مقاله ‏اى از امام موسى صدر؛

اسلام و كرامت انسان

اسلام و كرامت انسان

امام موسی صدر در بحث «اسلام و کرامت انسان» به تشریح مبانی عقیدتی اسلام در خصوص انسان، اجتماع و قوانین مرتبط با او می‌پردازد و در واقع یک دوره انسان‌شناسی از دیدگاه اسلام ارائه می‌کند.

به گزارش خبرگزاری مهر،پیش‌ از بحث‌ دربارۀ کرامت‌ انسان‌ در اسلام، که‌ در نگرش‌ و تفکر اسلامی‌ اهتمام‌ بسیار به‌ آن‌ شده‌ است، ضروری‌ است‌ تا خلاصه‌ای‌ از نتایج‌ و تأثیر گستردۀ آن‌ را در تحقق‌ اهداف‌ رسالت‌ به‌دست دهیم. 

نخستین‌ گام‌ در راه‌ تربیت‌ انسان‌ و ارتقای وی‌ در همة ابعادِ تکامل‌ عبارت‌ است‌ از قرار دادن‌ انسان‌ در مسیری‌ که‌ کرامتِ‌ خویش‌ را درک‌ کند، و به‌ همۀ شئون‌ خویشتنِ‌ خویش‌ اهتمام‌ شایسته‌ ورزد. در غیر این‌ صورت، چه‌بسا هرگز برای‌ خود همتی‌ نکند و برای‌ اصلاح‌ وضع‌ خویش‌ نکوشد، آن‌چنان‌که‌ گذشته و حال‌ و آیندۀ خود را‌‌ رها و فراموش کند. در چنین‌ حالتی، امکان‌ اقناعِ‌ او را برای کار و کوشش‌ از دست‌ می‌دهیم، همچنان‌که‌ دعوت‌ وی‌ به‌سوی تلاش برای‌ بهبودیِ‌ امور و اوضاع‌ زندگی‌ و حرکت‌ به‌سوی‌ فردایی‌ بهتر و بر‌تر نیز بی‌تأثیر می‌گردد. درنتیجه، سست‌ و بی‌تحرک، لاابالی‌ و بی‌حاصل، دلخوش‌ به‌ وضع‌ موجود و مخالفِ‌ هرگونه‌ تغییر و تحرک‌ و کوشش‌ باقی‌ می‌ماند. 

منکر این‌ نیستیم‌ که‌ حبِ‌ نفس‌ غریزه‌ای‌ است‌ نهاده‌ در نهادِ‌ انسان‌ که‌ با قدرتِ‌ آن‌ می‌تواند از موجودیت‌ خود دفاع‌ کند و برای‌ به‌ چنگ‌ آوردن‌ خوبی‌ها بکوشد. اما می‌گوییم‌ که‌ این‌ غریزه‌ به میزان سطح آگاهی انسان در جهت‌ خیر و سعادت‌ او فعالیت می‌کند و برای به‌دست آوردن آنچه متناسب با خیر و سعادت خود می‌داند تلاش و از هرچه با این سعادت منافات دارد، جلوگیری می‌کند. بنابراین، حبِ‌ ذات‌ نیرویی‌ است‌ که‌ انسان‌ را به‌ تکاپو و حرکت وامی‌دارد. اما تنها آگاهی‌ از کرامت‌ و ارجمندی‌ انسان‌ است‌ که‌ شأن‌ و مقام‌ او را تعریف‌ و مشخص‌ و خط‌مشی‌ و اهدافِ‌ بلند و متعالیِ‌ انسان‌ را ترسیم می‌کند و دشمنان‌ را می‌شناساند و طریقِ‌ دفاع‌ در برابرِ‌ آن‌ها را نشان‌ می‌دهد. 

این‌ را نیز انکار نمی‌کنیم‌ که‌ ممکن‌ است‌ بتوان، با فشار و اجبار، سطحِ‌ زندگیِ‌ انسان‌ را ارتقا بخشید، اما بر این‌ باوریم‌ که‌ این‌ شیوه‌ نه‌تن‌ها بهترین‌ و برترین‌ شیوۀ تکامل‌ انسان‌ نیست، بلکه‌ چه‌بسا پیروی‌ از چنین‌ شیوه‌ای موجب‌ نتایج‌ منفی‌ و عقده‌های‌ روانی‌ شود و مسئولیت‌ را به‌جای‌ جامعه‌ بر عهدۀ افراد ‌گذارد. 

این‌ قسمت‌ از بحث‌ را که‌ در تخصص‌ روان‌شناسان‌ و استادان علوم‌ تربیتی‌ است‌، به‌ ایشان‌ وامی‌گذاریم‌ و بحث‌ خویش‌ را دربارة‌ اسلام‌ و کرامتِ‌ انسان‌ آغاز می‌کنیم. 

انسان‌ جانشین‌ خداوند بر روی‌ زمین‌

انسان‌ در دیدگاه‌ اسلام، جانشین‌ خداوند بر روی‌ زمین‌ است، نسبت‌ به‌ تمامیِ‌ اسما علم‌ و آگاهی‌ دارد و مسجود همۀ فرشتگانِ‌ خدا است: «وَإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ. وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ. قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ.» 

مفهوم‌ خلیفه، با وضوح‌ هرچه‌ تمام‌تر، استقلال‌ بشر و آزادی‌ او را در دخل‌ و تصرف‌ بر روی‌ زمین‌ آشکار می‌سازد. راه‌های‌ ترسیم‌شده‌ برای‌ او و خطوط‌ معرفی‌شده برای‌ هدایت‌ و رشد وی، درواقع، اندرز‌ها و رهنمودهایی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ برای‌ جانشین‌ خود بر روی‌ زمین‌ مقرر داشته‌ است. 

تعلیـم‌ اسمـا بـه‌ آدم، آن‌ هم‌ اسمای‌ مـرجعِ‌ ضمیـرِ‌ «هُم» (ویـژة‌ ذوی‌العقول)، تأکیدی‌ ویژه‌ است. پروردگار، پس‌ از اینکه‌ فرشتگان‌ به‌ عجز خویش‌ اعتراف‌ کردند، تأکید می‌فرماید که‌ ذات‌ مقدسش‌ پنهانی‌های‌ آسمان‌ها و زمین‌ را می‌داند. چنین‌ تعلیم‌ و تأکیدی امکانات‌ و توان‌ عظیم انسان‌ را منعکس‌ می‌کند و به او این امکان را می‌دهد که تمامی‌ موجودات‌ و نیرو‌ها و انرژی‌هایی را‌ بشناسد که‌ در دایرۀ خلافت‌ و تحت‌ تصرف‌ وی‌ در حیات‌ هدفمندش‌ قرار دارند. 

سجود ملائکه نیز که‌ موجودات‌ عالی‌ و نخبة‌ جهان‌اند، تأکیدی‌ است صریح‌ بر خضوع‌ و کرنش‌ همۀ موجودات‌ در برابر انسان، و فرمان‌برداریِ‌ آن‌ها از وی. این‌ معنی‌ را با وضوح‌ بیشتر، به‌زودی، بیان‌ خواهیم‌ کرد. 

پس، استقلال‌ در تصرف و قدرت‌ بهره‌مندی‌ از امکانات‌ گسترده و کرنشِ‌ موجودات‌ در مقابل‌ انسان، صفاتِ‌ سه‌گانه‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ها را از آیاتِ‌ فوق، و در قالب‌ عباراتی‌ با عالیترین‌ درجۀ تکریم‌ و احترام درمی‌یابیم. 

انسان‌ و آزادی‌ در تصرف‌

به‌ باورِ‌ من، ملائکه‌ از ابتدا استقلال‌ بشر را در عمل‌ و تصرف‌ بر روی‌ زمین‌ درک‌ می‌کردند و می‌دانستند که‌ چنین‌ استقلال‌ کامل‌ و همه‌جانبه‌ای‌ تحقق‌پذیر نخواهد بود، مگر آنکه انسان‌ تواناییِ‌ شناخت‌ شر و زشتی‌ها، و نیز امکان‌ و اختیار انجام‌ دادن‌ بدی و شر را داشته‌ باشد. همین‌ درک‌ و شعور بود که‌ ملائکه‌ را واداشت‌ که‌ بگویند: این‌ انسان بر روی‌ زمین‌ فساد و خون‌ریزی‌ می‌کند. با این حال، مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ چنین‌ خطری‌ نه‌تنها از مقام‌ انسان‌ و کرامتِ‌ وی‌ نمی‌کاهد بلکه‌ این‌ خطر کردن‌ را چونان‌ شرطی‌ بنیادین‌ برای‌ استقلال‌ انسان‌ و آزادی‌ او، در عمل‌ و تصرف، بارز و برجسته‌ می‌سازد. 

اما «ابلیس»، در نظرِ‌ قرآن، تنها موجودی‌ است‌ که‌ از سجده‌ بر آدم‌ سر باز می‌زند و به‌ وی‌ تکبر می‌ورزد. به‌ همین‌ علت از مقام‌ ملکوت‌ خداوند طرد و مجازاتش‌ به‌ عذاب‌ روز قیامت‌ موکول‌ می‌شود: «فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ. قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ. قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ. قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ. وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ. قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ. قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ. إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ. لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِین. ‌» 

این‌ ابلیس‌ که‌ پس‌ از امتناع‌ از سجده‌ بر آدم‌ شیطانِ‌ رجیم می‌شود، رهبری‌ لشکریان‌ شر را در حیات‌ انسانی‌ به‌عهده‌ می‌گیرد، و آتش جنگ‌ و نزاع‌ را، هم‌ در جهان‌ خلقت‌ و هم‌ در نفْس‌ انسانی، افروخته‌تر می‌کند. پیروزمندان‌ این‌ نبرد بندگانِ‌ مخلَص‌ و بی‌آلایش‌ خداوندند؛ همانان که‌ میوه‌های‌ درخت‌ آفرینش‌ و گل‌های‌ سرسبدِ‌ وجودند و آفریدگار‌ْ جهان‌ را برای‌ آنان‌ آفرید و آن‌ را عرصۀ خلافت‌ آنان قرار داد. 

انسان‌ به‌دستِ‌ قدرتمند خداونـد ساخته شـده‌ و روحِ‌ خـدا در کالبد او دمیده‌ شده‌ است: «إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ. فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.» ‌؛ «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ.» ‌بنابراین، انسان‌ به‌ قدرت‌ خداوند، از ‌جنس‌ کرۀ زمین‌ آفریده‌ و از روح‌ خدا در وی‌ دمیده‌ شده‌ است. این‌ تصویری‌ روشن‌ از همة‌ ابعاد وجودی‌ انسان‌ و از وجود شامل‌ و کاملی‌ است‌ که‌ از زمین‌ تا آسمان‌ امتداد دارد. این‌ تعبیرِ‌ قدرتمند‌ یادآور کرامت‌ و مقام‌ ارجمندی‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ بهره‌مند است. خداوند انسان‌ را بلندترین‌ قلۀ خلقت‌ و والاترین‌ بام‌ دستگاه‌ آفرینش‌ برشمرد:  «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»؛ «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ.» ‌ 

اسلام‌ و دعوت‌ انسان‌ به کسب معرفت

در میان‌ موجودات، خداوند به‌ انسان‌ خصوصیتی‌ داد که‌ با آن‌ می‌تواند به‌ اخلاق‌ خداوندی‌ متخلق‌ شود. بر همین‌ اساس، انسان‌ را آزاد آفرید تا امکان‌ یابد که‌ در مسیر کسب‌ علم‌ و معرفت‌ گام‌ نهد. اسلام، در موارد بی‌شماری‌ از کتاب‌ و سنت، انسان‌ را بر این‌ قابلیت‌ها آگاه‌ کرده‌ است‌ تا به او روحیه ببخشد، و او را به‌ مقام‌ گرامی‌ خویش‌ و برتری‌اش‌ بر بسیاری‌ از مخلوقات‌ آگاه‌ کند. این‌ امتیاز در برخی‌ از آیات‌ قرآنی‌ که قبلاً ذکر کردم، آمده‌ است و حدیث‌ معروف‌ «تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ‌ اللهِ» ‌ (متخلق شوید به اخلاق خدا) نیز گواه‌ بر آن‌ است. خداوند می‌فرماید: 

«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا.» سپس‌ قـرآن‌ کریم‌ اعلام‌ می‌کنـد که‌ آنچه‌ در زمین‌ و اطراف‌ آن‌ وجود دارد، برای‌ انسان‌ آفریده‌ شده‌ است‌ و در تسخیر او قرار دارد: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا.» ‌ 

و در آیة ‌۱۲ سورۀ نحل‌ می‌فرماید: «وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.» 

در تعالیم‌ و آموزش‌های‌ اسلامی‌ بر این‌ واقعیت‌ تأکید شده‌ است که‌ پروردگار به‌ انسان‌ بسیار نزدیک‌ است، نزدیک‌تر از هرچیزی. بنابراین، شایسته‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ این‌ قرب‌ و نزدیکی‌ توجه‌ کند و آنچنان‌ خویشتنِ‌ خویش‌ را به‌ ذات‌ مقدس‌ ربوبی‌ نزدیک‌ مشاهده‌ کند که‌ در پی‌ این‌ مشاهده‌ بتواند نیرو و عزت‌ و عظمت‌ خود را دریابد. خداوند می‌فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ.» 

و در آیة ‌۱۸۶ سورة‌ بقره‌ آورده‌ است: «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ.» 

و نیز، در همین‌ زمینه، در آیة ‌۲۴ سورۀ أنفال‌ می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.» 

در روایت‌ مشهوری‌ آمده‌ است‌: «قَلبُ‌ المُؤ‌مِن عَرشُ‌ الرَّحمانِ.» (قلب مؤمن عرش خداست.) 

این‌ها همه‌ تأکیدی‌ بر این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ تقرب‌ به‌ خداوند، مقام‌ و روحیات انسان‌ را اعتلا می‌بخشد و از وی‌ ترس‌ و حزن‌ و اندوه‌ را می‌زداید و بسیاری‌ از رذایل‌ اخلاقی‌ که‌ از ناتوانی و خوف‌ و طمع‌ سرچشمه‌ می‌گیرد، همانند دروغ و نفاق و حرص‌ و آز، همه‌ را دور می‌سازد. دیگر آنکه‌ این‌ قرب‌ و نزدیکی، تحصیل‌ صفات‌ خداوندی‌ را برای‌ انسان‌ آسان و راه‌ را برای‌ وصول‌ وی‌ به‌ مقام‌ تخلق‌ به‌ اخلاق‌ هموار می‌کند. 

در آیاتِ‌ قرآنی، انسان به‌ سببِ‌ آنکه‌ بر آفریدگارِ‌ عالَم‌ و عظمت‌ و شناختِ‌ آن‌ ذاتِ‌ مقدس‌ دلالت‌ دارد، معادلِ‌ جهانِ‌ هستی‌ و کل‌ آفرینش‌ است. پس‌ وی، به‌تنهایی، برابر همۀ آفاق‌ است: 

«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ.» 

همچنین، در برخی‌ از احادیث، انسان‌ عالَمِ‌ اکبر معرفی‌ شده‌ است: 

وَ تَحَسُب‌ أنَّکَ جرمٌ صغیرٌ

وَ أَنتَ الکِتابُ المُبِینُ الَّذِی

وَ فیکَ انَطَوی العالَمُ الأَکبَرُ

بِأحرُفِهِ یَظهَرُ المُضمَرُ 

(تو گمان می‌کنی که جرم صغیر و کوچکی هستی، در صورتی که عالم بزرگ در وجود تو جای دارد. تو‌‌ همان کتاب مُبینی هستی که به‌وسیلۀ حروف آن اشیای پوشیدۀ آن ظاهر می‌شود.) 

و بار امانتـی‌ را که‌ تمامـیِ‌ کائنات‌ از حمل‌ آن‌ عاجـز و ناتـوان ماندند، انسان‌ قدرت‌ یافت‌ تا بر دوش‌ بگیرد: 

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا. لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا.» 

تفسیر و تحلیل‌ امانت‌ در این‌ آیۀ شریفه‌ هرچه‌ باشد، از مقولۀ دین‌ باشد یا شناخت‌ یا ولایت‌ یا شرافت‌ مسئولیت، اختصاصِ‌ پذیرشِ‌ آن‌ به‌ انسان، ‌ اشاره‌ای‌ است‌ به‌ مقام‌ بزرگ‌ بشر و به‌ کرامت‌ بی‌نظیر وی‌ در پهنۀ جهان‌ هستی. 

مقام‌ نبوت‌ 

مقام‌ نبوت مقام‌ رسالت‌ الهی‌ است. مقام‌ دوستـی، مقـام‌ تکلـم‌ بـا خداوند، مقام‌ برگزیدگی، مقام‌ محبت‌ به‌ پروردگار، مقام‌ کلمۀ اللهی‌ و خلاصه‌ مجموعۀ مقاماتی‌ است‌ که‌ به‌ بشر اختصاص‌ دارد. مقام‌ نبوت‌ برترین‌ و شریف‌ترین‌ مقامی‌ است‌ که به‌طور مطلق، مخلوقی‌ بدان‌ دست‌ یافته‌ است: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ.» ‌و در آیۀ دیگر می‌فرماید: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ.» ‌ 

بسیاری‌ از آیات‌ قرآنی‌ دلالت‌ دارد که‌ خداوندِ‌ سبحان‌ رسولان‌ خویش‌ را با اوصاف‌ و ویژگی‌هایی‌ که‌ برشمردیم، ‌ برگزیده‌ است. 

آنچه‌ تا‌کنون‌ ذکر کرده‌ایم، نمونه‌ای‌ کوچک‌ از تعریف‌ انسان‌ شریف‌ و با کرامت‌ است، و نیز تفسیر و تحلیل‌ کوتاهی‌ است از بزرگواری‌ و کرامتِ‌ او در شریعتِ‌ اسلامی. 

اکنون‌ مناسب‌ است‌ که‌ به‌ پاره‌ای‌ تفاصیل‌ و تعالیم‌ بپردازیم که‌ برای‌ صیانتِ‌ کرامتِ انسان در همه‌ یا برخی‌ از ابعادِ وجود او‌ وضع‌ شده‌ است. اسلام‌ به‌ بحث‌ دربارۀ وجود انسان‌ می‌پردازد و در تشریع‌ احکام‌ و وضع‌ قوانین‌ خود، بر اصلِ‌ «کرامتِ‌ انسان» استناد کرده و آن‌ را محور قرار داده، و این‌ اصل‌ را هدفی‌ بنیادین‌ از اهداف‌ دین‌ و غایتی‌ اساسی‌ از غایات‌ رسالت‌ انبیا برشمرده‌ است. اینک‌ به‌ بررسی‌ پاره‌ای‌ از این‌ تعالیم‌ می‌پردازیم. 

الف. فطرت‌ خدایی‌ 

دین، به‌طور خلاصه، فطرت‌ خدایی‌ است که‌ فطرت‌ انسان‌ها را بر آن‌ پایه‌ بنا نهاده‌ است. به‌ عبارت‌ دیگر، دین‌ تعبیری‌ راستین‌ و صحیح‌ از این‌ فطرت‌ و سرشت و نمایانگر آن‌ است، بی‌آنکه‌ تحت‌ تأثیر عوامل‌ِ گوناگونِ‌ خارج‌ از طبیعت‌ انسانی‌ قرار گرفته‌ باشد: 

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ.» 

در تفسیـر آیـۀ کریمۀ فوق‌ حدیثـی‌ روایت‌ شـده‌ است: «إنَّ‌ کُلَّ‌ مَولُودٍ یُوَلَدُ عَلی‌ الفِطرَةِ.» ‌ (هر نوزادی که متولد می‌شود، میلاد او بر شالودۀ فطرت نهاده می‌شود.) پس‌ دین، به‌ موجب‌ این‌ تعالیم، همان‌ سرشتِ‌ انسان‌ است. ولی‌ خود انسان‌ تواناییِ‌ بیانِ‌ آن‌ را ندارد، زیرا تحت‌ تأثیر عواملی‌ است‌ که‌ وی‌ را احاطه‌ کرده‌ و او در برابر آن‌ها حالتی‌ انفعالی‌ دارد. بنابراین، تعبیر و بیان‌ فرد انسان‌ از فطرت، به‌واسطۀ شعور شخصی‌ او، رنگی‌ ویژه‌ به‌ خود می‌گیرد. پس‌ صحیح‌تر آن‌ است‌ که‌ مقام‌ دیگری به‌جز خود او در مقام‌ بیان‌ فطرت‌ انسانی برآید؛ مقامی‌ که‌ تحت‌ تأثیر عوامل‌ خارج‌ از طبیعت‌ انسان‌ قرار نگیرد؛ مقامی‌ که‌ بالا‌تر از هر عامل، و آفرینندۀ هر علت‌ و اثری‌ باشد؛ مقام‌ آفریدگار جهان که‌ دین را برای‌ بشر تشریع‌ کرده‌ و فطرتِ‌ انسانی را شریعت‌ و رسالت‌ خود برشمرده‌ است. 

ب. صیانت‌ از جان‌ خود و دیگران‌ 

اسلام‌ بـه‌ حیات انسان‌ احتـرام‌ گذاشته است، آن‌چنان‌که‌ اگر کسـی فردی‌ را زنده‌ کند، درحقیقت، همۀ انسان‌ها را زنده‌ کرده‌ و هرگاه‌ شخصی‌ را عمداً‌ بکشد، مانند این‌ است‌ که‌ همۀ مردم‌ را کشته‌ و کیفر او جهنم‌ است: «مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا.» ‌ 

برحسب‌ دستورات‌ و آموزش‌های‌ اسلامی، قتلِ‌ نفسْ قتلِ‌ جنین‌ در رحم‌ مادر را هم‌ شامل‌ می‌شود. به‌ انسان اجازه نمی‌دهد تا به‌ این‌ بهانه که‌ زندگی‌ خود را ملک‌ خود می‌داند خودکشی‌ کند. اسلام‌ خودکشی‌ را به‌ شکلی‌ قاطع‌ حرام‌ کرده‌ است‌ و قرآن‌ کریم‌ در این‌باره‌ می‌فرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا.» ‌

اسلام‌ حتی‌ برای‌ قتل‌ غیر‌عمد خون‌بها معین‌ کرده‌ است. این‌ قانون که‌ یکی‌ از تشریعات‌ اسلامی‌ است، امروز به‌ قانونی‌ فراگیر بدل‌ شده‌ است. اسلام در وجوب‌ صیانتِ‌ از نفس‌ و حفظ‌ زندگی‌ انسان‌ها حتی‌ راه‌ تأکید و مبالغه‌ در پیش‌ گرفته است، تا آنجا که‌ مرگ‌ ناشی‌ از بی‌توجهی‌ به‌ فقرا و مستمندان‌ را گناهی‌ نابخشودنی‌ می‌داند و اهمال‌گران‌ را تهدید می‌کند. به‌ آیات‌ شریفۀ ذیل‌ توجه‌ کنید: 

«وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛» ‌ «وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُون؛» «وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولُواْ قَوْلًا سَدِیداً.» 

امـام‌ صـادق‌ (ع‌) در این‌بـاره‌ می‌فـرمـایـد: «وَ لَأن‌ أَعَولُ‌ اهلَ‌ بیتٍ‌ من‌ المُسلِمِینَ‌ أَسُدَّ‌ جَوعَتَهُم‌ و أَکسَوا عَورَتَهم‌ فَأَکُفَّ‌ وُجُوهَهُم‌ عَن‌ النّاس‌ أحَبُّ‌ إلیَّ‌ مِن‌ أن‌ أَحُجَّ‌ حَجّةً‌ و حجّةً‌ و حجةً‌ وَ مِثلَ‌ها و مِثلَ‌ها حَتی‌ بَلَغَ‌ عَشراً‌ و مِثلَ‌ها وَ مِثلَ‌ها حَتَّی‌ بَلَغَ‌ سَبعِیَن.» ‌ (اگر اهل خانه‌ای از مسلمانان را سرپرستی کنم و گرسنة آنان را سیر کنم و عریانی آنان را بپوشانم و آبرویشان را پیش مردم حفظ کنم، برای من خوشایند‌تر است تا اینکه به‌جا آورم حجی را و حجی را و حجی را و همین‌طور می‌شمرد تا به ده حج رسید و تا به هفتاد رسید.) ‌

ج. آزادی‌ ذاتی 

اسلام‌ مقـامِ‌ انسـان‌ را بسیار منزه‌ می‌دانـد. لذا پرستش‌ بت‌ها و عبادت‌ بشر و هر شخص‌ و هر شیئی‌ را حرام‌ کرده‌ و مقامِ‌ انسان‌ را در نظام‌ آفرینش‌ بالا‌تر از آن‌ دانسته‌ است‌ که‌ غیر خدا را بپرستد و در برابر موجوداتِ‌ محدودی‌ چون‌ خود حتی خضوع‌ و خشوع‌ کند. ما در بسیاری‌ از تعالیم‌ اسلامی‌ می‌بینیم‌ که‌ انسان‌ از بیان‌ نیاز به‌ غیر از خداوند منع‌ شده‌ است. 

د. قداست‌ گفته‌ها

‌در بسیاری‌ از آموزش‌های‌ اسلامی‌ بر تکریم‌ گفتارِ انسانی، به‌ اعتبار آنکه‌ جزئی‌ از وجود اوست، تأکید شده. به همین سبب، صیانت‌ از سخن‌ انسان را بر او واجب‌ کرده‌ است. اسلام کلام‌ سنجیده‌ و پسندیده‌ و قول‌ سدید را کلید بهره‌مندی‌ از خیر و خوبی‌ و دفع‌ زشتی‌ و شر به‌شمار می‌آورد. خداوند در قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید: 

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا. یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا.» قول‌ سدید، در بسیاری‌ تعالیم، به‌ گفته‌های‌ پیراسته‌ از دروغ و غیبت و تهمت و نمامی و ناسزا و لهو و لغو تفسیر شده‌ است. 

در اسلام‌ به‌ شهادت‌ و گواهی‌ دادن‌ عنایت‌ ویژه‌ شده‌ است. به همین سبب پذیرشِ‌ مسئولیت‌ و ادای‌ آن‌ واجب‌ شده‌ است. با شهادت‌ است‌ که‌ حق‌ آشکار و حقوق‌ مستقر و کیفر‌ها محقق‌ می‌گردد. البته، شهادت‌ تنها از انسانِ‌ عادل‌ پذیرفته‌ می‌شود. شهادتِ‌ دروغ‌ از گناهانِ‌ کبیره‌ به‌شمار می‌آید و شاهدِ‌ دروغ‌گو، در پاره‌ای‌ امورِ‌ جزایی، به‌ کیفرهایی‌ بزرگ‌ محکوم‌ می‌شود. عهد و پیمان‌ نیز که‌ همان‌ التزام‌ لفظی‌ است، در اسلام‌ محترم‌ شمرده‌ شده‌ است: «أَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولًا.» 

وفاداری‌ به‌ تعهدات‌ شفاهی‌ و لفظی که‌ از آن‌ها به‌ عقود (قرارداد‌ها) تعبیر شده، واجب‌ و تخلف‌ از آن‌ها منع‌ شده‌ است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ»؛ «وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُکُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا.» حتی‌ وعدۀ لفظی‌ نیز محترم‌ شمرده‌ شده‌ و در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «عدةُ المؤ‌من‌ دینُه» یعنی‌ وعدۀ مؤ‌من‌ دین‌ اوست.

التزامات‌ لفظیه‌ای‌ که‌ در ضمن‌ عقود بیـان‌ می‌شود، واجب‌الوفاست‌ و از آن‌ها به‌ شروط‌ تعبیر شده‌ است: «المُسلِموُنَ‌ عِندَ شُرُوطِهِم‌ فیما وافَقَ کِتابَ اللهِ عَزَّوجَلَّ» ‌ یعنی‌ مسلمانان‌ به‌ شروطی‌ متعهد هستند که‌ در ضمن‌ عقد آورده‌اند، شروطی‌ که‌ موافق کتاب خدایند. این‌ شروط‌ وسیله‌ای‌ کافی‌ برای‌ تطبیق قرارداد‌ها و معاملات‌ با نیازمندی‌های‌ گوناگون‌ و انتظارات روزافزون است. 

احترام‌ گفتار و شأن‌ لفظ‌ در اسلام‌ تا آن‌ حد است‌ که‌ راهِ ورود به‌ دین‌ قلمداد شده است، چنان‌که‌ اگر کسی‌ شهادتین‌ را ادا کند، به‌ آیین‌ اسلام‌ گرویده‌ است، و هیچ‌کس‌ حق‌ ندارد، پس‌ از این‌ اذعان، اسلامِ‌ وی‌ را انکار کند: «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا.» 

اسلام ارزش‌ موارد مکتوب را برابر لفظ‌ و گفته‌ می‌داند. به‌ گمان من‌ تأکید شدید این‌ آیین‌ مقدس‌ بر محاسبۀ هر لفظی‌ که‌ انسان‌ با آن‌ تکلم‌ می‌کند، و اینکه‌ خداوند تمامی‌ الفاظ‌ و گفته‌های‌ آدمی‌ را به‌وسیلۀ کرام‌الکاتبین‌ ثبت‌ و ضبط‌ می‌فرماید، دلیل‌ دیگری‌ بر اهتمام‌ اسلام‌ به‌ صیانت‌ و کرامت‌ انسانی‌ است. 

پس‌ الفاظ‌ و کلمات‌ افراد با کرامت از اهمیت‌ بسزایی‌ برخوردار است. اهتمام‌ اسلام در مورد ثبت‌ و ضبط‌ گفته‌های‌ انسان نشانۀ توجه‌ ویژه‌ به‌ مسئولیت‌ گفتار و اشاره‌ای‌ به‌ عظمت‌ و ارجمندی‌ آن‌ است: «مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ.» ‌و نیز: «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ. کِرَامًا کَاتِبِینَ. یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُون.» 

ﻫ. رابطۀ سعادت‌ با عمل‌

در آموزه‌های‌ اسلامی، عمل‌ انسان صریحاً‌ مورد توجـه و تکـریـم‌ بسیار واقع‌ شده‌ است. در سعادت‌ و شقاوتِ‌ حقیقیِ‌ آدمی، تأثیرِ‌ هرگونه‌ عامل‌ خارجی‌ نفی‌ می‌گردد و تنها راه‌ وصول‌ به‌ سعادت‌ و شقاوت‌ «عمل» دانسته‌ می‌شود. در قرآن‌ کریم‌ آمده‌ است: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا. قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا. وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.» و نیز آمده‌ است: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ.» ‌

قرآن‌ مجید تفکری‌ را که‌ از عوامل‌ اساسی‌ تقسیـم‌ و تجـزیۀ جوامع‌ بشری‌ شناخته‌ شده‌ است، و برخی‌ امت‌ها بدان‌ اعتقاد و اذعان‌ دارند که‌ «ما فرزندان‌ خداوند و عزیزان او هستیم»، صریحاً‌ رد می‌کند. قرآن‌ کریم‌ این‌ اندیشه‌ را خطا و آن‌ را با توحیدِ حقیقی‌ در تنافی‌ و تضاد می‌داند و انسان‌ را از کار و کوشش‌ بی‌نیاز نمی‌داند: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِین» ‌ 

نبی‌ گرامی‌ اسلام، حضرت‌ محمد (ص)، جدیت‌ این‌ اصل‌ را به‌ نهایت‌ می‌رساند، آن‌ هنگام‌ که‌ دخترش‌ را مخاطب‌ قرار می‌دهد: «یا فاطِمَةُ‌ إعمَلِی‌ لِنَفسِک فَإنِّی‌ لا أُغنِی‌ عَنکِ مِنَ‌ اللهِ شَیئاً.» ‌ (فاطمه‌ جان، خودت‌ باید برای‌ خودت‌ کار کنی. من‌ به‌هیچ‌رو تو را در قبال‌ مسئولیت‌های‌ الهی‌ بی‌نیاز نتوانم‌ کرد.) 

گفتنی‌ است‌ که‌ اسلام‌ مسئولیت‌ بنـای‌ جوامع را، انواع‌ و تفاوت آن‌ها را، مقررات‌ اجتماعی را، سطوح‌ گوناگون‌ و نیز مشکلاتی‌ را که‌ بر جوامع‌ انسانی‌ عارض‌ می‌گردد، همه‌ را تنها و تنها به‌ گردن‌ انسان‌ نهاده‌ است. از نظر اسلام، انسان‌ است‌ که‌ جامعه‌ را می‌سازد و برنامه‌ها را ترسیم‌ می‌کند. اوست‌ که‌ مسئولیت‌ها را تعیین‌ و تنظیم‌ می‌کند و مشکلات‌ و دشواری‌ها را پدید می‌آورد. در این‌باره‌ قرآن‌ کریم‌ چنین‌ نظر می‌دهد: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِم. ‌» و نیز: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.» ‌در یکی‌ از احادیث‌ نبوی‌ هم‌ آمده‌ است: «کَیفَما تَکُونُوا یُوَلّی‌ عَلَیکُم.» ‌ (هرگونه که باشید، به همان‌گونه بر شما حکومت می‌شود.) 

بنابراین، تنها عملِ‌ انسان‌ است‌ که‌ تاریخ‌ را می‌سازد، آن‌ را تغییر می‌دهد، متحول می‌کند و به‌ پیش‌ می‌برد. عوامل‌ خارجی‌ در مسیر ساختن‌ جوامع‌ بشری‌ تأثیر ندارند، بلکه‌ فقط‌ انسان‌ است‌ که با عملِ نشئت‌گرفته‌ از معرفت‌ و شناخت، یا برآمده‌ از جهل‌ و نادانی، یا ناشی‌ از اهمال‌ و بی‌اعتنایی، فرصت‌ می‌یابد تا طریقی‌ را برگزیند و گامی‌ را بر گام‌ دیگر ترجیح‌ دهد. و امور همان‌ خواهد بود که‌ وی برای جامعة خود‌ اختیار کرده‌ است. 

تغییر و تحول‌ تاریخی‌ یا اصطلاحاً‌ «جبر تاریخـی» چیـزی‌ جـز تعامل میان‌ انسان‌ و جهان‌ نیست. انسان‌ برحسب‌ تمایلات‌ و نیازمندی‌های‌ خود می‌کوشد تا از جهانی‌ که‌ در آن‌ زیست‌ می‌کند آگاهی‌هایی‌ به‌ چنگ‌ آورد. بر این‌ اساس، به‌ قرائت‌ سطری‌ از کتاب‌ آفرینش‌ می‌پردازد. این‌ قرائت‌ بر حیات‌ وی‌ تأثیر می‌گذارد، دانش‌ و بینش‌ او را بالا می‌برد و معیشت‌ و زندگی‌ وی‌ را به‌دست‌ تغییر و تحول‌ می‌سپارد و، در عین ‌حال، موجب‌ تغییرات‌ و دگرگونی‌هایی‌ در محیط‌ و دنیای‌ اطراف‌ انسان‌ می‌گردد. پس‌ از آن، به‌ قرائت‌ دومین‌ سطر از سطور جهان‌ خلقت‌ می‌آغازد، و همین‌طور ادامه‌ می‌دهد. 

بنابراین، تنها قهرمانِ‌ صحنۀ تاریخْ‌ انسان است. تنها اوست‌ که‌ تاریخ‌ را می‌سازد، متحول می‌کند و به‌ حرکت‌ درمی‌آورد. انسان‌ خود نیز متحول می‌شود و حرکت می‌کند، و این‌ تعامل او با جهان‌ پیوسته‌ استمرار دارد. تنها عملِ انسان‌ است و نه‌ هیچ‌ عامل‌ دیگر، که آفریننده‌ و سازندۀ کلیۀ این‌ حوادث‌ است. آیا مقام‌ و مرتبه‌ای‌ والا‌تر از این‌ مقام‌ و مرتبه‌ می‌توان‌ یافت؟ 

اما در زمینۀ اقتصاد. اسلام، برای‌ نخستین‌ بار در تاریخ، کار انسان‌ را امری‌ بنیادین‌ و گرانبها اعتبار کرده و غصب‌ آن‌ را حرام و متجاوز به‌ کار انسانی را چونان‌ غاصب‌ اموال‌ دانسته‌ است و کسی‌ را که‌ مانع‌ پرداخت‌ مزدِ کار و فعالیت‌ دیگران‌ شود، در شمار مرتکبان‌ بزرگ‌ترین‌ گناهان‌ آورده‌ است که‌ هیچ‌گاه‌ بوی‌ بهشت‌ به‌ مشامش‌ نخواهد رسید. 

چنانچه مجموعۀ تعالیم‌ اسلامی‌ را در ابواب‌ مختلف‌ فقه‌ ملاحظه ‌کنیم، به‌ نتایج‌ بسیار مهمی‌ می‌رسیم؛ نتایجی‌ که‌ مجموعاً‌ این‌ واقعیت‌ را ثابت‌ می‌کند که‌ در میان‌ عناصر سه‌گانۀ تولید، یعنی‌ کار و سرمایه‌ و ابزار تولید، کار‌ْ نخستین‌ عنصر به‌شمار می‌آید. این‌ نتایج، هرچند در بدو امر غریب‌ و شگفت‌آور جلوه‌ می‌کند، حقیقت‌ دارد. 

اینجا، به‌گونه‌ای‌ موجز و کوتاه، به‌ برخی‌ از آن‌ تعالیم‌ و به‌ پاره‌ای‌ از این‌ نتایج‌ اشاره‌ می‌کنیم: 

۱. در اسلام‌ رباخواری قاطعانه‌ تحریم‌ شده‌ است. ربا عبارت‌ از قرار دادن‌ سودی‌ ثابت‌ برای‌ سرمایه‌ است که‌ از خطر زیان‌های‌ احتمالی‌ مصون‌ باشد. 

۲. آن‌گاه‌ که‌ سرمایه، به‌ دست غیر‌مالک‌ آن، در قراردادی‌ که‌ فقه‌ اسلامی‌ مضاربه نامیده‌ است، به‌کار گرفته‌ شود، سود حاصل‌ از آن، به‌ نسبتی‌ که‌ در قرارداد تعیین‌ کرده‌اند، میان‌ کارگر و سرمایه‌دار تقسیم‌ می‌شود. کار، یعنی‌ فعالیت‌ طرفی‌ که‌ متعهد عملی‌ شده‌ است، از هرگونه‌ ضرر و زیان‌ مصون‌ است. زیان‌های‌ احتمالی‌ تنها به‌ صاحب‌ سرمایه‌ تعلق‌ می‌گیرد. 

۳. تخصیص‌ بخشی‌ از سود برای‌ ابزار تولید، بر اساس‌ عبارات‌ صریح‌ فق‌ها در باب‌ مزارعه و مساقات جایز نیست، و تنها می‌توان‌ مبلغی‌ برای اجارة‌ ابزار تولید در نظر گرفت. 

۴. ارزش‌گذاری‌ کار، هم‌ می‌تواند در قالب‌ پرداخت‌ مزد به‌ کارگر صورت‌ پذیرد، و هم‌ می‌تواند در قالب‌ قراردادهایی مثل‌ مضاربه و به‌ شکل‌ اشتراک‌ کار در سود به‌دست‌آمده، تحقق‌ یابد. 

از احکام‌ چهارگانۀ بالا چنین‌ برداشت‌ می‌کنیم‌ که در فقه‌ اسلامی برای‌ عنصر کار سه‌ امتیاز مشخص‌ شده‌ است: سودِ ثابت‌ یا مزد، مشارکت‌ در سود و مصونیت‌ از خسارت‌ و زیان. این‌ در حالی‌ است‌ که‌ برای‌ هریک‌ از دو عنصر سرمایه‌ و ابزار تولید، تنها یک‌ امتیاز معین‌ گردیده‌ است. سرمایه تنها می‌تواند در سود حاصله‌ شرکت‌ جوید، بدون‌ آنکه‌ از زیان‌ احتمالی‌ مصون‌ باشد یا از مزد ثابت‌ سهمی‌ داشته‌ باشد. همچنین، ‌ به‌ ابزار تولید تنها مزدی‌ ثابت‌ تعلق‌ می‌گیرد، بدون‌ آنکه‌ در سود مشارکت‌ داده‌ شود. به‌ اعتقاد من‌ همین‌ مقدار کوتاه‌ می‌تواند خوانندۀ گرامی‌ را به‌ نظر اسلام‌ در‌مورد کارِ انسان‌ و گرامیداشت‌ مقامِ‌ انسانیت، قبل‌ از پیشرفت‌های‌ جدید، واقف‌ کند. 

اسلام‌ و عمل‌ انسان‌

اسلام‌ عمل را، در چارچوب‌ آثار و نتایج‌ گوناگون آن، حافظ‌ عقیده‌ می‌شناسد، در عین اینکه ابتدائاً آن را از نتایج‌ عقیده‌ می‌داند و بدین‌وسیله‌ بر توجه بالغ‌ خود به‌ آن‌ تأکید می‌کند: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون.» ‌ 

‌بنابراین، مسئولیت‌ انسان در قبالِ «عمل»، چه‌ کوچک‌ باشد چه‌ بزرگ، جایگاه‌ عظیم‌ «کار» انسان‌ را تبیین‌ می‌کند و آثار آن‌ را، حتی‌ اگر کاری‌ کوچک‌ باشد، در گسترۀ عالم‌ ثابت‌ می‌کند، چه‌ انسان‌ از تأثیر گستردة‌ آن‌ بر جهان‌ آگاه‌ باشد، چه‌ بی‌خبر: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ. وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.» 

‌نیز در سورۀ یونس آیۀ ‌۶۱ چنین‌ آمده‌ است: «وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِکَ وَلا أَکْبَرَ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ.» ‌ 

چنین‌ مسئولیتی‌ همان‌ ضمانت‌ عظیم‌ برای‌ صیانت‌ و محـافظت‌ از عمل‌ انسان‌ است‌ تا در راه‌ باطل‌ به‌ هدر نرود و از خط‌ درست‌ و مفید منحرف‌ نگردد. در آیات‌ قرآنی‌ و سیرۀ نبوی‌ (ص)، از حلال‌ و حرام‌ به‌ طیبات‌ و خبائث‌ تعبیر می‌شود. این صیانت و کوشش، تنها برای‌ تکریم‌ و گرامیداشت‌ مقام‌ انسان‌ و تطهیر وی‌ از ناپاکی‌ها و دوری‌ او از انحطاط‌ است. 

در آیات‌ قرآن‌ و سیرۀ مطهر نبوی‌ (ص‌) تعبیراتی‌ از محرمات‌ می‌یابیم‌ که‌ تفسیر و تحلیل‌ ما را در این‌ زمینه‌ توضیح‌ می‌دهد: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» ‌ 

به‌ همین‌ مناسبت‌ بهتر است‌ بر این‌ نکته‌ تأکید ورزیم‌ که‌ تکیه‌ بر حلال‌ و حرام که‌ دین‌ در پیش‌ می‌گیرد، تنها برای‌ حفظ‌ و صیانت‌ انسان‌ است تا در جهان‌ مادیِ‌ پیرامونِ‌ خود ذوب‌ و گمراه‌ نشود، مضاف بر اینکه‌ می‌توان‌ منافع‌ بسیاری‌ در امور حلال‌ و مفاسد فراوانی‌ در محرمات‌ یافت. 

پس‌ اگر کوشش‌ انسان‌ فقط در برآوردن‌ نیازمندی‌های‌ جسمش‌ باشد، و اگر بدون‌ هیچ‌گونه‌ تردیدی‌ همواره‌ پاسخگوی‌ عواطف‌ و غرایز و احساسات‌ خویش‌ باشد، تحت‌ تأثیر عالم‌ ماده‌ قرار خواهد گرفت‌ و نخواهد توانست‌ در جهان‌ هستی‌ مؤ‌ثر واقع‌ شود و پیشوای‌ عالم‌ و کائنات‌ و خلیفۀ خداوند در زمین‌ گردد، بلکه‌ او مطیع‌ جهان‌ ماده‌ و در آن‌ ذوب‌ خواهد شد. اما رعایت‌ حلال‌ و حرام استقلال‌ انسان‌ را مصون‌ نگه‌ می‌دارد و او را از ذوب‌ و هلاک‌ شدن‌ در جهان‌ ماده‌ حفظ‌ می‌کند. آن‌طور که‌ وی‌ دیگر فقط‌ به‌ برآورده کردن احتیاج‌ و نیاز نخواهد پرداخت، بلکه‌ به‌ حلال‌ بودنِ‌ نیاز نیز توجه‌ می‌کند. 

البته‌ این‌ اصل‌ (حلال‌ و حرام) هیچ‌گاه‌ واقعیت‌ انسان‌ و نیازمندی‌های او را به‌دست‌ فراموشی‌ نمی‌سپارد، و صِرفِ‌ پرهیز از پاسخگویی‌ به‌ رغبات‌ و تمایلات‌ انسانی‌ را کمال‌ نمی‌شمرد؛ در جنگ‌ با نفْس‌ اماره‌ و شکنجه‌ دادن‌ جسم، تقویت‌ و ریاضتی‌ برای‌ روح‌ نمی‌بیند و، بالاخره، ‌ برخلاف‌ آنچه‌ برخی‌ از طریقه‌های‌ صوفیه‌ به‌ این‌ مسائل‌ اهتمام‌ ورزیده‌اند، تناقضی‌ میان‌ جسم‌ و روح‌ نمی‌یابد. 

در اینجا لازم‌ است‌ به‌ اهتمام‌ اسلام‌ به‌ امر نظافت، و این‌ نکته‌ که‌ نظافت‌ نشانۀ ایمان‌ است، اشاره‌ کنم. صد‌ها حدیث‌ در این‌ زمینه‌ وجود دارد که‌ از تعالیم اسلامی‌ نشئت‌ گرفته‌ و نظافت‌ را رکنی‌ از کرامت‌ و بزرگواری‌ انسان‌ برشمرده‌ است. 

رأی‌ و عقیده‌

‌الف. رأی‌ و عقیده‌ ثمرۀ تفکر انسان‌ و نتیجۀ بُعد وجودیِ‌ شریف‌ و برترِ‌ وی‌ است. اسلام‌ رأی‌ و اظهار‌نظر و عقیده‌ را بزرگ‌ و گرامی‌ می‌دارد و کوشش‌ می‌کند تا حریت‌ و آزادی‌ رأی‌ و عقیده‌ هماره‌ حفظ‌ شود. نیز برای‌ شناخت‌ و وصول‌ به‌ عقیدۀ راستین، انسان‌ را به‌ اندیشه‌ و کوشش‌ امر و اعلام‌ کرده است. عقیده‌ای‌ که‌ مبتنی‌ بر مبادی‌ تفکر نباشد اعتبار ندارد و عذر انسان‌ پذیرفته‌ نیست، مگر آنکه‌ علی‌رغم‌ سعی‌ و تفکر نتوانسته‌ باشد به‌ عقیدۀ درست‌ دست‌ یابد: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ.» ‌

ب. نیتِ‌ خوب‌ روحِ‌ عبادت‌ است. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «و إنَّ‌ لِکُلِّ‌ امریٍ‌ ما نوی» ‌ یعنی‌ «هر انسانی‌ به‌ حسب‌ نیت‌ خود سنجیده‌ می‌شود.» اما انسان‌ هیچ‌گاه‌ به‌ افکار و نیات‌ خود، تا آن‌گاه‌ که‌ گفته‌ یا عملی‌ به‌ دنبال‌ آن‌ نیاید، مؤ‌اخذه‌ نمی‌شود و در همین‌ زمینه‌ در حدیث‌ معروف‌ نبوی‌ آمده‌ است: «رُفِعَ‌ عَن‌ أُمَّتِی‌ تِسعُ خِصالٍ‌ الخَطَأُ وَ النَّسیانُ‌ وَ ما لا یَعلَمُون و ما لا یُطِیقُون وَ ما اضطُرُّوا إلَیهِ‌ وَ و ما استُکرِ هُوا عَلَیهِ وَ الطَّیَرَةُ‌ وَ الوَسوَسَة‌ُ فِی‌ التَّفَکُّرِ فِی‌ الخَلقِ‌ و الحَسَدُ ما لم یُظهر بِلسانٍ أَو یَدٍ.» ‌ ‌ (نُه چیز از امت من برداشته شده است: خطا، نسیان، چیزى که به آن مجبورشان کرده‏اند، چیزى که بیرون از توان آن‌هاست، چیزى که نمى‏دانند، چیزى که از روى ناچارى انجام داده‏اند، حسد، فال بد و تفکر همراه با وسوسه دربارۀ خلق خدا تا آن هنگام که نگفته‌باشند.) 

ج. از زیباترین‌ مسائلی‌ که‌ دین‌ مقدس‌ اسلام‌ در مسیر تکریم و گرامیداشت‌ انسان‌ به‌ آن‌ توجه‌ کرده، ارج‌ نهادن‌ و بها دادن‌ به‌ کوشش‌های‌ بی‌نتیجۀ وی‌ است. چه‌بسا که‌ انسان‌ امکانات‌ و نیروهای‌ خویش‌ را در راه‌ خیر مصرف‌ می‌کند، جان‌ و مال‌ و وقت‌ و خدمات‌ خود را در این‌ راه‌ صرف می‌کند، لکن به‌ علت عوارضی‌ یا موانعی‌ که‌ ایجاد می‌شود، به‌ اهداف‌ و نتایج‌ مطلوب‌ و مورد نظر نمی‌رسد. درحقیقت، از راه‌ باز می‌مانَد یا در می‌ان‌ راه‌ متوقف‌ می‌شود، به‌ علت‌هایی که‌ هیچ‌گاه‌ انسان‌ مسئول‌ آن‌ها نبوده‌ است. تاریخْ‌ وی را‌ و کوشش‌ها و خدمات‌ و ایثارگری‌های‌ او را به‌ دست‌ فراموشی‌ می‌سپرد. فراوان‌اند کوشش‌ها و نیرو‌ها و امکانات‌ بذل‌شده‌ای که به علت‌ خطاها‌ بدون‌ نتیجه‌ و پیروزی‌ در لابه‌لای‌ تاریخِ‌ انسان‌ها ضایع و فراموش‌ شده‌ است. اما در دیدگاه‌ اسلام‌ این‌ کوشش‌های‌ گم‌شده‌ و بسیاری‌ دیگر از احساسات‌ درونی، که‌ در مسیر ایفای رسالت‌ مقدس‌ به انسان دست می‌دهد، بدون‌ اینکه‌ ظاهر شود، این‌ها به‌ هدر نمی‌رود و در واقع گم‌ و فراموش‌ نمی‌شود و محفوظ‌ می‌ماند: «وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ.» و نیز قاعدة‌ فقهی‌ معروف‌ می‌گوید: «لِلمُصِیبِ‌ أَجران‌ وَ لِلمُخطِئ‌ أَجرٌ واحدٌ.» (اگر به هدف اصابت کند دو اجر دارد و اگر خطا کند و به نتیجه نرسد، یک اجر.) 

اسلام تلاش خود را بـرای گرامیداشت مقـام‌ انسـان‌ و حفظ‌ و صیانت‌ او در قبال‌ انحطاط‌ و انحراف‌ ادامه می‌دهد. لذا جامعه‌ای را پیشنهاد می‌کند که‌ متناسب‌ با واقعیت‌ وجودی‌ انسان‌ باشد. اسلام‌ به‌ تمامی‌ جوانب‌ و ابعاد وجودی‌ انسان‌ توجه دارد و جو ملایم‌ و فضای‌ مناسبی‌ برای‌ رشدِ قابلیت‌ها و تربیتِ‌ استعدادهایش‌ مهیا می‌کند. 

چنین‌ مسئله‌ای آن‌گاه‌ ضروری‌ می‌نماید که‌ توجه‌ کنیم‌ چگونه‌ اعمال‌ و اخلاق‌ و باورهای‌ انسان‌ تحت‌ تأثیر جامعة‌ خویش‌ و فعل‌ و انفعالات‌ محیط‌ قرار می‌گیرد. نظر به‌ اینکه‌ هدفِ‌ ساختن‌ چنین‌ اجتماعی‌ انسان‌ است‌ و عنصر اساسی‌ برای‌ ایجاد جامعه‌ نیز انسان‌ است، ضروری‌ است‌ که‌ اولاً، به‌ واقعیت‌ انسان‌ توجه‌ شود و ثانیاً، در پرتوِ‌ عنایت‌ به‌ چنین‌ واقعیتی برنامه‌ریزی‌ها صورت‌ گیرد. 

چنین‌ جامعه‌ای‌ هیچ‌گاه‌ به‌ فردگرایی‌ مبتلا نخواهد شد، زیرا جوامع‌ فردگرا یکی‌ از ابعاد اساسی‌ وجود انسان‌ را که‌ همان‌ بُعد اجتماعی‌ زندگی‌ انسان‌ است، به‌دست‌ فراموشی‌ می‌سپارند و زمینۀ رشد ابعاد منفی‌ وجود انسان‌ را که‌ نشئت‌گرفته‌ از کشمکش‌های‌ شریر فرد و به‌ اصطلاح‌ انانیت فردی‌ و در تعبیر قرآنی‌ «نفس‌ امارةٌ‌ بالسوء» است، تقویت‌ می‌کنند. انانیت‌ و نفس‌ اماره‌ در بستری‌ رشد می‌یابد که‌ هیچ‌گونه‌ صیانت‌ و هماهنگی‌ اجتماعی‌ وجود نداشته‌ باشد. حیات‌ اجتماعی‌ آشفته‌ می‌گردد و نیرومند بر ناتوان‌ غلبه‌ پیدا می‌کند و قوی ضعیف‌ را استثمار می‌کند و ضعیف به‌ ابزار تبدیل‌ می‌شود. در این‌ موقع‌ جامعۀ بشری‌ قسمت‌ مهمی‌ از امکانات‌ خویش‌ را از دست‌ می‌دهد و نیرومند هم‌ به ابزاری بدون‌ اراده‌ در استخدام‌ انانیت‌ و منافع‌ نفس‌ اماره‌اش‌ تبدیل می‌شود. در چنین وضعیتی قوانین‌ نیز منعکس‌کنندۀ وضع‌ موجود است و در خدمت حقیقت که برای صیانتِ انسان لازم است، نخواهد بود. در چنین‌ اوضاع و احوالی‌ تباهی‌ نبردی‌ ظالمانه‌ بر جامعۀ انسانی‌ سایه‌ می‌افکند. قوی‌ بر ضعیف‌ سیطره‌ پیدا می‌کند و منافع شخصی بر مصلحت عمومی تسلط‌ می‌یابد. 

چنین‌ جامعه‌ای‌ جامعۀ سوسیالیست‌ هم‌ نیست، زیرا جامعه‌ای‌ که بر اساس‌ معیارهای‌ سوسیالیستی‌ بنا گردد، بُعد دیگری‌ از وجود انسان‌ یعنی‌ آزادی‌ و استقلال‌ را به‌ فراموشی‌ می‌سپارد و فرد انسانی‌ را، چونان‌ اجزای‌ مجموعة‌ طبیعی، جزءِ‌ بلااراده‌ای‌ از مجموعۀ انسان‌ها می‌داند. در چنین‌ حالتی‌ تنها به مصالح‌ آن‌ مجموعه، بدون‌ در نظر گرفتن‌ خصلت‌های‌ فردی، توجه می‌شود و فقط‌ برای‌ آن‌ برنامه‌ریزی‌ می‌گردد. در چنین‌ اجتماعی‌ انسان‌ شکل‌ اصیل‌ و صورت‌ طبیعی‌ِ خویش‌ را از دست‌ می‌دهد و دیگر مواهب‌ طبیعی‌ و استعدادهای‌ فطریِ‌ وی‌ رشد نمی‌یابد. در این صورت، جامعه‌ از بسیاری‌ امکانات‌ و شایستگی‌های‌ افرادِ‌ خود محروم‌ می‌ماند و بر طبق‌ قاعدة‌ عمومی‌ تعامل میان افراد و جامعه، حالت فرد در جامعه نیز منعکس می‌شود و تناقضی‌ دائم‌ و مستمر در روند تکاملی‌ اجتماع‌ پدید می‌آید و در حیات‌ انسانی‌ ناآرامی و بی‌ثباتی‌های منفی و دائمی ایجاد می‌شود. 

اسلام‌ و ساختن اجتماع‌ 

حقیقت‌ ایـن‌ است‌ که‌ اسلام‌، اجتماعی‌ را ترسیم‌ می‌کنـد که‌ در آن به‌ فردیتِ‌ فرد،با تمامیِ‌ جوانبِ‌ شخصیتی‌ و اجتماعیِ‌ وی، توجهِ‌ شایسته‌ شود. برای‌ توضیح‌ این‌ بحث‌ سزاوار است‌ که‌ نظر خوانندۀ گرامی‌ را به‌ مطلبی‌ که‌ در اوایل‌ این‌ مبحث‌ آوردیم، معطوف‌ سازیم. در انسان فطرت خیر و، همچنین، تمایل به شر موجود است. همچنین، خیر به‌طور فطری‌ در وجود‌ انسان‌ نهفته‌ است. مبارزۀ مستمر‌ی‌ که‌ در ذات‌ بشر میان‌ خیر و شر‌ وجود دارد، مبنای‌ آزادی‌ و استقلال‌ را در انسان‌ تشکیل‌ می‌دهد؛ و حال‌ می‌گوییم‌ آنچه‌ از اعمال‌ مثبت‌ و خیر از انسان‌ صادر می‌شود، اعمالی‌ است‌ که‌ با حقوق‌ سایر افراد بشر در تنافی‌ و تعارض‌ نیست‌ و با مصالح‌ اجتماعی‌ تناسب‌ و انسجام‌ دارد. این‌ قبیل‌ رفتار و کردار به تعبیر اسلامی‌ اوامر قلبِ‌ سلیم‌ یا نفْسِ‌ مطمئنه‌ است. اما اعمال‌ متعارض‌ با حقوق‌ دیگران، بنابر تعبیرات‌ دینی، عبارت‌اند از رغبات‌ و تمایلاتی‌ که‌ از نفْس‌ أماره نشئت‌ گرفته‌اند. بدون‌ تردید، تعریف‌ و جداسازی‌ مرزهای‌ این‌ دو نوع‌ از اعمال، نیازمند تعریف‌ کامل‌ و همه‌جانبه‌ای‌ از مفهوم‌ حق‌ است. 

حق‌ یکی‌ از اجزای‌ عمده‌ و بنیادینِ‌ نظامات‌ و برنامه‌های‌ کلی‌ و عمومی‌ است‌ که‌ اسلام‌ برای‌ جامعه‌ پیشنهاد کرده‌ است. حق‌ اصل‌ ثابتی‌ است‌ که از احکام سرچشمه گرفته و‌ رعایت‌ آن‌ برای‌ افراد جامعه، در روابطی‌ که‌ با یکدیگر دارند، ضروری‌ است. با این‌ تفسیرِ‌ موجز امکان‌ یافتیم‌ تا تصویری‌ از آزادی‌ فردی که همسو با آزادی‌ دیگران باشد‌ و نیز ترسیمی‌ از مصالحِ‌ افراد‌ که منسجم‌ و متناسب‌ با مصالح‌ اجتماع‌ باشد، به‌دست دهیم. 

از زاویۀ دیگر، می‌توانیم‌ تمامی‌ امکانات‌ و استعدادهای‌ مثبت‌ فرد را حفظ‌ و صیانت‌ کنیم‌ بدون‌ اینکه طغیان‌ و تجاوزی‌ صورت‌ پذیرد و نبردی‌ می‌ان‌ افراد و طبقات‌ پدیدار شود، بلکه، با قداست‌ بخشیدن‌ به‌ حقوق‌ دیگران‌ و با حفظ‌ حرمت‌ و کرامت‌ انسان، زمینة‌ تجاوز و عصیان و تعد‌ی و جنگ‌ به‌ عرصۀ مساعدی‌ برای‌ مسابقه‌ به‌سوی‌ خیرات‌ و خوبی‌ها می‌ان‌ افراد جامعه‌ تبدیل می‌شود. قرآن‌ کریم‌ در این‌باره‌ می‌فرماید: «وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ»؛ «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ.» کوشش‌ها و فعالیت‌های‌ متنوع‌ و مثبتی‌ که‌ از افراد سرمی‌زند، با همدیگر جمع‌ می‌شود و زمینۀ مساعد برای‌ تعاون‌ و تکافل‌ اجتماعی‌ در اشکال‌ و الوان‌ گوناگون‌ به‌وجود می‌آید. 

از جمله‌ آموزش‌هـای‌ اسلامی کـه‌ بـر اساس‌ حرمت‌ و کرامت انسان‌ بنا شده، عبارت‌ است‌ از اصل‌ قداست‌ بخشیدن‌ به‌ کل‌ نیازمندی‌های‌ انسان. اسلام‌ به‌ جمیع‌ این‌ نیازمندی‌ها اذعان کرده‌ و آن‌ها را در شمار نعمت‌های‌ الهی‌ قرار داده‌ و احکام‌ خود را برای هدایت‌ و برآوردن‌ این‌ رغبات‌ و تمایلات‌ وضع‌ کرده‌ است. نیز اذعان‌ دارد که‌ کوشش‌ برای‌ پاسخ‌گویی‌ به‌ تمایلات، به‌ صورت‌ مشروع، عبادت‌ است. تجارت و کشاورزی‌ و کارهای‌ عمرانی‌ و ساختمانی‌ عبادت‌ است. تلاش و کوشش برای‌ طلب‌ روزیِ‌ حلال‌ جهاد است. درست انجام‌ دادن کار‌ها عبادت است. ازدواج هم عبادت است. نبیِ‌ گرامیِ‌ اسلام‌ کسی‌ را که از ازدواج‌ سرپیچی‌ کند، از خود نمی‌داند. 

رسول‌ اکـرم صدر وصایـای‌ خویش‌ بـه‌ صحابیِ‌ بزرگوار خود، ابوذر غفاری، قاعده‌ای‌ را مطرح‌ کرده‌ است‌ که‌ بر اساس‌ آن‌ مسلمان‌ می‌تواند همیشه‌ در حالِ‌ عبادت‌ و پرستش‌ خداوند باشد، حتی‌ در حال‌ خواب‌ یا به‌ هنگام‌ خوردنِ‌ غذا. اسلام‌ هیچ‌گاه‌ مسلمان‌ را به سرکوب‌ کردن‌ نیاز‌ها تشویق‌ نکرده‌ است. در حدیث‌ شریف آمده است که دعای‌ کسانی‌ که‌ فقط به نماز و نیایش‌ اکتفا می‌کنند و تلاش‌ برای‌ تحصیل‌ روزی‌ را‌‌ رها کرده‌اند، مستجاب‌ نمی‌شود‌ و اشخاصی‌ را که‌ به‌ این‌ نمازگزاران‌ انفاق‌ می‌کنند و روزی‌ می‌رسانند، بر‌تر و والا‌تر شمرده‌ است. 

اسلام‌ و جامعه‌ 

در شمار این‌ قبیل‌ آموزش‌ها و تعالیم کوشش‌های‌ گسترده‌ای‌ برای هماهنگی‌ و تناسب‌ می‌انِ‌ جمیع‌ جوانب‌ و ابعاد وجود انسان‌ و طغیان نکردن یک‌ بُعد بر سایر ابعاد می‌یابیم. روشن‌ترینِ‌ آن‌ها تعالیمی است‌ که‌ اسلام‌ دربارة‌ شأن‌ و مقام‌ زن‌ ارائه‌ کرده‌ است. اسلام‌ کوشش‌ می‌کند که‌ بُعد زن‌ بودنِ‌ زن‌ بر سایر ابعادِ‌ وجودیِ‌ او طغیان‌ نکند. به‌منظور وصول‌ به‌ چنین‌ هدفی‌ است‌ که‌ در اسلام‌ زن‌ از خودآرایی‌ و عشوه‌گری‌ منع‌ شده‌ است‌ تا انسانیت‌ او در بُعد زنانه و انوثت وی‌ ذوب‌ نگردد و از همین‌ روست‌ که‌ نباید نگاه دیگران به او از منظر زن بودن وی باشد. نیز بر خودِ‌ زن‌ فرض‌ است‌ که‌ تنها از بُعدِ‌ مزبور به‌ خویش‌ ننگرد تا ابعاد اصیل‌ و اساسیِ‌ وجود انسانیِ‌ او قربانی نشود و مقام خود را از دست ندهد. 

حلقۀ بارز دیگر‌ از این‌ سلسله‌آموزش‌ها عبارت‌ است‌ از دعوت‌ به‌ تکریم‌ و گرامیداشت‌ دیگران؛ آن‌طور که‌ بر‌ هر مسلمانی‌ واجب‌ است‌ که به‌ شخصیت و اموال و آبروی دیگران احترام بگذارد و تعد‌ی‌ و تجاوز گفتاری‌ و عملی‌ به‌ جان‌ و مال‌ و آبروی‌ انسان‌ها بر وی‌ حرام‌ شده‌ است. 

اسلام نیز‌ کوشش‌ می‌کند تا از انسان، حتی‌ قبل‌ از تولد، محافظت و صیانتِ‌ دقیق‌ کند. لذا به‌ شخصی‌ که‌ می‌خواهد ازدواج‌ کند، دستور می‌دهد تا مادر صالحی‌ برای‌ فرزندان‌ خود برگزیند: «اختاروا لِنطفکم» ‌و چنین‌ توجهی‌ را در دوران‌ حمل، وضع‌ حمل، شیرخوارگی، ایام‌ کودکی‌ و، بالاخره، در همة‌ ادوار تربیت‌ همچنان توصیه می‌کند. ما در اسلام‌ صد‌ها حکم‌ در این‌ زمینه می‌یابیم که‌ عمدتاً‌ بر اساس‌ تکریم‌ و گرامیداشت‌ انسان‌ بنیان‌ نهاده‌ شده‌ است. 

ممکن‌ است‌ برای‌ برخی‌ چنین‌ به‌ نظر آید که‌ در قرآن‌ و حدیث‌ به‌ تعبیراتی‌ برمی‌خوریم‌ که‌ گویا ارزش‌ انسان‌ مورد تخفیف‌ قرار گرفته‌ است. مثلاً‌ آیات‌ بسیاری‌ بر این‌ اصل‌ تأکید می‌ورزند که‌ انسان‌ از تراب، طین، ماء مهین، نطفه یا «مَّاء دَافِقٍ. یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ» آفریده شده است. در حدیثی‌ می‌خوانیم‌ که‌ مبدأ آفرینش‌ انسان‌ امری‌ است‌ حقیر و پست، و بعد از مرگ نیز شرافتی ندارد و تعبیراتی‌ از این‌ قبیل. 

حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ اسلام با ایـن‌ بیانات‌ و تعبیرات می‌کوشـد تا انسان‌ را، خصوصاً‌ در هنگام‌ فتح‌ و پیروزی، از غرور و کبر و انحراف‌ باز دارد: «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى. أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى.» انسان‌ با اموال و اولاد و قدرت‌ آزمایش‌ می‌شود و ممکن‌ است‌ در خطر نفسانی‌ مهلکی‌ واقع‌ شود. 

اسلام‌ بـرای‌ معـالجۀ ایـن‌ بیمـاریِ‌، می‌کوشـد از راه‌ نصایـح‌ و اندرزهای‌ گوناگون‌ و با الفاظ‌ و تعبیرات‌ مختلف‌ وی‌ را آگاه‌ سازد که‌ تکریم‌ انسان‌ و متعالی و بر‌تر قرار دادن‌ وی‌ از سوی خداوند متعال است و خداوند بنابر ارادۀ خود خداوند انسان‌ را از همان‌ عناصری‌ آفریده‌ است‌ که‌ موجودات‌ دیگر را آفریده است. 

پـس‌ کرامت‌ و عظمت‌ و فضل‌ انسـان‌ امـانتـی‌ است‌ از جانـب‌ خداوند که‌ به‌ وی‌ داده‌ است. بنابراین، شایسته‌ نیست‌ که‌ وی‌ به چنین‌ کرامتی غرّه شود‌. همچنین، ‌ همۀ آنچه‌ انسان‌ در تصرف‌ خویش‌ درآورده، امانت‌ خداوند است‌ در دست‌ او و بر وی‌ واجب‌ است‌ که‌ این‌ امانت‌ را از روی‌ صدق‌ و اخلاص‌ ادا کند: «وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ.»*

*منبع: اسلام و كرامت انسان، مؤلف: امام موسی صدر، مترجم: علی حجتی کرمانی، نای و نی، صص ۷۱-۹۹

کد خبر 2441697

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha