به گزارش مهر ، نهضت « رمانتيسم » مربوط به اروپا است ، اما « حس رمانتيك » در ساير ملل از جمله شرق ، از ديرباز وجود داشته است. در اروپا بزرگاني همچون «ويليام بليك» ، «كالريج» ، «گوته» ، «هوگو» ، «لامارتين» ، باني اين نهضت بودند. در ايران رمانتيك در اشعار شاعراني چون « نيما »، « توللي »، « فروغ »، « نادرپور» و... جلوه گر ميشوند ، سبك هاي ادبي ديگري را نيز مي توان يافت كه عرصه تجلي ويژگيهاي ادب رمانتيك است.
سبك خراساني كه از آن به سبك كلاسيك (به معني خاص) تعبير ميشود، در مقابل سبك عراقي قرار مي گيرد كه حداكثر جلوههاي رمانتيسم و ادب احساسگرا در آن قابل توجه است. رهاورد رمانتيسم ادب غنايي است و پايگاه ادب غنايي در ادبيات كهن ايران، سبك عراقي، خصوصياتي چون: احساسگرايي، حساسيت و غم گرايي، اسطوره گريزي، جولان خيال، توصيف، گرايش به مذهب و عرفان، ساختار شكني فكري در ادب رمانتيك سبك عراقي مشهورند. سبك هندي به جز تخيل غني و برخي توصيفات چندان نشانهاي از ادب رمانتيك ندارد و سبك بازگشت ادبي نيز سبكي انعكاسي است كه فاقد خصوصيات رمانتيسم است. اوج رمانتيسم در اشعار ايران در دوره بعد از مشروطيت جلوه گر ميشود.
نگاهي به سابقه رمانتيسم در ايران :
با وجود آن كه در قرن هيجدهم در اروپا نهضت «رمانتيسم» با ويژگيهايي از قبيل: احساس گرايي ، فرد گرايي ، ادب غنايي ، تخيل وسيع و در هم شكستن چهارچوبها و قاعدهها و... عام شمول شد، اما رگههاي انديشه رمانتيك همزاد بشريت است و برخي ويژگيها نظير: تخيل و احساسات در تمام انسانها در طول تاريخ و در گوشه و كنار جهان وجود دارد.
آثار باقي مانده از گذشتگان ادبيات جهان گاه آن قدر از نظر تخيل و احساس (كه دو ويژگي عمده به شمار ميروند) متعالي هستند كه ما را به ياد رمانتيك هاي قرن هيجده اروپا مياندازد.
به گزارش مهر ، در اقصي نقاط جهان وقتي آثار ادبي گذشتگان و پيشكسوتان ادب و فرهنگ، مورد مطالعه و ژرفنگري و نقد قرار ميگيرد، ويژگيهاي رمانتيك در آثار و اشعار آنان به طور پراكنده قابل درك است و حتي نقادان بزرگ گاهي عوامل بروز نهضت رمانتيسم در اروپا را ريشه در ديگر فرهنگ ها، خصوصاً شرق ميدانند. مثلاً «سيليير» (منتقد فرانسوي كه از معارضان سرسخت رمانتيسم است) تلاش كرده كه منشأ «رمانتيسم» را (كه او آن را بيماري مينامد) شرق جلوه دهد و اعتقادش بر اين است كه ميراث افلاطون با مسيحيت (كه آن هم شرقي است) در هم ميآميزد و با مكتب نوافلاطوني نيروي بيشتري گرفته و دوران جديد رمانتيسم را پديد آورده است. در هر حال نميتوان جاذبه خاص شرق را در نظر شاعران و نويسندگان قرن هيجده اروپا، كتمان كرد. سفر به شرق، ترجمه كتابهاي شرقي ( ترجمه هزار و يك شب ) و نيز انتشار سفرنامه هايي در باب ايران و هند و انتشار كتابهاي : قصه هاي ايراني ، قصه هاي تركي ، افسانه عربي واثق (1786) و... را مي توان گواهي بر اين مدعا دانست. شاعراني همچون: «هوگو»، «لامارتين» و « موسه» به آثار ترجمه فارسي توجه نشان دادهاند و حتي «هوگو»، قسمتي از كتاب زنان شرقي را با الهام از ادب فارسي نگاشت.
