نشست نقد و بررسی کتاب "فلسفه علم و دانشمندان مسلمان" که با حضور دکتر احد فرامرز قراملکی، دکترغلامرضا ذکیانی و خانم دکتر نادیا مفتونی در خانه نقد کتاب سرای اهل قلم برگزار شد. ابتدا در این مراسم دکتر مفتونی نویسنده کتاب گفت: این کتاب از ۴ رهیافت عمده ای که در فلسفه علم وجود دارد، به رهیافت علم شناسی منطقی پرداخته است.
دکتر شجاعی در ادامه ضمن برشمردن فصول هفتگانه این کتاب گفت: فصل اول رهیافت های ۴گانه علم شناسی است. فصل دوم کتاب به چیستی موضوع علم در ارسطو، فارابی، ابن سینا و ابن رشد می پردازد. در فصل سوم کارکردهای موضوع علم در میراث اندیشه های این اندیشمندان است و به تاثیر ابن سینا بر علم شناسی فیلسوفان مسلمان اختصاص داده شده است. فصل چهارم مفهوم سازی عوارض آن است. فصل پنجم ساختار منطقی مسائل علم است. فصل ششم متافلسفه فیلسوفان مسلمان است. فصل هفتم تعریف و اثبات موضوع علم و فلسفه است. فصل آخر فلسفه در مقام تالیف و تحقق است.
در ادامه این مراسم دکتر ذکیانی در دو بعد به نکاتی در نقد کتاب پرداخت و اشاره کرد که ممکن است این ابعاد نیازمند به اصلاح باشد. بعد اول بعد صوری و شکلی است و بعد دوم بحث محتوایی کتاب است. دربخش صوری ذکر متن عربی و فارسی از یک حالت تبعیت نمی کند. یعنی گاهی وقت ها فارسی است و عربی نیست و گاهی وقت ها عربی است و فارسی نیست. به نظر من اگر کتاب از یک روال تبعیت می کرد بهتر بود. بعضی از فهرست ها در کتاب نیامده است. به فرض مثال ارغنون ارسطو را به متن انگلیسی ارجاع داده است اما به متن فارسی که استفاده شده بود ارجاع داده نشده بود.فقط در صفحه ۶۵ پانوشت به صفحه بعد منتقل شده است. در دیگر جاههای کتاب این مسئله را نمی بینیم.
ذکیانی در نقد محتوایی کتاب گفت: در بحث تفکیک مطلق رهیافت پسینی و پیشینی که سایه آن در کل کتاب موجود است پرداخته نشده است. به ویژه در صفحه ۱۹۴ که عنوان ان آمده است که خوشحال شدم که فلسفه ابن سینا در مقام تعریف یا در مقام تحقق است، یا پر کردن رخنه ای میان مقام تحقق یا تعریف است که به آن نپرداخته اید. سئوال این است که حقیقتا بین روش پسینی و پیشینی، شکافی به این عظمت است؟ آیا دانشمندی را می توان یافت که تمام کارش پسینی باشد یا پیشینی باشد و هیچ نظردر مورد مقام تعریف نداشته باشد؟ آیا کسی را می توان پیدا کرد که به علم زمان خودش نظر نداشته باشد و علم را تعریف بکند؟ بنابراین اگر نتوانید پیدا کنید تعریف پیشینی با این قطعیت مصداق ندارد.
وی در ادامه به این نکته اشاره کرد که نکته دوم بحث منطق ۹ بخشی و ۲ بخشی است که در کتاب های ابن سینا آمده است. در بین فلاسفه شفا معروف است که نه بخشی است. شیخ الرئیس می گوید مقولات به چند دلیل جزو منطق نیست بلکه بالاتر از آن است و می گوید که هر کس آن را بخواند مشوش می شود یعنی در خود شفا هم بوعلی به این پی برده است که مقولات جزو منطق نیستند. باید توجه داشت که بین نگاه سینوی و ارسطویی دنیایی فاصله است. اساسا منطق سینوی و نگاه آن از منطق ارسطویی عدول کرده است. سئوال اینجاست که آیا واقعا می شود شفا را جزو منطق های نه بخشی دانست؟
در ادامه مراسم دکتر قراملکی نیز به چند نکته و پاسخ به برخی سئوالات ذکیایی پرداخت و گفت: چند نکته مقدماتی می گویم تا به نکات اصلی برسم. ابتدا اینکه نقد خونی است در کالبد علم و که اگر نچرخد و جریان نداشته باشد علم می میرد، علم در این کشور مرهون نقد است. اساسا نقد پذیری خودش یک فضیلت و ادب است. البته برای خودش هم یک سری آداب دارد. از این جهت به دوستان دست مریزاد می گویم که به نقد می پردازند نه انتقاد. در ادب نقد پذیری تقسیم پذیری نقد به سازنده و مخرب خود این تقسیم بندی غیر اخلاقی و مخرب است. امیدوارم که خداوند به ما این لطف را عنایت کند که ما نقد را هدیه بدانیم، نقد را باید نه دشنه بلکه هدیه بینگاریم.
وی در ادامه گفت: علم به اشتراک لفظی در فرهنگ ما معانی و مفاهیم زیادی دارد، گاهی به مفهوم مطلق آگاهی است گاهی آگاهی گزاره ای است یا تصدیقی است که به یک باور انجام می شود یا باور جازم است و گاهی به معنای دانش است. علم به معنای دانش هویت تاریخی اجتماعی دارد و به ناچار یک امر پسینی است یعنی رخ می دهد. فلاسفه ما براساس میراث یونانی و مطالعات خودشان به مطالعه دانش ها می پرداختند که حاصل این مطالعه ۴ رهیافت است. یکی آن است که در میراث یونانی در کتاب برهان آمده است و بعد یک رویکرد تاریخی مانند مقدمه ابن خلدون داریم. یک رویکرد تطبیقی داریم ویک رویکرد مورد پژوهانه داریم.
وی در باب تمایز پسینی و پیشینی گفت: تمایز پسینی و پیشینی به تعبیر بنده این است که رویکرد پسینی به علم و پشینی دو رویکرد متمایز و مرتبط با هم هستند. تمایز به این معنی نیست که متفاوت و جدا از هم هستند. هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند. دانشمندی پیدا نشود که نگاه پسینی داشته باشد یا فقط نگاه پیشینی به علم داشته باشد. قصه اینجاست که به نظر می رسد پسینی و پیشینی با هم مرتبط هستند. به نظرم دو نگاه وجود دارد یک نگاه این است که بنشینم و بگویم علم چگونه باید باشد. یک نگاه هم به صورت توصیفی بگویم که علم این است یعنی علوم را آنگونه که رشد کرده اند، ببیند.
من به علوم به صورت نورماتیو نمینگرم بلکه نگاهم یک نگاه توصیفی است چرا که علوم یا اعتباری اند یا حقیقی. کلمه حقیقی یک نگاه نرماتیو است .
وی گفت: قصه این نیست که فیلسوفی که نگاه نورماتیو به علم دارد به علوم نمی پردازد بلکه این فیلسوفان درگیر علوم طبیعی هم بوده اند. در واقع بحث این است که علم شناسی پسینی و پشینی با هم تمایز دارند اما این تمایز از هر حیث نیست و ارتباط را نفی نمی کند اما به لحاظ روش دو روش متفاوت دارد.
وی در توضیح منطق دو بخشی و ۹ بخشی گفت: منطقه دو بخشی و ۹ بخشی چند تفاوت جدی با هم دارند. یک تفاوت ساختاری و یک تفاوت محتوایی دارند. تفاوت ساختاری برمی گردد به ساختار منطق که شکل گرفته از تدوینی بیزانسی است که عبارت بود از مقولات، کتاب برهان و جدل و... و در زمان اسکندریه کتبه و شعر هم افزوده شدو... که این چند ویژگی دارد ازجمله اینکه کتاب مقولات ندارد. نکته دوم اینکه مبحث تعریف مستقل می شود و دیگر اینکه منطق تعریف مستقل می یابد. اگر ما ساختار را ملاک قرار بدهیم شفا ۹ بخشی است. اما از لحاظ محتوا هم شفا و اشارات با هم تفاوت های زیادی دارند. تعریف ابن سینا در شفا از ذات یک تعریف ۹ بخشی است. اما در اشارات این ذاتی تعریفش عوض می شود. در تعریف قضیه در شفا همان تعریف ارسطو است. یعنی جمله ای که "یا کاذب است یا صادق". اما در اشارات متفاوت با این است.
وی تصریح کرد: ابن سینا یک تفکر تحولی داشته است و تفکر تحولی هم یک طیف دارد که ممکن است از جایی و زمانی شروع و به جای دیگری ختم شود. ما اگر به ابن سینا نگاه تحولی داشته باشیم. از منطق ۹ بخشی به دو بخشی می رسیم. کارهای ابن سینا بذری برای منطق دو بخشی است.
قراملکی در ادامه گفت: ابن سینا از یک ایده سنتی ارسطو به نام منطق ۹ بخشی شروع می کند و به یک منطقه دو بخشی می رسد. اما اگر ملاکمان نتایج و دستاوردها باشند می توانیم اشارات را دو بخشی بدانیم. از نظر توسعه تاریخی هم اگر نگاه کنیم برخی از فلاسفه مانند خواجه نصیر به شفا می پردازند و شیفته آنند، و برخی مانند فخر رازی به اشارات می پردازند.
مفتونی خاطرنشان کرد: در مورد ارتباط رهیافت پسینی و پیشینی در جایی از کتاب در مورد ارسطو اشاره کردند اما چون ارسطو بلندبلند فکر می کند از مسائل موجود زمان خودش به ضابطه می رسد.
ذکیانی در بخش دیگری از سئوالاتش گفت: طیفی که دکتر قراملکی فرموند به حق درست است. اگر این طیف را نگوییم که از ارسطو شروع شده است، می توان گفت از افلوطین و قبل از ارسطو شروع شده است. متافیزیک ارسطو انصافا محلی می خواست که از آنجا عبور کند و آن مقولات ارسطو است و افلوطین در واقع عمدا این واسطه را حذف می کند.
قراملکی در پاسخ و توضیح سئوال ذکیانی گفت: منطق ۹ بخشی را نمی شود، ادعا کرد که مال ارسطو است متاسفانه دانشمندان ما این را توجه نداشته اند و تصور می کردند که مبدع آن ارسطو است.
ذکیانی در سئوالی دیگر گفت: از عنوان کتاب شروع می کنم، عنوان کتاب عبارت است از "فلسفه علم دانشمندان مسلمان". دانشمندان مسلمان طیفی را در بر می گیرند. اما این کتاب فقط بخشی از فلاسفه را در بر گرفته است. چرا؟ عنوان به این بزرگی و گستردگی فقط چند تا از فلاسفه را در بر می گیرد؟
قالب اندیشمندانی که در این کتاب طرح شده اند، ارسطویی هستند و ارسطو هم در فلسفه علم جدید مورد نقد جدی است. انتظار می رود که به دانشمندان دیگر هم پرداخته می شد در صورتی که فقط در مقدمه به صورت اشاره به آنها پرداخته شده است.
وی ادامه داد: فارابی اثولوجیا را خوانده و آن را به ارسطو نسبت داده است. باید به ابن عربی دست مریزاد گفت که حرفهای فارابی و ابن سینا را نپذیرفت و زیر بار آنها نرفت. اما امروزه ما می دانیم که نگاه فارابی و ارسطو با هم متفاوتند. با این مقدمه می خواهم بگویم که کسی که دارد وارد این مقوله می شود باید فلسفه علم این بزرگان را مطرح کند. تصور بنده این است که جایگاه روش در این رهیافت های پنجگانه معلوم نیست که اتفاقا در گذشتگان ما هم بوده است.
قراملکی در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به پرسشهای ذکیانی گفت: به نظر من نقد بر عنوان این کتاب وارد است. کتاب هم در فلسفه علم عنوانی اعم دارد، هم درعلم و هم در فلاسفه مسلمان اعم است. این کتاب جستجویی از الگوی علم شناسی در رهیافت های منطقی است. ملاصدرا که به شدت الگو ستیز بوده اما در روش کاملا مقلد ابن سینا است. این کتاب سعی کرده است به نحو مطالعه موردی صدق این الگو را وصف علمی به صورت اولا بیان کند. به نظرم در این کتاب دو کار شده است، یعنی نشان دادن الگوی علم شناسی منطقی نزد ابن سینا، فارابی و ارسطو و بعد هم به صورت مطالعه موردی صدق این الگو در فلسفه اولی مورد بررسی قرار گرفته است. اگر اسم کتاب در چاپ های بعدی مشیر به مسئله باشد راه به مسائل دیگر فلسفه هم می گشاید.