به گزارش خبرنگار مهر مراسم یادبود دومین سالگرد درگذشت مرحوم سید محمود قادری گلابدرهای شب گذشته در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.
در این مراسم فرهاد توحیدی رئیس هیئت مدیره خانه سینما با بیان اینکه شخصیت هر فرد را میتوان در آثار وی یافت اظهار داشت: او شخصیتی ویژه است که در هر دو حکومت قبل و بعد از انقلاب آثارش مورد بغض قرار گرفت. او همانقدر که در آن دوران توفیق نیافت آنچه را که میخواهد منتشر کند در 32 سال گذشته نیز بخش زیادی از آثارش به طور عملی غیر قابل چاپ بود. به باور من اگر رمان «پر کاه» او مورد اقتباس سینمایی قرار میگرفت کاری فوقالعاده در حوزه جامعه شناسی ایران در دهه 50 به وجود میآمد که دلیلش نیز صراحت ویژه محمود در توصیف تهران و نقاط خاص آن است.
وی ادامه داد: گلابدرهای در آثارش ناظری دقیق است. او در دورهای قلم به دست میگیرد که ادبیات اهمیت بیشتری از صناعت ادبی پیدا کرده است. به نظر من ارزش آثار در ارزشهای جامعهشناختی و اجتماعی آنها است وگرنه ادبیات برای او تنها یک ابزار است تا بواند اندیشه اصلاحطلبانهاش را روایت کند، اندیشهای که وضع موجود پیرامون او را بر نتافته و دنبال مطلوب است. به همین قیاس من او را روشنفکر هم میدانم هر چند که باب شده این روزها روشنفکری همانند یک چماق شده که به سر عدهای میکوبیم و به هر اندیشه ورزی انگ روشنفکری زده میشود تا از دایره خارج شود.
توحیدی در ادامه به رمان لحظههای انقلاب اشاره کرد و گفت: او در این رمان پیامبر وارحرف میزند و آهنگ زبانش در روایت از این اثر اهمیت پیدا میکند. او در این کتاب از هجوم آنچه میخواست بنویسد و از آن جا مانده بود و از سرعت اندیشهای که در ذهن داشت به دنبال مترادفها افتاد تا بتواند در نهایت بگوید که از چه در حال حرف زدن است. من آثار او را همواره مضمون محور دیدهام و باور دارم که این آثار هیچ وقت تبدیل به پروپاگاندا نشده است. حتی وقتی که بندبند این آثار هم شعار التزام به رهبری و انقلاب را سر میدهد نمیتوانیم رها شدن از شعار را در آن ببینیم هرچند که مبدل به پروپاگاندا نمیشود.
این فیلمنامه نویس در ادامه افزود: گلابدرهای در این اثر طعنه و تامات دارد اما از دایره انصاف نیز خالی نمیشود و نویسنده آن راوی صادق همه آنچیزی است که دیده است. این کتاب ساختار داستانی ندارد اما سندی است که فیلمنامه نویسان با استناد به آن میتوانند آثار زیادی را خلق کنند.
رئیس هیئت مدیره خانه سینما در ادامه به زیست توام با شرم گلابدرهای در رمانهایش اشاره کرد و گفت:در لحظههای انقلاب او نگاهی شرمگینانه به لحظههای پیش رویش دارد تا جامعه بیش از پیش به آن توجه کند. او با عریان گویی واقعیات توانسته از جبهه پروپاگاندا خلاص شود. من مضمون بیشتر کارهای وی را عدالتخواهی میدانم که از قضا مشکل بزرگ تمامی ما نیز هست.
در ادامه این مراسم جهانگیر الماسی بازیگر و کارگردان سینما نیز در سخنانی اظهار داشت: ایران در آن سالها که ما جوان بودیم شرایط بسیار خاصی را داشت. شما تصور کنید در عصری که آمریکا آپولو را برای تحقیقات به فضا فرستاد در همین تهران ما هنوز درگیر تراخم و فلج اطفال و بیماریهایی از این دست بودیم و حتی آب سالم برای نوشیدن در دسترسمان نبود. این که چه شد تا به امروز رسیدیم را باید در قالب الگوهایی به فرزندانمان بشناسانیم. باید بگوییم که خیلیها سعی داشتند تا این نهاد را بزنند اما موفق نشدند و البته محمود نیز با همین جماعت کار داشت.
وی در ادامه به خاطره دیدار نخستش با سید محمود گلابدرهای اشاره کرد و گفت: من محمود را ابتدای دهه 50 دیدیم. اولین بار در خانه مرحوم اکبر مشکین. او از همان ابتدا سوته دلی میکرد برای حاشیهنشینهای تهران و دوست داشت مانند آنها و با آنها زندگی کند. او قصههایش را با الهام از واقعیت مینوشت و برای خودش باز خوانی میکرد و رفته رفته خودش نیز در آنها زندگی میکرد. به باور من و بر خلاف نظر آقای توحیدی از قضا سبک ادبی داشتن برایش یک دغدغه بود. او کارهایش نشان دادند که اگر بازی با مضامین به درستی انجام شود به مخاطب این اجازه را میدهد که پیوند تازهای با آنها پیدا کند. زبان گلابدرهای در آثارش حاصل تلاشی 15 ساله بود و من هم بر این باروم اگر ظرفیتهای این زبان به درستی به کار گرفته شود این زبان کارکرد همان رسانه در آثار و اندیشه مکلوهان را خواهد داشت.
الماسی ادامه داد: محمود خود خودش بود. رند بود اما بازی نمیکرد. او از آگاهی به رندی رسیده بود نه از عمل. او در این مقام قلندر شده بود و در هیمن موضع قلندری میکرد.