مفهوم شعر غنايي :
شعر غنايي عمدتاً، شعري است احساسگرا و مبتني بر عشق و زيبايي و سرچشمه گرفته از عواطف دروني. در نظر ارسطو معيار دقيقي براي شعر غنايي وجود ندارد، زيرا به عقيدة وي، شعر غنايي با موسيقي آميخته است و لذات حاصل از آنها را نميتوان از يكديگر تفكيك كرد. ادب غنايي نزد اروپاييان به ادبيات « ليريك» مشهور است و « لير» نوعي آلت موسيقي است مانند چنگ كه يونانيان قديم اشعاري همراه با «لير» خواندهاند كه به آنها « ليريك» گفته ميشد و در ايران نيز نظير اين ساز يافته ميشد. جلوه هاي شعر غنايي در ادب كهن ايران را مي توان در گاهان (سرودهاي مذهبي زرتشت) و نيز سرودهاي خسرواني ، فهلويات و نيز بخش هايي از درخت آسوريك مشاهده كرد. در ايران، غزل، قالب شاخص شعر غنايي به شمار ميرود و به صورت تغزلات در اول قصايد شاعران سبك خراساني نيز جلوه گر شده است. از قرن ششم به بعد، سير غزل، راه صعود طي ميكند و در قرن هفتم و هشتم به اوج خود ميرسد و تا عصر ما نيز اين قالب ادامه مي يابد. «بسياري از محققان منشأ اشعار غنايي را ادبيات فولكلوريك دانستهاند.»
جايگاه رمانتيسم در سبكهاي ادبي ايران :
براساس علم سبك شناسي، سبك هاي رايج در شعر فارسي را مي توان به چند دسته عمده تقسيم كرد كه عرصه جولان رمانتيسم واقعي را ميتوان درسبك حد وسط و جديد يعني ادبيات دوره مشروطه به بعد دانست.
در اين دوره است كه رمانتيسم در ايران به تبع رمانتيسم اروپايي رشد كرد و تا حدودي شكل واقعي به خود گرفت و كساني چون: نيما يوشيج، فروغ فرخزاد، فريدون توللي و نادر نادرپور را نماينده خود در ايران ساخت. اما اگر با دقت به سبك هاي ديگر نيز نظر بيندازيم متوجه برخي خصوصيات رمانتيكي در آثار شاعران برجسته آن سبك ها ميشويم.
جلوههاي رمانتيسم در سبك خراساني بسيار ناچيز است. از آن رو كه سبك خراساني بر پايه عقل و خرد بنا شده و ميتوان از آن به عنوان دوره « كلاسيك» ادب پارسي نام برد.
به گزارش مهر ، آثار و شاعران عمده اين عصر از قبيل: رودكي، فرخي سيستاني، عنصري، منوچهري دامغاني، فردوسي و ساير شعراي سبك خراساني، رنگ و بويي واقعگرا و يا بعضاً حماسي دارد. جز برخي از شاعران، آن هم در مواردي معدود (كه عمدتاً در تغزلات قصايد است) به شعر غنايي روي نياوردهاند.
انعكاس صريح احوال اجتماعي و زندگي شاعران و وضع دربارها و جريانات سياسي و نظامي، از عمده ويژگيهاي اين سبك است. و علت اين امر واقعبيني و آشنايي شاعران با محيط مادي و خارجي و توجه كمتر آنان به عوالم خيالي و اوهام است. با اين وجود شعر غنايي در اين دوره جلوههايي (هر چند اندك) دارد. در آثار «رودكي» و «شهيد بلخي»، «عنصري»، «فرخي سيستاني» و « دقيقي» و « رابعه بلخي»، جلوههايي از شعر غنايي به چشم ميخورد از ويژگيهاي رمانتيسم دراين دوره به جز برخي غزلها و تغزلات غنايي و نيز نمود گرايش به احساس (البته به صورت بسيار محدود)، چيز ديگري نميتوان يافت.
وامق و عذرا (عنصري)، ورقه و گلشاه (عيوقي)، ويس و رامين (فخرالدين اسعد گرگاني) ، بيشترين نزديكي را در ميان آثار اين سبك (خراساني) به رمانتيسم دارند و آن هم به دليل گرايش به احساسات و داستانهاي عاشقانه آنها است.
