به گزارش خبرگزاری مهر، نشست علمي «عناصر هويت غربي» به همت گروه غربشناسي پژوهشكده فرهنگ و مطالعات اجتماعي پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي برگزار شد.
در ابتداي اين نشست كه با حضور دكتر اباصالح تقي زاده، شهريار زرشناس، دكتر علي بيگدلي، دكتر سيدمحمد موسوي و دكتر محمد رعايت جهرمي برگزار شد، دكتر اباصالح تقي زاده در سخناني گفت: برای ما توجه به عناصر هویت غربی، توجه به امری بیگانه و ناگفته نیست. ما در مورد علم، تکنولوژی، فرهنگ و سیاست غربی زیاد سخن گفتهایم و عموماً بر این امر تاکید کردهایم که هویت غربی با تصرف در چیزها، هویت غربی شده است. اما کمتر از امکان این تصرف پرسش کردهایم. امر ناگفته در هویت غربی، اگر آشکار شود ما را به لحظه اصیل تفکر درباره غرب میرساند و وضع ما را نیز در این جهان نشان میدهد اما راه بردن به این امر ناگفته به دو گونه ممکن خواهد شد؛ اول در انتباه به پرسشی که از آن هویت غربی آغازیدن گرفته است؛ چرا که «سرآغاز هر چیز برآمدگه ذات آن است» و دوم، در انتباه به تقدیری که هویت غربی در آن به تمامه خود را متعین میکند. البته این دو یک چیزند؛ آن پرسش آغازین است که اگر از پوشیدگی درآید در همان آغاز، تقدیر خود را آشکار میکند. ما در اینجا تلاش میکنیم تا با هویت غربی چنین کنیم.
وي در ادامه سخنان خود گفت: پرسش آغازین را میتوان در فاوست گوته پیدا نمود. فاوست گوته، «کل حرکت وسیع جامعه غربی/ هویت غربی را نشان میدهد». او نماد بشری است که هدفش توسعه یا همانطور که بالا اشاره شد، تصرف در چیزهاست.
وي تاكيد كرد: اما پرسش ما پرسش از امکان این تصرف است. به عبارت دیگر، چگونه چنین چیزی هویت فاوست/ انسان غربی شده است؟ مفیستوفلس از همین امکان سخن میگوید، وقتی فاوست را مورد خطاب قرار میدهد که، نباید در وضعیتهای گوناگون و در لحظهی کنش این گونه بپرسی که «آيا بايد چنين كنم؟»، چرا که در این صورت خود را فلج میکنی، بلکه در جهان رو به توسعه و رشدی که اكنون بدان پاگذاشتهاي بايد پرسش آغازین خود را چنین کنی که «چگونه بايد اين كار را انجام دهم؟» در «آيا بايد چنين كنم؟» پای اجازهای در میان است، و به نسبتی میان انسان و جهان ارجاع دارد. در واقع یافتن آن نسبت در انجام هر عملی است که هویت انسان را شکل میدهد.
دكتر تقي زاده افزود: من در هر عملی باید به «جای» خود در عالم توجه کنم و نسبت جهان را با خویش دریابم، اما در «چگونه بايد اين كار را انجام دهم؟»، همه چیز ارجاع به من دارد و دیگر جهان ساکت شده است. همانطور که برمن مینویسد، فاوست نه به دستور مفیستوفلس، بلکه به کمک «خودآگاهی» خویش دست به توسعه زده است؛ این خودآگاهی، چیزی نیست جز برگشتن به خود و تحصیل آگاهی و از آن پس یافتنِ همه چیز بر پایهی این آگاهی. اینجاست که امر از پیش داده شده رنگ میبازد و دیگر انسان حامل معنایی نیست و اینجاست که او به توسعه فکر کرده و در جهان پیشروی میکند. انسان فاوستی، از آنجا امکان تصرف بر عالم را مییابد که جهان را به برهوتی برای خود بدل کرده باشد. فاوست وقتی در عالم قدم میزند در برهوتی مسیر میپیماید و برهوت چیزی نیست جز سکوت و توقف و بینسبتی. برهوت شدن عالم است که امکان تصرف را برای فاوست پیش آورده است. اما انسان فاوستی تقدیر خود را در کجا مییابد؟ یعنی این امکان در کجاست که به نهایت خویش میرسد؟
وي گفت: تقدیر فاوست و انسان فاوستی در امریکا رقم میخورد. امریکا نهایت بیشکلی و بیجهتی است و به همین خاطر است که «هیچکجا» ست. تمام تاریخ غربی تلاش کرده است تا جهان را در نسبت با خود، بیشرط و جهت نماید، تا در این بیشرطی و بیجهتی، خود شرطگذار و جهتدهنده باشد. هویت غربی درست در همینجاست که آشکار میشود. امریکا به نهایت رسیدن این هویت است.
دكتر تقيزاده افزود: در امریکا حتی علم نیز پس از فلسفه قدر خود را از دست داده است. جهان امریکا حتی جهان علم نیست، جهان درسنخواندههایی چون استیو جابز، بیل گیتس و زاکربرگ است. تقدیر فاوست زندگی کردن در هیچکجاست؛ یک بودایی، یا یک سرخپوست، یا یک مسلمان وقتی در امریکا تلاش میکند تا مطابقِ باورهای خود زندگی کند، در واقع تلاش میکند تا مطابق «باورهایِ خود» زندگی کند؛ و این همان چیزی است که هویت غربی یا به تعبیر بهتر امریکایی به او داده است. او از آن جهت، به سبک بودایی، سرخپوستی و اسلامی زندگی میکند، که جهانش پیشاپیش به او گفته است که «هر طور که میخواهی زندگی کن». وقتی جهان، همهی شرطهایش را برداشت و بیجهت شد، او انتخاب نمود و تصمیم گرفت و «سبکی برای زندگی» برگزید.
وي تاكيد كرد: در زمانهای که زمانه سبک زندگی نیست، جهان جهت دارد. جهتِ جهان، امری «داده شده است» و نه «برساخت شده». آن کس که مسلمان زندگی میکند، نه از آن جهت مسلمان زندگی میکند که تلاش دارد زیستنش مطابقِ باورهایش باشد، بلکه مسلمان زندگی میکند چون او به جهانی تعلق دارد که جهانی اسلامی است. یعنی جهانش پیشاپیش صورتی دارد و پیش از او، صورتش را به او بخشیده است؛ او برای همانی است که هماره پیش از اوست و او از آغاز خویش را در آن مییابد.
دكتر تقيزاده در پايان صحبتهاي خود گفت: تقدیر فاوست زندگی کردن در جهان امریکایی است، جهانی که البته دیگر فقط به امریکاییها تعلق ندارد. این جهان، جهانی بیغیرت است که حتی برای تاریخ نیز قدری قائل نیست. برای اروپایی شدن باید راهی دراز به بلندای تاریخ اروپا را طی نمود و فرهنگ اروپایی را درونی کرد و مرارتهای بسیار کشید. اما در مورد امریکا اینگونه نیست. فقط لازم است غیرت خود را کنار بگذاری و ناموس خود را فراموش کنی. حقیقت فاوست در امریکا رقم میخورد و نهایت هویت غربی را به ما نشان میدهد.
در ادامه این نشست شهريار زرشناس، عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه باید بر ماهیت غرب از منظر حکمت معنوی تاریخی تامل داشته باشیم، گفت: این ماهیت یک ظهور دارد که به صورت وجود غرب بروز پیدا کرده؛ باید دید آنچه ما تاریخ غرب می نامیم با چه چیزی مشخص شده و مرز آن با تاریخ شرق چگونه متمایز می شود و در وجود و تحقق چه سیر و تطوری داشته است.
وی با تاکید بر اینکه غرب ماهیت واحدی دارد اما هویت های آن متکثر است و از عوالم غرب اعم از غرب باستان یا غرب وسطی، ماجرای مفصلی دارد با عناصر مختلف، ادامه داد: می توان سه ماهیت تاریخی با سه وقت و زمان تاریخی را برای غرب تعیین و آنها را از یکدیگر متمایز کنیم.
زرشناس با توضیح اینکه وقت ظرف زمانی که حال در آن جاری شده و به انسان داده می شود، اظهار کرد: در تاریخ بشر سه وقت اصلی را می توان قائل شد و از هم تفکیک کرد که در هر وقت، تاریخی عینیت پیدا کرده است؛ نخست وقت دینی که مبتنی بر ولایت الهی است که قرار است بشر این گونه سامان یابد که ذیل ولایت الهی باشد. در ذیل این وقت، تاریخ دینی بشر رقم می خورد.
این محقق با اشاره به اینکه زمان دوم را می توان وقت تاریخ شرق نامید، افزود: در این زمان ولایت الهی مسخ شده و دوران بسیار طولانی هم بود و آنچه از آثار مکتوب و معماری از آن به جا مانده معمولا به دوره های هزاره سوم و چهارم و اواخر آنها باز می گردد؛ در این دوران ولایت خدا تبدیل به ولایت خدایان شده و با شرک درآمیخته می شود.
وی ابراز کرد: اما وقت سوم، وقت نیست انگارانه غربی است که تاریخ غرب نشان می دهد در این دوران ولایت الهی نیست تلقی شده و تاریخ غرب ذیل این زمان پدید می آید. در ذیل این وقت یک وجود عینی محقق می شود که ما از آن به عنوان "غرب" یاد کرده و می شناسیم.
عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: آنچه به عنوان غرب از یونان شروع می شود و اکوار (مراحل فرعی یک دوره) و ادوار دارد، که از قرن هفت و هشت پیش از میلاد آغاز و تا امروز هم وجود دارد، در واقع وجود عینی غرب است.
وی تاکید کرد: وجود تاریخی غرب سه ظهور اصلی و دوره بزرگ غرب باستان یا غرب یونانی و رومی، قرون و سطی و قرون مدرن دارد که دروه دوم غرب یا قرون مسیحی (وسطی) از اواخر قرن پنجم پیش از میلاد آغاز و تا قرن ۱۵ میلادی ادامه داشت اما دوره سوم که الان در آن هستیم، از اواخر قرن ۱۵ میلادی شروع و تا امروز ادامه داشته است که البته هر یک از این ادوار، تقسیم بندی های فرعی نیز دارد.
این استاد دانشگاه با طرح این سوال که چرا معتقدیم غرب بر مبانی نیست انگاری ولایت الهی بنا شده است، اذعان کرد: تعبیر نیست انگارانه به معنای معادل فرنگی آن یعنی نهلیزیم که به اشتباه ترجمه شده، نیست بلکه نزدیک به آن است؛ اصطلاح نهلیزیم با نیچه متفکر آلمانی باب شد که به ویژه در نوشته های واپسین او قابل مشاهده است اما به طور کلی این واژه دو مفهوم دارد.
وی با اشاره به مفاهیم واژه نهلیزیم از نظر نیچه گفت: یک مفهوم نهلیزیم آن است که تمام تاریخ غرب، تاریخ سقراطی مسیحی نامیده می شود؛ سپس نیچه مدعی می شود این تاریخ سقراطی مسیحی به پایان رسیده و این آغازِ پایان را شروع غرب و نیست انگاری و نهلیزیم می داند و اینجاست که این واژه را باب می کند اما چون وی تعلق خاطر به تاریخ غرب دارد، مدعی است تاریخ غرب دوباره می تواند برخیزد.
زرشناس با اشاره به مفهوم دیگر نیست انگاری بیان کرد: تلقی دیگر از نیست انگاری که به آن نیست انگاری هایدگری گفته می شود آن است که بر این اساس هایدگر معتقد است تمام تاریخ غرب بر مبنای یک غفلت و اشتباه بیان شده و موجود انگاری به جای وجودی انگرای حاکم، و موجود حجاب وجود شده است.
این منتقد روشنفکری اذعان کرد: این اشتباه است که در زبان فارسی نهلیزیم را معادل پوچ انگاری و صرف نیست انگاری معانی و اخلاقی ترجمه کنیم، البته این ترجمه اشتباه به خطای مترجمان دهه سی و چهل شمسی باز می گردد.
وی تاکید کرد: بنابراین، توصیف غلط ما از واژه نیست انگاری به معنای پوچ گرایی و معانی که نیچه و هایدگر از آن تعبیر کرده اند به یک سو، آنچه در سپیده دم تاریخ غرب مشهود است، نبود ولایت الهی در این دوره است و حتی ولایت الهی مسخ شده شرقی هم در آن نمی توان مشاهده کرد.
زرشناس در پایان سخنان خود یادآور شد: برخی متفکران غربی قصد دارند همه امور دنیا را با خود جهان توضیح دهند و جایگاهی برای غیب و خدا قائل نیستند این سرآغاز تفکر و تجسم عهدی است که انکار عالم الهی است؛ این تاریخ که از غرب باستان شروع شد به قرون وسطی امتداد یافت و در عهد حاضر شاهد ظهور غربی هستیم که به پایان خود و به بحران پسامدرن رسیده و در مسیر انحطاط قرار دارد.
شایان ذکر است، در ادامه اين نشست دكتر علي بيگدلي و دكتر سيدمحمد موسوي به نقد و بررسی نظر ارائه دهندگان مقاله پرداختند.