وی همچنین تصریح کرد: 200 صفحه از کتاب فعلی لحظههای انقلاب که من در چاپ نخستش خوانده بودم الان تجدید چاپ نشده است. شرح موضوعاتی مانند دعوای شهید مطهری و شاملو بر سر شعر حافظ، شش شب از ده شب شعر گوته که من و محمود با هم در آن حاضر بودیم و یا غایت نقد در آثار گلشیری در این کتاب نیست.
الماسی افزود: محمود نمونه درستی از یک جوان ایرانی است. به نظرم کتاب سرنوشت بچه شمرون سرنوشت خود اوست.
همچنین در این نشست داریوش مهرجویی نیز که پیش از این عنوان شده بود به صورت حضوری خواهد بود ابا ارسال پیامی ویدئویی دقایقی را در مورد مرحوم گلابدرهای به اظهار نظر پرداخت.
وی در این پیام ویدئویی اظهار داشت: گلابدرهای شخصیت ممتاز ادبی و هنری و زیباشناختی ویژهای داشت که خالصانه اهل شمیرانات بود. جوانی پر شور و پر احساس و بسیار خوشفکر و با محبت و به این زودی وقتش نبود که از دنبا برود.
وی ادامه داد: من خیلی نتوانستم برای محمود وقت بگذارم اما به هر شکل مدتی با هم بودیم. من هر وقت که فیلمهای در جشنواره و یا سینمایی پخش میشد محمود را در همان یکی دو شب اول میدیدم که به تماشایش نشسته و خیلی به آنها اظهار علاقه میکند و همین مساله ما را به هم نزدیک کرد و در مقطی تصمیم گرفتیم با هم فیلمنامهای بنویسیم. برای همین منظور من در دورهای عصرها به منزل وی در گلابدره میرفتم. او عاشق ادب و سینما و پر از شور و هیجان بود و اینها ارتعاشات خوبی به من میداد.
مهرجویی افزود: من و او مدتی عصرها در منزلش بر اساس داستان دال وی فیلمنامه صحرای سرد را نوشتیم. داستانش هم در مورد جوانی بود که از ایران به سوئد مهاجرت میکند و در آنجا با حوادث ناگواری مواجه میشود. داستانش خوب بود. دادیمش دست کسی برای جذب سرمایه و ساختش که موفق نشد. آن دوره برای من بسیار دلپذیر و سرشار از معنویت بود و از آن لذت بردم و متاسفم که محمود اینقدر زود از میان ما رفت.
در پایان ایم مراسم نیز علی خلیلی وصی مرحوم گلابدرهای در سخنانی از برگزاری این مراسم تشکر کرد.
وی با اشاره به اتفاقی كه در كودكیاش رخ داده بود، اظهار كرد: هفت سالم بود كه در ۱۵ خرداد سال ۴۲ یك سرباز به من شلیك كرد. این مساله برای من روشن نشد كه چرا باید یك سرباز به یك كودك هفت ساله شلیك كند. من از آن اتفاق به سلامت رد شدم اما اثر حركت آن سرباز در ذهنم باقی مانده بود و وقتی به ۱۵ خرداد پی بردم فردی انقلابی شدم. از طرف دیگر، در اطراف خانه ما روحانیهای بزرگی رفت و آمد داشتند. در عین حال، به خاطر برادرم عباس، هنرمندان زیادی به خانواده ما رفت و آمد میكردند و من با فضای هنر هم آشنا شدم.
خلیلی همچنین گفت: بعد از پیروزی انقلاب در كمیته و سپاه مشغول شدم و در نشریه پیام انقلاب مطلب مینوشتم. وقتی جنگ تمام شد و دیگر تصمیم گرفتم چیزی ننویسم و به سراغ یك شغل دیگر رفتم. تا اینكه یك روز از سر اتفاق محمود گلابدرهای را دیدم كه با عصبانیت، به سراغ كسی آمده بود، من برای اینكه عصبانیتش را كم كنم، ماجرای یك شهید را برایش تعریف كردم.
این نویسنده، خاطرهاش را اینطور ادامه داد: برای مرحوم گلابدرهای از شهیدی به نام امیر غلامعلی صحبت كردم و حكایت او را گفتم كه به خوابم میآمد و میگفت من را از اینجا ببر و هنگامی كه به دنبالش رفتیم و پیدایش كردیم، دیدیم كه بعد از ۱۴ ماه هنوز خونش تازه است. بعد از این خاطره، محمود گلابدره ای گفت فردا میآیم و این قصهای را كه گفتی به صورت داستان تحویلت میدهم.
خلیلی با اشاره به اینكه این ماجرا، سرآغاز آشنایی و دوستی آنها با یكدیگر بود، گفت: فردای آن روز، محمود گلابدرهای آمد مرا از مغازهای كه در آن كار میكردم بیرون كشید و گفت باید بنویسی. گفتم ده سال است كه دیگر چیزی نمینویسم اما او اصرار كرد و این ماجرا به داستان ارض بیض تبدیل شد. درواقع او مرا احیا كرد و دوباره وارد فضای نوشتن شدم.
وی با بیان اینكه در این مراسم میتوان تاثیر ادبیات بر رشتههای دیگر مثل هنرهای نمایشی و سینما را شاهد بود، گفت: حضور افرادی مثل آقای جهانگیر الماسی، داریوش مهرجویی، فرهاد توحیدی و دوستان دیگر هم تاییدی بر این موضوع است.
نظر شما