ما سبك دوره خراساني را سبكي مبتني بر واقع گرايي ميشناسيم و رگههاي وجود برخي از جلوه هاي رمانتيسم درسبك خراساني، به علت جزئي بودن توان دادن رنگ و بويي رمانتيك به آثار اين سبك را ندارند. شعر فارسي در اين دوره «بنا بر تأثري كه از اصل كلي و شايع خردگرايي پذيرفته، شعري واقعگراست. شاعران عهد از دريچه ذهني انديشمند و ظاهرين به واقعيتهاي ملموس پيرامون خود نگريسته، تصويري واقع بينانه از آنها ارائه ميكنند از اين رو، تشبيهات شعر اين عصر براساس روابطي محسوس شكل گرفته است ».
همچو لوح زمرد دين گشته است
دست، همچون صحيفه زرخام
*
شد آن زمانه كه رويش بسان ديبا بود
شد آن زمانه كه مويش بسان قطران بود
*
نيلوفر كبود نگه كن ميان آب
چو تيغ آبداده و ياقوت آبدار
*
ساير ويژگيهاي رمانتيسم و تفكر رمانتيكي نظير: درونگرايي، گرايش به غم، اندوه، انزوا، تنهايي، خيالپردازي وسيع و... در اين دوره بسامد چنداني ندارند و يأس نيز در اين اشعار به ندرت وجود دارد.
سبك عراقي
« جلوه ادب غنايي ما در سبك عراقي است». دكتر سيروس شميسا در كتاب انواع ادبي در ادامه سخن فوق چنين ميگويد: «(شعر سبك عراقي) از نظر فكري، شعري درونگرا و به اصطلاح سوبژكتيو است. زيرا مسائل دروني مطرح ميشود. معمولاً غمگراست نه شاديگرا، همانطور كه عشقگرا است نه عقلگرا. از نظر ادبي بيشتر به قوالب غزل و مثنوي و رباعي است. اغراق و توصيف دارد و سرشار از صناعات بديعي و بياني است.»
در حقيقت اگر ما بخواهيم جداي از ادبيات پس از انقلاب مشروطه، عصر ديگري در ادبيات ايران بيابيم كه در آن ويژگيهاي رمانتيسم، نمود بارزي داشته باشد، ميتوانيم از عصر حاكميت سبك عراقي بر آثار سخنوران ايران ياد كنيم. دورهاي كه سرايندگانش «بيش از آنكه به اصطلاح عصر خردگرايي دوره خراساني «حكيم» باشند، « شاعر» ند. »
با وجود آنكه اشعار غنايي در شعر فارسي از نخستين روزگار پيدايش شعر دري، يعني قرن سوم آغاز شد اما سير به سوي كمال آن از قرن چهارم شروع شد و بعدها در قرن هفتم و هشتم به اوج خود رسيد.
افكار حاكم بر شعر اين دوره را ميتوان به نوعي مرتبط با انديشه رمانتيك دانست. انديشههايي كه به گفته دكتر ذبيح الله صفا در نوابغ هنر و ادب جهان تأثيرگذار بود و رمانتيكهايي چون: هوگو، لامارتين، لرمانتوف ، بايرون ، شلي ، هاينه و... از آن بهرهمند شده اند.
با توجه به خصوصيت «خردگريزي دنيوي» و گرايش به معنويت و ستايش حيات معنوي انسان، شاعران سبك عراقي را ميتوان «شاعران آسماني» ناميد كه ويژگيهاي « رمانتيسم » در آثارشان تبلور يافته است.
ويژگيهاي منطبق با انديشه رمانتيسم در سبك عراقي بدين قرارند :
1ــ احساس گرايي؛ كه در غزل كاملاً تبلور مييابد. معشوق ماورايي و دست نايافتني ميگردد. كلمات شعر رو به عرش دارد و از زمين منقطع شده است و حاكي از درون پرتلاطم شاعر است شاعر در طلب معشوق روز و شب ندارد:
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد
2ــ سرگرداني عاشق دلسوخته و رنج كشيدن بيشمار او در طلب معشوق، گاه وي را به شخصيتي پريشان و غمگين بدل ميكند. شخصيتي كه شاعر را به بريدن از عالم برون و رجعت به عالم درون ترغيب مينمايد:
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران
3ــ تغيير سليقه شاعران اين دوره در مورد قهرمانان افسانهاي و اسطوره اي ايران باستان. همان گونه كه كلاسيكهاي اروپا در آثار خويش از هنرمندان يونان و روم قديم الهام ميگيرند، شاعران عصر خردگراييها، منبع الهامشان اساطير و افسانههاي كهن ايراني است، در حالي كه شاعران عصر احساس گرايي ما همانند رمانتيك ها كه از ادبيات مسيحي قرون وسطي الهام ميگيرند، قهرمانان و شخصيتهاي آرماني تمثيلات خود را از عرفان اسلامي برگزيده و آشكارا چشم از قهرمانان اسطورهاي عهد خردگرايي ميپوشند.
4ــ تخيل ژرف و حتي گاه پناه بردن به اوهام و نازكخياليها و ظرافت طبع:
مژهها و چشم شوخش به نظر چنان نمايد
كه ميان سنبلستان چرد آهوي ختايي
5ــ توصيف، از ديگر ويژگيهاي رمانتيك سبك عراقي است، خصوصاً توصيف مناظر غمگين و طبيعت وحشي و اندوهناك :
در تموزم ببندد آب سرشك
كز دمم باد مهرگان برخاست
6ــ گرايش به مذهب و اشعار ديني و عرفاني و استفاده در اين راه از كلمات خراباتي همچون:
مي، ساغر، پيمانه، شراب، خرابات، مغ، ساقي و...:
لب ميگون جانان جام درداد
شراب عاشقانش نام كردند
7ــ شكستن ساختار فكري گذشته و طرح ايدههاي نو و تبديل عشق از حالت زميني به نوعي عشق افلاطوني و ماورائي. حقير بودن عاشق و والا بودن معشوق:
من بيمايه كه باشم كه خريدار تو باشم
حيف باشد كه تو يار من و من يار تو باشم
در كل اين گونه ويژگيها، حكايت كننده وجود روح رمانتيك در كالبد اشعار سبك عراقي و منبعث از علل و عواملي است كه در اجتماع عصر رواج اين سبك وجود داشته است.
از مهمترين عوامل بروز ويژگيهاي رمانتيسم در اشعار سبك عراقي ميتوان به عدم رونق بازار قصيده و كسادي بازار آن، رواج شعر غنايي، تصوف، هجوم مغول به ايران و گسترش شعر به كوچه و بازار و خارج شدن شعر از حالت درباري، افول حماسه ملي و رواج حماسه تاريخي، اشاره كرد.
جلوه هاي رمانتيسم در سبك هندي و بازگشت ادبي :
انديشه هاي رمانتيك سبك هندي ادامه « رمانتيسم » سبك عراقي است كه البته درخشش چنداني ندارد. در واقع ويژگي هاي رمانتيكي سبك هندي، به جز تخيل و احساس چندان گسترده نيستند و حتي اين دو ويژگي نيز در مقايسه با سبك عراقي از كيفيتي بالا برخوردار نيستند.
ويژگيهاي عمده رمانتيسم در سبك هندي عبارتانداز: 1ــ تخيل؛ دكتر شفيعي كدكني از خصلتهاي مهم سبك هندي را «تازگي يا خصلت غيرعادي صور خيال از طريق پذيرش پيوندهاي جديد در قلمرو خيال، ايجاد صور خيال مجرد و انتزاعي يا عناصر نو در ساختار صور خيال » برميشمارد كه از اين خصلت ها ميشود به عنوان خصال رمانتيك شعر سبك هندي، ياد كرد.
2ــ نزديك شدن به زبان عاميانه و كوچه و بازار كه خود موجب گسترده شدن دايره واژگان شعري اين دوره گرديد.
3ــ حساسيت، كه « بودلر» آن را با نبوغ برابر دانسته است ، در سبك هندي نمود بارزي دارد :
هرگز تهي ز خون جگر نيست جام ما
داغ است آفتاب زماه تمام ما
4ــ موضوعات جديد و نو و ابتكاري.
در اين عصر موضوعاتي وارد شعر شد كه شاعران كلاسيك به آن ميپرداختند.
نشانههاي ديگري نيز مبني بر وجود رگه هاي رمانتيسم در سبك هندي وجود دارد. ويژگيهايي از قبيل: توصيف طبيعت وحشي، گرايش به عشق و... كه بسامد چنداني ندارند. در اين عصر، غزل عاشقانه بسيار كم ميشود و غزل خصلت عاشقانه خود را از دست مي دهد و عمدتاً اخلاقيات، انتقاد اجتماعي، ستايش مي، فلسفه و الهيات در اين اشعار خودنمايي ميكنند.
بايد خاطر نشان كرد كه سبك هندي دوره اي نيست كه در آن رمانتيسم حركت ويژه اي داشته باشد.
ما در سبك هندي فقط به رگهها و بارقه هايي از اين مكتب (رمانتيسم) ميتوانيم برخورد كنيم و به همين لحاظ، سبك هندي، رتبه والاي سبك عراقي را در رابطه با مسئلة رمانتيسم ندارد.
سبك بازگشت ادبي هم با وجود دارا بودن برخي از ويژگي هاي رمانتيسم، به دليل تقليدي بودن، دوره اي مبتني براحساسات گرايي شمرده نميشود. اين دوره حاوي ادب «انعكاسي» است نه بر پايه خلاقيت. حتي ساختار شكني كه در اين دوره عليه سبك هندي رخ ميدهد در حقيقت شامل شكستن ساختار نبوغ و تفكر غنايي (باقي مانده از سبك عراقي) در سبك هندي است.
اين ساختار شكني نميتواند جزء خصال رمانتيك به حساب آيد چرا كه در اين جريان گستره تخيل و خلاقيت سبك هندي قلع و قمع شده و به جاي آن قاعده مندي و ضوابط دوباره در ادبيات فارسي احيا ميگردد.
قيام رمانتيك در اروپا عليه چهارچوب هاي خشك و اصول از پيش تعيين شده مكتب كلاسيك صورت گرفت و نيز حركت رمانتيك سبك عراقي در ايران در جهت تغيير ساختار كهن فكري از دستورمندي و قاعده گرايي به سوي تخيل آزاد و احساسات بيقيد و بند، انجام پذيرفت. (هر چند در ايران اين تحولات رمانتيك بيشتر در عرصه مضمون رخ داد تا ظاهر و زبان)، پس نتيجه اينكه جنبش بازگشت ادبي در واقع جنبشي است « كلاسيك » كه نظير آن در بسياري از اقوام اتفاق افتاده است.
به گزارش مهر ، در غرب هم از آغاز قرن شانزدهم تا قرن هفدهم نهضت كلاسيسم به وجود آمد و شاعران و نويسندگاني چون: مولير ، لافونتن ، راسين ، ميلتون، درايدن و... از آثار بزرگ ادبي يوناني و لاتيني تقليد ميكنند. اين تقليد عيناً مثل مكتب بازگشت به زبان استواري و رونقي ميبخشد اما البته فكر تازهاي به ادبيات اضافه نميشود... در ادبيات عرب هم شبيه به اين جريان حركة الاحياء (جنبش بازآفريني) است. در اوايل قرن بيستم، شاعران مصر بر آن ميشوند تا با تقليد، امثال ابوتمام و متنبّي و نابغة الذبيانيو... را سرمشق خود قرار دهند...» البته پس از اين حركت، جنبش رمانتيسم كه در واقع « تقليد مسخ شده اي از رمانتيسم غرب بود » در فاصله دو جنگ جهاني ميان اعراب ظهور كرد و كمال يافت و كساني همچون علي محمود طه ، ابوالقاسم شابي، ابراهيم طوقان و... شعر رمانتيك را به شكلي جديد عرضه كردند.
بنابراين نهضت بازگشت ادبي كه بر مبناي تقليد از گذشتگان است منحصر به ايران نيست. شيوه اي است مبتني بر كلاسيسم كه در ايران نيز چون كشورهاي ديگر وجود داشته است.
نقد و ارزيابي رمانتيسم عصر نيمايي :
رمانتيسم ايراني بعد از انقلاب مشروطيت در ايران نضج گرفت و با افسانه نيما باليد و با آثار رمانتيك هاي بزرگي چون توللي و نادرپور به اوج خود رسيد و سرانجام از اواسط دهه چهل به بعد رو به افول نهاد. در اين روند دو عنصر عمده بنيان رمانتيسم عصر نيمايي به شمار ميروند. اول روح شرقي و احساس گرا و تخيلپناه شاعران ايراني كه از زمان ظهور شعر فارسي به انحاء مختلف در آثار شاعران اين مرز و بوم جلوهگري كرده است و دوم تأثيراتي كه شعر و ادب رمانتيك غرب (كه درعصر مشروطه و بعد از آن روند ترجمه آن آثار به فارسي بسيار سريع شد) بر شعر شاعران پس از مشروطيت و عصر نيمايي گذاشته بود. دكتر شفيعي كدكني، رمانتيسم اين دوره را متأثر از رمانتيسم فرانسه ميداند. و البته اين بدان دليل بود كه حجم عظيمي از كتب ترجمه شده، آثار رمانتيكهاي فرانسوي همچون هوگو و ديگران را تشكيل ميداد. به علاوه غني تر بودن آثار رمانتيك هاي فرانسوي، از عوامل ديگر تأثيرگذاري آثار و اشعار رمانتيك فرانسوي بر آثار رمانتيك شعراي عصر نيمايي به شمار ميرود.
همچنين سفرهايي كه شاعران و نويسندگان ايراني همچون: نادرپور، فروغ و... در اين عصر به اروپا داشتند بيشتر به فرانسه بود كه عمدتاً به دليل تحصيل صورت ميگرفت و نيز بسياري از آنان با زبان فرانسوي آشنا بودهاند. عصر نيمايي را تنها دورهاي در ادبيات فارسي ميتوان دانست كه ويژگيهاي رمانتيسم با حداكثر جلوه خود در آثار ادبي خصوصاً شعر ظاهر ميشوند. رمانتيكهاي اين دوره از دو ويژگي حساسيت و تخيل (كه از مختصات مهم رمانتيسم محسوب ميشوند) نهايت بهره را بردهاند و آثار آنان سرشار از تجلي اين ويژگيها است. دو گرايش رمانتيسم مثبت و منفي در رمانتيسم اين دوره جريان دارد. رمانتيسم مثبت تا حدودي جلوه اميد را بيشتر از خود بروز ميدهد ولي رمانتيسم منفي يا رمانتيسم سياه ، در نهايتِ نوميدي و يأس در آثار شعراي رمانتيك عصر نيمايي خودنمايي ميكند. توللي نمونه تام اينگونه رمانتيسم است. ويژگيهاي رمانتيسم مثبت در آثار فروغ، خانلري و تاحدودي نيما بيشتر ملموس است اما در هر صورت ويژگي يأس در اكثر آثار رمانتيك اين دوره به انحاء مختلف مشهود است.
ساختار شكني كه در اشعار نيما صورت پذيرفت، مورد توجه شاعران رمانتيك و حتي غير رمانتيك قرار گرفت و البته اين امر به دليل رها شدن سخن و شعر از ساختار كليشهاي گذشته بود. هر چند رمانتيسم حاكم بر شاخهاي از شعر عصر نيمايي به صورت گسترده زياد طول نكشيد، اما آثار آن تاكنون نيز باقي مانده است. لزوم ورود تخيل وسيع و درك شهودي هنرمندانه به عصر شعر و شاعري در شعر شعراي پس از مشروطيت كاملاً احساس ميشد و خصوصاً بعد از شعراي انقلابي و پرشور اوليه كه بدون استفاده گسترده از عناصر رمانتيك، شعري آزادخواهانه ميسرودند، لازم بود شعري منطبق با موازين زيباييشناسي در عرصه هنر دوره پس از مشروطيت پديدار شود.
كاري كه نيما كرد، تعريف شعر را بسيار به تعاريف رايج در قرن هيجدهم و اوايل قرن نوزدهم اروپا، يعني دوره رواج رمانتيسم در اين قاره نزديك نمود و البته ناگفته پيداست كه پويندگان راه نيما حتي اين تعريف را به حدي به تعاريف اروپاييان از شعر نزديك نمودند كه عملاً شعر به بيان تخيل در كلام (يعني خلاصه تعريف آن در ادب رمانتيك غرب) بدل شد.
با وجود اين، نكته در اينجاست كه چرا بيشتر شاعران رمانتيك عصر نيمايي از سال 1335 به بعد نوعي دلزدگي از شعر رمانتيك مييابند و كمكم از اين جريان خود را كنار ميكشند. وضعيت اجتماعي و لزوم وارد شدن شعرا به مسائل اجتماعي آن دوران باعث شد تا شعراي رمانتيك كمكم حالت درونگرايي خود را ترك كنند و به سوي شعري روي بياورند كه درحقيقت شعر زندگي است. دايره واژگان مورد استفاده در شعر اين دوره رو به گسترش مي نهاد و ديگر درونگرايي رمانتيكها جوابگوي روح تشنه جامعه اين عهد نبود.
به گزارش مهر ، در اروپاي قرن نوزدهم، پس از كنارهگيري بسياري از رمانتيكهاي مهم همچون: گوته، وينيي، گوتيه و... به دليل روشن شدن رمانتيسم از زندگي روزمره و افتادن به ورطة اغراق و سقوط از تخيل به توهم، اين مكتب رو به افول نهاد. در ايرانِ دهه چهل نيز تقريباً همين اتفاق افتاد و تخيل و درونگرايي در اشعار رمانتيك ميرفت كه جاي خود را به توهم و اغراق در «من» فردي شاعر بدهد كه اين امر خود از عوامل مهم رويگرداني شاعران از اين مكتب بود. در اين عصر كم و بيش تعلقي كه رمانتيكها به وزن شعر خصوصاً در صورت نيمايي آن داشتند، ميرود كه جاي خود را به شعري كاملاً بي وزن بدهد و در اين دوره است كه فرم چهارپاره كه از فرمهاي معمول در شعر رمانتيك هايي چون: گلچين گيلاني، خانلري، نادرپور و توللي بود « گويي از بين ميرود و فرم شعري كه نيما با « ققنوس » شروع كرده بود... و بعد با « پادشاه فتح » تكامل يافته بود، در اين دوره رايج مي شود و ديوان هايي مثل «زمستان»، «هواي تازه»، « آخر شاهنامه» با اين فرم منتشر ميشود...»
به گزارش مهر ، از ديگر عوامل مهم تغيير سليقه در اين دوران، تأثير آثار «تي.اس.اليوت» شاعر معروف آمريكايي ــ انگليسي قرن بيستم است كه براي اولين بار در سال 1334 منظومه "The waste Land" او ترجمه شد و بر برخي از شاعران اين دوره تأثير گذاشت. « آشكارترين تأثير اليوت بر شعر نسل جوان اين سالها اين بود كه به آنها ياد داد كه ميتوان ضمن عميقشدن در مفاهيم اجتماعي و گريز از احساسات سطحي، از نوعي اسطوره در شعر استفاده كرد و از صراحت، پرهيز داشت و زبان شعر را ميتوان تا حد زيادي به زبان زنده مردم نزديك كرد. بيشترين بهره را در اين زمينه شايد فروغ گرفته باشد.»
در هر حال ميتوان گفت: « شعر انگليسي و فرانسوي ــ و كمتر شعر آلماني و خيلي كمتر شعر روسي ــ جوّ مطالعات شعري شعرا را عوض كرد...» از مهم ترين مباحث در محفلها و نشريات دهه چهل بحث پيرامون «موج نو» است، با چهار كوشش مهم «1ــ جداكردن كلمه از شيء 2ــ دستيابي به معاني دور از ذهن 3ــ تصويري كردن شعر 4ــ ايجاد مناسبات جديد بين اشكال و اشياء واقعي.» در شعر موج نو ديگر دنياي رمانتيكها عوض شده است و اشعاري جديد با خصوصياتي متفاوت كه بيشتر مضموني اجتماعي و متعهدانه دارند، سروده ميشوند. هرچند رگههاي ضعيفي از رمانتيسم در اين اشعار نيز قابل مشاهده است.
فرديت رمانتيسم تبديل به « من» اجتماعي ميشود و ديگر شعر حول و حوش مسائل خصوصي و احساسات دروني شاعر نميگردد. مسائل روزمره زندگي شعر ميگردند. اگر در دوره بعد از رمانتيك تخيلي هست، عمدتاً تخيلي است در ارتباط با واقعيات جاري زندگي. اگر ملالي هست، ملال و رنجي است كه اجتماع عصر درگير آن است، نه يك نفر، و اگر حساسيتي به چشم ميخورد، حساسيت شاعر در مقابل رنج ها و آلام مردم و جامعه است، نه رنجهاي عاشقي درمانده و شكست خورده.
اگر فروغ تا ديروز در شعر رؤيا اين گونه ميسرود:
« باز من ماندم و خلوتي سرد
خاطراتي ز بگذشته اي دور
ياد عشقي كه با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور»
در دورة دوم شاعرياش كه دنياي رمانتيك را ترك گفته در كتاب تولدي ديگر اين گونه ميسرايد:
«من فكر ميكنم كه تمام ستارهها
به آسمان گمشده اي كوچ كردهاند
و شهر، شهر چه ساكت بود» و اگر نيما و نادرپور و... در دوره اول شاعري شان به غم درون ميپرداختند ، اينك غم برون و درد اجتماع عصر را مدنظر قرار ميدهند.
* حامد رفعت جو
نظر شما