-داستان اين خانه "قريب شايد هم غريب! "، خيلي قديمي نيست... اين خانه، خانه "ارتشبد حسن طوفانيان"، مسئول خريدهاي نظامي رژيم شاه بود، وقتي " انقلاب " شد، ساكنان طاغوتي اش فرار كردند و اين خانه بزرگ و زيبا مصادره شد. جنگ كه شد، دو هزار نفر از بهترين فرزندان اين آب و خاك، "قطع نخاع " شدند. بنياد مستضعفان و جانبازان هم حدود 25 نفر از جانبازهاي قطع نخاع را در اينجا اسكان داد و اينجا شد : " آسايشگاه جانبازان ثارالله(ع) "...
***
-"ما مخلص شما هستيم! آمده ايم براي دستبوسي"، اين را "الياس نادران" به اولين جانبازي كه مي بينيد، مي گويد. بچه هاي جنگ، عاشق و استاد "برجك پراني" هستند! به خصوص در مورد " خودي ها":
-"خالي نبدند حاجي !"
نادران يك لحظه جا مي خورد! جانباز شوك دوم را وارد مي كند: " خانه ام را فروختم و هزينه درمانم كردم، اين حق ماست؟!"
نادران كه خود جانباز جنگ است و دست راستش را در " فاو" جا گذاشته است، دست جانباز را مي گيرد و همان جا مي ايستد كه او همه گله هايش را بگويد... نادران با شرم و سري افكنده مي گويد: " اينجا نيامده ايم كه بنياد يا دولت را توجيه كنيم،آمده ايم حرفهاي شما را بشنويم..." بازهم خدا پدرومادر "نادران و يحيوي و رياض و افتخاري" ، نمايندگان مجلس را بيامرزد كه جانبازها را به روز تقويمي " جانباز" منحصر نكرده اند و آمدند...!
جانباز ديگر شروع به سخن مي كند:" ديگر از ما چه مانده است؟! اگر آقاي دهقان نمي تواند كاري براي ما انجام دهد، خوب كنار برود!
نادران در جوابش، مي گويد: "حق اين بود كه آقاي دهقان هم الان اينجا حضور داشت"
"سيد محسن يحيوي"، نماينده "خوش پوش و خندان" بروجرد كه اين حرفها را شنيد، گفت :"ننگ نظام است كه نتواند زندگي 2000 جانباز قطع نخاع را تامين كند، الحمدلله صندوق ذخيره ارزي پر است و هيچ مجوز و دليلي براي ندادن امكانات نيست"
هيچ تشريفاتي در كار نيست، الا يك ميز سفيد پلاستيكي كه نماينده ها پشت آن نشسته اند و جانبازها روبرويش، بحث "لايحه خدمت رساني ايثارگران" مي شود، يحيوي مخالف چاپ و انتشار علني اين لايحه است:" اگر لايحه را چاپ كنيم و در مطبوعات منتشر شود، خيلي ها مي گويند كه مجلس هفتم هرچي پول است براي جانبازان خرج مي كند، بهتر است به جاي چاپ عمومي، اين لايحه براي جانبازان چاپ شود و بين آنها پخش شود و جانبازها ايرادها و پيشنهاداتشان را بگويند"
ظاهرا يحيوي نميداند كه بنياد شهيد و امور ايثارگران خيلي پيش از اين اقدام به انتشار علني متن كامل اين لايحه كرده است . و باز ظاهرا نميداند كه علاوه بر انتشار علني متن كامل ، اين لايحه - در اجزاء كوچك و در قالب مصاحبه با دكتر دهقان - بعنوان خدمات جديد بنياد صفحات مختلف روزنامهها را به هم دوخته است . اما به هرحال چه بداند و چه نداند ، خدا خيرش بدهد كه حد اقل به مضرات چنين شيوه اطلاع رساني واقف است .
جانباز ديگري كه اصلا از عكاسها خوشش نميآيد و مدام مي گويد از من عكس نگيريد، شروع مي كند به حرف زدن:"الملك يبقي مع الكفر و لايبقي مع الظلم، مملكت با كفر مي ماند ، اما با ظلم نه، مگرچقدر از عمر ما باقي مانده است ؟ ما دهه دوم جانبازي مان را طي مي كنيم، اكثر همسران جانبازان اعصاب و روان به رختشويي در خانه هاي مردم افتاده اند،بچه ها، ويلچرهايشان را مي فروشند تا خرج زندگي شان جور شود، بسياري از جانبازها بيكار هستند، خدمتي كه مجلس به خيال خودش به جانبازها كرده اين است كه قبض آب و برق جانبازان را نيم بها كند، آخر اين به چه درد ما مي خورد؟"
جانباز ديگر گلايه جالبي را مطرح مي كند :"چرا فرمانده ها ما را فراموش كرده اند؟ چرا "سردارها و اميرها" به ما سر نمي زنند؟"
نيم ساعت كه از شروع جلسه مي گذرد، مي بيني كه بعضي جانبازها، مدام روي ويلچرشان جابجا مي شوند، " لگن و زانوهايشان فيكس مي شود"، حالت خاصي كه جانبازهاي قطع نخاعي به آن دچار هستند، پاهاي جانباز ديگر ناگهان شروع مي كند به لرزيدن، بي اختيار...بايد كمرش را طور خاصي بچرخاند كه اين لرزش قطع شود، جانباز ديگر كه ناشنوا است و ناتوان از گويايي، نامه اي مي نويسد و به دست " رياض" مي دهد.
جانبازها معمولا خوش سخن هستند و البته صريح:" مي تونم راحت صحبت كنم؟! وقتي 7-8 جانباز قطع نخاع را در يك اتاق جا مي دهند، جانباز قطع نخاعي اختيار دفع مدفوع و ادرار و خيلي چيزهاي ديگر را ندارد، چرا بدون در نظر گرفتن شرايط خاص، ما را در يك اتاق جا مي دهند ؟"
يكي ديگر از بچه هاي جنگ، به سخن درمي آيد كه :" ما كه همه چيز را از غرب كپي مي كنيم، چرا رسيدگي و برنامه ريزي و نظم غربي ها در مورد معلولان را ياد نمي گيريم؟ در شهر هايدلبرگ آلمان يك شهرك تخصصي براي رسيدگي به معلولان ساخته اند كه از كل دنبا ، معلولان براي مداوا و معالجه به آنجا مي روند، چرا بيمارستانهايي را كه در اختيار جانبازها قرار مي دهند، درجه 3 است؟ چرا بيمارستان كسري و دي و بقيه الله را در اختيار جانبازها قرار نمي دهند؟"
"مي ترسم يك روز از جبهه رفتن و جانباز شدن، پشيمان بشوم!، نگذاريد كار به آنجا برسد...، مردم از ما سئوال مي كنند، چرا به شماها نمي رسند؟ بعضي ها مسخره مان مي كنند، " اين را جانباز ديگري خطاب به مجمع نمايندگان ايثارگر مجلس مي گويد و سري افكنده و چهره هاي خجالت زده، واكنش نمايندها است.
"اينجا حتي آمبولانس نداريم، هرچه امكانات هم هست به بركت احمدي نژاد در دوران شهرداري است، نه بنياد و ايثارگران" ؛ "پرستارهايي كه اينجا هستند، شركتي هستند و اين شركتها هم مال خود بنياد است، بنده هاي خدا بايد اخم و غرغر و زحمت ماها را تحمل كنند ولي ماهي 140 هزار تومان مي گيرند" ، گلايه هاي جانبازان صريح و تند و بي تعارف و در عين حال منصفانه است.
جانباز ديگر از دست چين شدن و نورچشمي شدن برخي از جانبازها و تبعيض نسبت به بقيه خبر مي دهد:"اگر ديدار آقا مي خواهند ببرند، اينها را مي برند، اگر ديدار رئيس جمهور باشد، اينها را مي برند، ما روي پل صراط از اينها نمي گذريم ولي اگر دوباره جنگ شود، باز هم مي رويم در راه اسلام و انقلاب مي جنگيم...."
***
حرفهايي كه جانبازان در اين ملاقات ميزنند ، حداقل براي مخاطبين «مهر» تازگي ندارد . بسياري از اين حرفها – به شكلهاي مختلف - در گزارشهاي مهر در مورد وضعيت اسفبار ايثارگران تاكنون منتشر شده است . همان گزارشهايي كه بخاطرش متهم به سياه نمايي است:
- خانه ام را فروختم و هزينه درمانم كردم، اين حق ماست؟!
- ديگر از ما چه مانده است؟!
- مگرچقدر از عمر ما باقي مانده است ؟ ما دهه دوم جانبازي مان را طي مي كنيم
- اكثر همسران جانبازان اعصاب و روان به رختشويي در خانه هاي مردم افتاده اند
- بچه ها، ويلچرهايشان را مي فروشند تا خرج زندگي شان جور شود، بسياري از جانبازها بيكار هستند
- كه همه چيز را از غرب كپي مي كنيم، چرا رسيدگي و برنامه ريزي و نظم غربي ها در مورد معلولان را ياد نمي گيريم؟
- نگذاريد كار به آنجا برسد...!
ـ بعضي ها مسخره مان مي كنند !
ـ اينجا حتي آمبولانس نداريم، هرچه امكانات هم هست به بركت احمدي نژاد در دوران شهرداري است، نه بنياد و ايثارگران
- « دست چين شدن و نورچشمي شدن برخي» اگر ديدار آقا مي خواهند ببرند، اگر ديدار رئيس جمهور باشد، اينها را مي برند
- ما روي پل صراط از اينها نمي گذريم
- ولي اگر دوباره جنگ شود، باز هم مي رويم در راه اسلام و انقلاب مي جنگيم...."
اما واكنش نمايندگان در اين ملاقات – نه بعنوان نماينده مجلس ، بلكه بعنوان افرادي از رده مسئولين - شايد كمي تازگي داشته باشد:
- اينجا نيامده ايم كه بنياد يا دولت را توجيه كنيم،آمده ايم حرفهاي شما را بشنويم...
- حق اين بود كه آقاي دهقان هم الان اينجا حضور داشت ...
- ننگ نظام است كه نتواند زندگي 2000 جانباز قطع نخاع را تامين كند ...
- هيچ مجوز و دليلي براي ندادن امكانات نيست ...
- بهتر است به جاي چاپ عمومي، اين لايحه براي جانبازان چاپ شود و بين آنها پخش شود و جانبازها ايرادها و پيشنهاداتشان را بگويند
آري . . .
گلايه هاي جانبازان صريح و تند و بي تعارف و در عين حال منصفانه است
و . . .
سري افكنده و چهره هاي خجالت زده، واكنش نمايندها است
احتمالا بنياد شهيد و امور ايثارگران - بنا به سنت استوار خود - در اولين فرصت ، جوابيهاي براي نمايندگان آماده و ارسال ميكند و يا كتباً از ايشان دعوت مينمايد تا ضمن بازديد از قسمتهاي مختلف بنياد ، نسبت به فعاليتهاي گستردهاي كه تاكنون انجام شده است ، اطلاع حاصل كنند. و احتمالا قسم حضرت عباس پذيرفتنيتر است.
***
قبض آب و برق اين خانه هنوز به اسم "طوفانيان" مي آيد، دوستي مي گفت چند سال قبل، همسر ارتشبد طوفانيان براي بازپس گرفتن خانه اقدام كرد ولي وقتي فهميد كه خانه ، تبديل به " آسايشگاه جانبازان" شده است، بخشيد و رفت...نمي دانم چرا ياد سكانس به يادماندني "آژانس شيشه اي" مي افتم: حاج كاظم با خشم ، خطاب به مدير آژانس مي گويد: " معرفت اون اجنبي كه ويزا داد از توي هموطن بيشتره !" ...
و . . .
قصه پرغصه جانبازان همچنان ادامه دارد!
نظر شما