۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۰۱

غلامرضا امامی در گفتگو با مهر:

جلال هیچ‌گاه نقاب به چهره نداشت/ ای کاش آن جان بلند این روزها در میان ما بود

جلال هیچ‌گاه نقاب به چهره نداشت/ ای کاش آن جان بلند این روزها در میان ما بود

غلامرضا امامی می‌گوید ویژگی بارز آل‌احمد پس از چهار دهه از درگذشت وی تلاش او در راستای پیوند میان سنت و روزگار زیسته خودش بود و در این میان سعی داشت همواره صادق و صمیمی و البته پرشتاب عمل کند.

به گزارش خبرنگار مهر، غلامرضا امامی نویسنده و مترجم و از دوستان و نزدیکان زنده‌یاد جلال‌آل‌احمد و سیمین دانشور به شمار می‌رود. وی در دوران زندگی آل‌احمد و به خواست وی در نگارش کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» به وی کمک می‌کند و در مقمه کتاب نیز نام وی در کنار نام فریدون آدمیت درج و مورد تقدیر آل‌احمد نیز قرار می‌گیرد. این نویسنده و مترجم همزمان با چهل و پنجمین سالروز درگذشت جلال آل‌احمد در پاسخ به سوال مهر در مورد اینکه کدام یک از نقش‌ها و فعالیت‌های آل‌احمد این روزها می‌تواند بیش از پیش مورد توجه جامعه ما قرار بگیرد، اظهار داشت: مساله بزرگ در زندگی آل‌احمد نقش بزرگ او در نزدیک کردن گفتار شفاهی ما به گفتار کتبی بود. زبان فارسی از جمله زبان‌هایی است که میان گفتار شفاهی آن و آنچه بر صفحات کاغذ نقش می‌بندد تفاوت بسیاری وجود دارد. جلال کوشید که به زبان مردم سخن بگوید و از این فاصله‌ها بکاهد.

امامی ادامه داد: وقتی که قصه‌ها و نوشته‌های آل‌احمد را کماکان می‌خوانیم هنوز حس می‌کنیم که با ما حرف می‌زنند. با این حال پس از این همه سال از درگذشت وی من حس می‌کنم که چند ویژگی در او وجود دارد که قابل توجه است. نخست اینکه جلا ل‌خودش بود. هیچ نقابی به چهره‌ نزد. صریح و صادق و صمیمی بود. جوینده و جویا. جان بی‌قرارش همیشه در طلب بود و به قول مولانا که می‌فرماید «آب کم جو تشنگی آور به دست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست» همواره تشنه بود و همیشه او را در شتاب می‌دیدم.

این نویسنده افزود: من در سال‌های آشنایی‌ام با جلال همیشه او را می‌دیدم که با شتاب راه می‌رود، سخن می‌گوید و نقد می‌کند و آنکه با شتاب سخن می‌گوید نیز همچون اسب راهوار سکندری نیز می‌خورد. اما از یاد نبریم که او می‌خواست ایران بماند و آن را دوست داشت.

امامی ادامه داد: جلال نمی‌خواست از سنت و گذشته خود رها باشد و به همین خاطر به دریای کهن و پرموج گذشته فرو می‌رفت و صدف‌ها را بر می‌کشید و مروارید‌ها را بر ما می‌نمایاند. او البته در گذشته نماند بلکه می‌خواست از گذشته پلی بسازد به حال و برای پرواز به آینده و در این پرواز فرهنگ و سنت را مانند دو بال برای خود متصور بود.

وی تصریح کرد: جلال‌، سنت‌ها را زیبا می‌دید اما با گونه‌های دست و پا گیر آن سر ستیز داشت. از طرف دیگر اصرار داشت که ایران  و ایرانی باقی بماند و در شب تاریک و بیم و موج و گردابی چنان حائل زمانه‌اش، کشتی مردم ایران به سلامت به ساحل آگاهی برسد. اکنون که پس از سال‌ها او را نگاه می‌کنم حس می‌کنم نمی‌توان با همه اندیشه‌هایش هماهنگ بود و بدون شک خود او نیز چنین ادعایی نداشت اما با این حال هنوز به احترامش از جا بر می‌خیزیم و کلاه از سر بر می‌داریم و یاد او را که برای آگاهی و رهایی مردم می‌کوشید را گرامی می‌داریم.

من هنوز وقتی خسی در میقاتش را می‌خوانم به جان جوینده سلام می‌کنم که نوشت می‌خواستم سر بر سنگ‌های حجاز بکوبم. هنوز هم وقتی سنگی بر گوری را می‌خوانم غم بزرگ بی فرزندی‌‌اش دلم را به درد می‌آورد و می‌بینم که این مرد صادق چگونه روایت شخصی خود را صمیمانه بازگو کرده است. هنوز هم وقتی یادداشت‌های او را می‌خوانم می‌گویم که ای کاش جلال بود و ای کاش آن جان بلند این روزها در میان ما بود و از او می‌آموختیم.

 

کد خبر 2366848

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha