۱ آبان ۱۳۸۴، ۱۱:۴۹

‌‌امام‌ علي(ع) و حقوق‌ بشر (1)

دكتر محقق داماد : منبع‌ كرامت‌ انساني‌ توجه‌ خالصانه‌ به سوي خداوند است

دكتر محقق داماد : منبع‌ كرامت‌ انساني‌ توجه‌ خالصانه‌ به سوي خداوند است

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : يكي‌ از مباحث‌ مهم‌ امروز جهان، حقوق‌ بشر است. هر چند طرح‌ مباحث‌ حقوق‌ بشر به‌ شكل‌ امروزين‌ آن‌ سابقه‌ تاريخي‌ چنداني‌ ندارد، بايد اعتراف‌ كرد كه‌ طي‌ قرن‌ اخير مطالب‌ و مباحث‌ آن‌ رشد بسيار فزاينده‌ داشته‌ است. آنچه‌ اكنون‌ پيش‌ روي‌ شما است، نگاهي‌ به‌ اصول‌ و مباني‌ و اهم‌ مسايل‌ حقوق‌ بشر از ديدگاه‌ امام علي(ع) است.

به گزارش گروه دين و انديشه "مهر "،  بايد اذعان‌ كنيم‌ كه‌ طرح‌ بحث‌ حقوق‌ بشر از ديدگاه‌ علي(ع) شايد بهترين‌ شيوه‌ در دستيابي‌ به‌ اين‌ حوزه‌ حقوق‌ است، زيرا علي(ع) به‌ اعتراف‌ همگان‌ به‌ عنوان‌ بهترين‌ شخص‌ آگاه‌ به‌ اسلام‌ بعد از پيغمبر است، از طرف‌ ديگر وي‌ مدتي‌ اگرچه‌ كوتاه‌ به‌ عنوان‌ حاكم‌ جامعه‌ اسلامي‌ زمامداري‌ دولت‌ اسلامي‌ را عهده‌دار بوده‌ و بيش‌ از ساير دوره‌ها زمامداري‌ آن‌ حضرت‌ با تنوع‌ نژادها، زبانها، رنگ‌ها، اديان، و سرزمين‌هاي‌ مختلف‌ روبرو شده‌ است. از طرف‌ ديگر گروه‌هاي‌ سياسي‌ و عقيدتي‌ و كلامي‌ نيز حوزه‌ حكومتي‌ دولت‌ اسلامي‌ مطرح‌ است. قبل‌ از شيوه‌ حكومتي‌ علي(ع) تاريخ‌ اسلام‌ تجربه‌هاي‌ تلخ‌ و شيرين‌ ديگر هم‌ داشته‌ است. همه‌ اينها باعث‌ مي‌شود كه‌ درك‌ مطالب‌ و مباحث‌ حقوق‌ بشر از ديدگاه‌ علي(ع) بسيار مهم‌ و ملموس‌ باشد.

البته‌ تحليل‌ حقوقي‌ بيانات‌ و كردار آن‌ حضرت‌ بسيار مشكل‌ است. زيرا آن‌ امام‌ نه‌ يك‌ حقوقدان‌ صرف‌ و نه‌ يك‌ معلم‌ اخلاق‌ و عرفان‌ تنها و نه‌ يك‌ مربي‌ تربيت‌ صرف‌ است، بلكه‌ او عالم‌ به‌ وحي‌ و عالم‌ غيرمادي، انسان ‌شناسي‌ به‌ تمام‌ معني، مفسر قرآن، بيان‌كننده‌ نظام‌ حقوقي‌ اسلامي، حاكم‌ و فرمانروا و داراي‌ دهها صفات‌ و عناوين‌ ديگر است. و همين‌ امور است‌ كه‌ كار تحليل‌ را مشكل‌ مي‌سازد و تفكيك‌ قواعد را دشوار. با اين‌ حال‌ اين‌ مقاله‌ نگاهي‌ حقوقي‌ پيرامون‌ حقوق‌ بشر از ديدگاه‌ آن‌ حضرت‌ است.

‌ ‌پيدايش‌ اصطلاح‌ «حقوق‌ بشر» در غرب‌

كلمه‌ «حقوق‌ بشر» به‌ معني‌ اصطلاحي‌ آن، حتي‌ در سنت‌ انديشه‌ و حقوق‌ غرب‌ هم‌ سابقه‌ تاريخي‌ كهني‌ ندارد. اگر ما مثلاً‌ كتب‌ بزرگترين‌ فيلسوف‌ عصر روشنگرايي‌ (قرن‌ 18) يعني‌ كانت‌ را كه‌ بيش‌ از هر فيلسوف‌ ديگري‌ انسان‌ و كرامت‌ او را ملاك‌ و مبدأ فلسفه‌ عملي‌ خود قرار مي‌دهد، در جستجوي‌ اين‌ اصطلاح‌ بررسي‌ كنيم، اثري‌ از كلمه‌ «حقوق‌ بشر» در آنها نمي‌يابيم.

در واقع‌ اين‌ اصطلاح‌ در متن‌ يك‌ نهضت‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ در فرانسه‌ به‌ وجود آمده‌ و از اين‌ رو پيوسته‌ تا به‌ امروز پيوند ناگسستني‌ خود را با اصل‌ مضمون‌ و محتواي‌ سياسي‌ خويش‌ حفظ‌ نموده‌ است‌ و بدون‌ آن‌ قابل‌ تصور نيست. بنابراين‌ كلمه‌ و اصطلاح‌ «حقوق‌ بشر» عملاً‌ و رأساً‌ متوجه‌ آن‌ گروه‌ از قدرتمنداني‌ است‌ كه‌ در قلمرو سيادت‌ خويش، صاحبان‌نظر و عقيده‌ مخالف‌ را تحت‌ فشار و تعقيب‌ قرار مي‌دهند. بر اين‌ اساس، رئوس‌ حقوقي‌ كه‌ در تحت‌ پديدة‌ «حقوق‌ بشر» گردآوري‌ شده‌ عبارتند از:
حق‌ حيات، آزادي، حق‌ برابري، حق‌ عدالت، حق‌ دادخواهي‌ عادلانه، حق‌ حفظ‌ در مقابل‌ سوء استفاده‌ از قدرت، حق‌ حفاظت‌ در مقابل‌ شكنجه، حق‌ حفاظت‌ شرافت‌ و خوشنامي، حق‌ پناهندگي، حقوق‌ اقليتها، حق‌ شركت‌ در حيات‌ اجتماعي، حق‌ آزادي‌ فكر، ايمان‌ و سخن، حق‌ آزادي‌ دين، حق‌ تجمع‌ و اعلان، حقوق‌ اقتصادي، حق‌ حفظ‌ مال، حق‌ وظيفه‌ كار، حق‌ فرد بر اشتراك‌ در امور ضروري‌ مادي‌ و معنوي، حق‌ بر تشكيل‌ خانواده، حقوق‌ زن، حق‌ تعليم‌ و تربيت، حق‌ حفظ‌ حيات‌ فردي‌ شخص، حق‌ انتخاب‌ آزاد محل‌ زيست. بديهي‌ است‌ كه‌ اصل‌ مسلم‌ و اولين‌ شرط‌ ايفاي‌ اين‌ حقوق، عدم‌ تناقض‌ با حق‌ ديگر انسانها و عدم‌ شكستن‌ حق‌ بشري‌ افراد ديگر مي‌باشد.

اگر ما اين‌ حقوق‌ را به‌ صورت‌ نظام‌ منطقي‌ دروني‌ آنها دسته‌بندي‌ كنيم، عبارت‌ خواهند بود از: ‌ ‌اول: حقوق‌ آزادي‌ فردي‌ كه‌   عبارتند از: حق‌ حفظ‌ و دفاع‌ هم‌ در مقابل‌ انسانهاي‌ همزيست‌ و هم‌ در مقابل‌ دولت‌ و حكومت، حق‌ حيات‌ و سلامت‌ جسمي، حق‌ آزادي‌ عقيده‌ ديني‌ و اخلاقي‌ و حق‌ مالكيت‌ شخصي؛‌ ‌دوم : حق‌ آزادي‌ سياسي‌ كه‌ عبارتند از: حق‌ اشتراك‌ در امور سياسي‌ و اجتماعي: مثل‌ آزادي‌ مطبوعات، آزادي‌ علوم، آزادي‌ تحقيق‌ و تعليم، آزادي‌ تجمع‌ و تشكيل‌ جمعيتها ؛ سوم : حقوق‌ اوليه‌ اجتماعي‌ مثل‌ حق‌ كار، امنيت‌ اجتماعي، شكوفايي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌ و امثالهم.

اما آنچه‌ مربوط‌ به‌ جهان‌ اسلامي‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ در «كنفرانس‌ بين‌المللي‌ دانشمندان‌ اسلامي» در سپتامبر 1981 برابر با شهريور 1360 بدين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ اسلام‌ از همان‌ آغاز بالغ‌ بر بيست‌ حق‌ از اين‌ «حقوق‌ بشري» را روشن‌ و آگاهانه‌ ياد نموده‌ است. مثل‌ حق‌ حيات، حق‌ حفاظت‌ در مقابل‌ تهاجم‌ و اذيت‌ و آزار، حق‌ پناهندگي، حقوق‌ اقليتها، آزادي‌ ايمان، حق‌ امنيت‌ اجتماعي، حق‌ كار و شغل، حق‌ تعليم‌ و تربيت‌ و حق‌ همه‌ گونه‌ شكوفايي‌ معنوي.

‌ ‌شرح‌ لفظ‌ «حقوق‌ بشر»

به گزارش "مهر"، اصطلاح‌ «حقوق‌ بشر» اين‌ سئوال‌ را مطرح‌ مي‌كند كه‌ چرا و به‌ چه‌ معنايي‌ «انسان» نقطه‌ ثقل‌ مركزي‌ اين‌ اصطلاح‌ را تشكيل‌ مي‌دهد. در پاسخ‌ بدون‌ اين كه‌ بتوان‌ در اينجا دلايل‌ تاريخي‌ و اجتماعي‌ آن‌ را ذكر نمود، كافي‌ است‌ بدان‌ اشاره‌ شود كه‌ دنياي‌ غرب، به‌ بيان‌ روشن تر كشورهاي‌ غربي‌ از تجاربي‌ كه‌ طي‌ تاريخ‌ غامض‌ و پيچيده‌ خود بر اساس‌ دوستي‌ و دشمنيهاي‌ بين‌ خودشان‌ به‌ خصوص‌ در قرن‌ هيجدهم، بدين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ زندگي‌ مسالمت ‌آميز انسانها وقتي‌ امكان‌پذير است‌ كه‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ انسان‌ يعني‌ خالي‌ و فارغ‌ از تمام‌ ويژگيها مانند دين، سياست، نسب، حسب، نژاد، رنگِ‌ پوست، جنسيت‌ (مرد و زن)، جاه‌ و مقام، مال‌ و ثروت‌ و قدرت، باري‌ بدون‌ هر گونه‌ اعتباري‌ فقط‌ به‌ حكم‌ اين كه‌ انسان‌ است‌ مطرح‌ گردد، يعني : انسان‌ من‌ حيث‌ هو انسان، نه‌ به‌ عنوان‌ مسلمان‌ و نه‌ به‌ عنوان‌ مسيحي‌ و نه‌ به‌ عنوان‌ يهود و نه‌ به‌ عنوان‌ دهري، نه‌ سياه‌ و سفيد، و غني‌ و فقير و عالم‌ و جاهل، حاكم‌ و محكوم‌ و غيره.

همين‌ كه‌ در پديده‌ حقوق‌ بشر انسان‌ بدين‌ معنا مطرح‌ شد، خواه‌ ناخواه‌ حق‌ و حقوق‌ او نيز معني‌ ديگري‌ پيدا مي‌كند. حق‌ در اينجا، طبيعي‌ترين‌ و ابتدايي‌ترين‌ ادعايي‌ خواهد بود كه‌ بالبداهه‌ در وجود و ماهيت‌ هر فرد انساني‌ مستقر بوده‌ نه‌ كسي‌ به‌ او داده‌ و نه‌ كسي‌ مي‌تواند از او بگيرد. اين‌ حق‌ بر كسي‌ نيست، حق‌ بر «چيز» است. حق‌ بر حيات‌ است، حق‌ بر آزادي‌ است، حق‌ بر برابري‌ است‌ و غيره، به‌ خلاف‌ مثلاً‌ حق‌ فرزند بر والدين‌ و حق‌ اينها بر فرزند و حق‌ زن‌ بر شوهر و بالعكس‌ كه‌ حق‌ بر شخصي‌ و فردي‌ است‌ كه‌ بالمال‌ براي‌ آن‌ شخص‌ و فرد وظيفه‌ ايجاد مي‌كند. حال‌ سئوالي‌ كه‌ مطرح‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ مشروعيت‌ وظايف‌ ديني‌ و حقوق‌ مترتب‌ بر آن‌ از سرچشمه‌ «وحي» و يا مرجع‌ قانونگذاري‌ ويژه‌ ديگري‌ ناشي‌ مي‌شوند. ولي‌ در قياس‌ با آن، مشروعيت‌ حقوق، در پديده‌ «حقوق‌ بشر» از كجاست؟ يعني‌ مشروعيتي‌ كه‌ بتواند ضمانت‌ اجرايي‌ آن‌ را تامين‌ كند و بر آن‌ كيفر و پاداشي‌ مترتب‌ سازد. اين‌ مشروعيت‌ بر اين‌ قيود بايد منطبق‌ باشد اين‌ مشروعيت‌ از چه‌ منبع‌ و مرجعي‌ ناشي‌ مي‌گردد؟

براي‌ اثبات‌ اين‌ امر، پايه‌گذاران‌ پديده‌ «حقوق‌ بشر» نه‌ مي‌خواستند و نه‌ مي‌توانستند به‌ اين‌ يا آن‌ دين‌ و يا مرجع‌ ديگري‌ استناد كنند. وگرنه‌ مساله‌ انسان‌ من‌ حيث‌ هو انسان‌ نمي‌شد. آنان‌ مي‌بايستي‌ مشروعيت‌ و ضمانت‌ اجرايي‌ اين‌ حقوق‌ را در خود انسان‌ و لوازم‌ ماهوي‌ او، به‌ ترتيب‌ منطقي‌ ذيل‌ كه‌ پايه‌هايش‌ در فلسفه‌ دوران‌ روشنگرايي‌ ريخته‌ شده‌ بود، بيابند مهمترين‌ آنان‌ بديهي‌ترين‌ پديدهِ‌ لازمه‌ انسانيت‌ انسان‌ را «كرامت» انسان‌ يافتند كه‌ بدون‌ استناد به‌ هر گونه‌ منبع‌ و مرجع‌ مي‌تواند به‌ عنوان‌ اساسي‌ترين‌ اصل‌ بديهي، مورد اتفاق‌ تمام‌ انسانها در هر زمان‌ و مكاني‌ باشد. همچنانكه‌ تمام‌ اديان‌ هم‌ به‌ آن‌ اذعان‌ دارند. كرامت، صفت‌ و حتي‌ خصلتي‌ است‌ كه‌ جدا از تمام‌ حيثيات‌ و اعتبارات‌ ديگر، بطور اولي‌ فرد فرد انسانها را در برمي‌گيرد، اين‌ يك‌ قدم، يعني‌ كرامت‌ انساني‌ را به‌ عنوان‌ «اصل‌ اوليه» نه‌ «حق» جز و ماهيت‌ انسان‌ پذيرفته‌ است.

قدم‌ دومي‌ كه‌ بتواند به‌ اين‌ امر فردي‌ (چون‌ كرامت، كرامت‌ فردي‌ است) - نيروي‌ عام‌ الاعتباري‌ ببخشد ضروري‌ مي‌بود. اين‌ وظيفه‌ را پديده‌ «برابري» انجام‌ داد. برابري‌ مورد اتفاق‌ تمام‌ انسانها در اين‌ كرامت‌ بود كه‌ توانست‌ و مي‌تواند تمام‌ انسانها را به‌ ضرورت‌ حفظ‌ حقوق‌ ماهوي‌ آنان‌ قانع‌ كند و پابند ساخته‌ و حق‌ بازخواست‌ حق‌شكنان‌ را در سطح‌ انسانيت‌ به‌ اثبات‌ برساند. تنها قبول‌ اين‌ معناي‌ عام‌ نيست‌ بلكه‌ مسأله‌ اجرا و ضمانت‌ اجراي‌ او در پي‌ هر كسي‌ كه‌ حق‌ را شكست‌ بايد به‌ يك‌ نحوي‌ در سطح‌ انسانيت‌ بازخواست‌ بشود. مسأله‌اي‌ ضمانت‌ اجراي‌ آن‌ كه‌ نسبت‌ به‌ كرامت‌ و برابري‌ جنبه‌ فاعلي‌(Active)  اين‌ استدلال‌ را تأمين‌ كند باقي‌ مي‌ماند. يعني‌ كرامت‌ و برابري‌ يك‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در انسانهاست، و جنبه‌ عدالت، جنبه‌ اجرايي‌ است‌ كه‌ از بالا و از جنبه‌ ديگري‌ بايد صورت‌ بگيرد. تنها پديده‌ عدالت‌ به‌ عنوان‌ پديده‌ مورد اتفاق‌ تمام‌ انسانها بوده‌ و هست‌ كه‌ در خطاب‌ عام‌ خود به‌ صاحبان‌ قدرت‌ و بلكه‌ به‌ تمام‌ انسانها و افرادي‌ كه‌ به‌ هر نحوي‌ ولو به‌ قدر اندكي‌ بر انسان‌ ديگر قدرت‌ و حق‌ فرماندهي‌ دارد، متوجه‌ مي‌باشد.

اين‌ بود بيان‌ فلسفه‌ پيدايش‌ حقوق‌ بشر، چگونگي‌ محتواي‌ آن‌ و چگونگي‌ ضمانت‌ اجراي‌ آن. اما در اسلام‌ آن‌ گونه‌ كه‌ قرآن‌ سخن‌ مي‌گويد: «خدا» در مركز جهان‌بيني‌ قرار گرفته‌ است. انسان، يعني‌ انسان‌ به‌ معني‌ واقعي‌ كسي‌ است‌ كه‌ حيات‌ و فكر و عمل‌ خود را بر خلوص‌ و اخلاص‌ در راه‌ خداي‌ يگانه، بسازد و بدان‌ صورت‌ بخشد. بر اين‌ اساس‌ منبع‌ كرامت‌ انساني‌ توجه‌ خالصانه‌ وي‌ به‌ سوي‌ خدا و تقواي‌ بي‌شايبة‌ اين‌ انسان‌ در مقابل‌ حق‌ است.

همچنان كه‌ «ان‌ اكرمكم‌ عندا اتقيكم» بدان‌ اشاره‌ دارد. ولي‌ تصوير انسان‌ در جهان‌بيني‌ غرب‌ درست‌ برعكس‌ است : فكر و انديشه‌ غرب‌ به‌ «انسان» مركزيت‌ اصلي‌ و اساسي‌ مي‌بخشد. اعتقاد به‌ اينكه‌ «انسان‌ ميزان‌ سنجش‌ تمام‌ اشياست» اصلي‌ است‌ فلسفي‌ كه‌ به‌ زمان‌ ما قبل‌ سقراط‌ بر مي‌گردد. اساطير يونانيان‌ و بعد از آن‌ تمام‌ مكاتب‌ فلسفه‌ آنان، از مبدأ اين‌ اصل‌ حركت‌ مي‌كنند. خدايان‌ يونان‌ و عالم‌ و حوادث‌ آن، مثبت‌ و منفي، دور محور انسان‌ و خواسته‌هاي‌ او دور مي‌زند. رفته‌ رفته‌ اين‌ اعتقاد در سنت‌ مسيحي‌ اروپايي، يعني‌ مسيحيتي‌ كه‌ از كساني‌ ناشي‌ شد كه‌ ابتدا يهودي‌ نبودند بلكه‌ به‌ اديان‌ ديگري‌ اعتقاد داشتند. در هر حال‌ جايگزين‌ «خداي‌ محوري» انسان‌ محوري‌ اصل‌ شد و خدا بدين‌ معنا در خدمت‌ انسان‌ و نيازهاي‌ او گرفته‌ شد.

تصور گناه‌ به‌ صورت‌ يك‌ امر ماهوي‌ انسان‌ و اعتقاد به‌ ضرورت‌ نجات‌ از اين‌ گناه‌ منجر به‌ يك‌ مكانيسم‌ تئولوژيك‌ مي‌گردد كه‌ ضرورت‌ قرباني‌شدن‌ خداي‌ انسان‌ شده‌ در قالب‌ حضرت‌ مسيح‌ را ايجاب‌ مي‌كند. قرباني‌ شدن‌ حضرت‌ مسيح‌ براي‌ نجات‌ بشر از گناه‌ در واقع‌ امري‌ است‌ در خدمت‌ انسان، انساني‌ كه‌ محور شده‌ بود بدون‌ اينكه‌ اين‌ قرباني‌ هيچ‌گونه‌ سودي‌ براي‌ خدا و يا براي‌ حضرت‌ مسيح‌ داشته‌ باشد. با اين‌ ترتيب‌ «انسان‌ محوري» يوناني‌ غربي‌ جاي‌ «خدا محوري» اصل‌ دين‌ سامي‌ را مي‌گيرد.

به گزارش "مهر"، اما تصوير آن‌ در اسلام‌ از آغاز به‌ گونه‌ ديگر است. انسان‌ با فطرتي‌ رو به‌ يگانگي‌ خلق‌ گشته‌ است‌ اين‌ فطرت‌ خدا محوري‌ جزو اصلي‌ هستي‌ وي‌ را تشكيل‌ مي‌دهد. به‌ عبارت‌ ديگر از بين‌ دو نوع‌ انديشه‌ «خدا محوري» و يا «انسان‌ محوري» در غرب‌ غلبه‌ با «انسان‌ محوري» و در اسلام‌ غلبه‌ با «خدا محوري» است. شايد در اسلام‌ فقط‌ خدامحوري‌ است‌ نه‌ اينكه‌ غلبه‌ با خدامحوري، و در غرب‌ هم‌ عكس‌ همين‌ بيان. البته‌ روشن‌ است‌ كه‌ اگر خدامحوري‌ باشد مصالح‌ انسان‌ نيز بطور كامل‌ و دقيق‌تر رعايت‌ خواهد شد.

بديهي‌ است‌ كه‌ در طول‌ تاريخ، كليسا به‌ دفعات‌ سعي‌ نموده‌ اطلاق‌ «انسان‌ محوري» را شكسته‌ و آن‌ را با قوانين‌ و فرامين‌ كليسايي‌ محدود كند. ولي‌ سرانجام‌ نيروي‌ انسان‌ محوري، انسان‌ غربي‌ را از آن‌ قيود و محدوديتها رهانيد. اثر و نتيجه‌ «خدا محوري» در اديان‌ سامي، - به‌ خصوص‌ در اسلام‌ - «و انسان‌ محوري» در فرهنگ‌ غرب‌ نسبت‌ به‌ حقوق‌ بشر اين‌ است : حقوق‌ بشر استنباط‌ و استخراج‌ شدة‌ از اديان، آن‌ حقوق‌ را در چهارچوبه‌ اراده‌ و فرمان‌ الهي‌ مي‌بيند و ناگزير نمي‌تواند از تمام‌ اعتبارات‌ و حيثيات‌ صرف‌نظر كند. وقتي‌ كه‌ از حقوق‌ بشر در اسلام‌ صحبت‌ مي‌شود آن‌ بشر مطلق‌ نمي‌تواند باشد، بشري‌ است‌ كه‌ در ارتباط‌ با خدا قرار گرفته‌ است. در حالي‌ كه‌ حقوق‌ بشر كه‌ تسليم‌ هيچ‌ محدوديتي‌ نمي‌شود تا بتواند اطلاق‌ خود را حفظ‌ كند.

‌ ‌مباني‌ حقوق‌ بشر

‌ ‌الف‌ - اصل‌ كرامت‌ انساني‌

مهمترين‌ اصل‌ و پايه‌ حقوق‌ بشر، «كرامت‌ انساني» است. قرآن‌ كريم‌ با عبارت‌ «لَقَد‌ كَرَّمنَا بَنِي‌ آدَمَ» همانا فرزندان‌ آدم‌ را كرامت‌ بخشيديم. (اسرأ/ 70) به‌ اين‌ حقيقت‌ اشاره‌ مي‌كند. علي(ع) در خطبه‌اي‌ با شرح‌ خلقت‌ آدم(ع) مي‌فرمايد: « پس، از فرشتگان‌ خواست‌ تا آنچه‌ در عهده‌ دارند ادا كنند و عهدي‌ را كه‌ پذيرفته‌اند وفا كنند. سجده‌ او را از بُن‌ دندان‌ بپذيرند، خود را خوار و او را بزرگ‌ گيرند؛ و فرمودند: «آدم‌ را سجده‌ كنيد اي‌ فرشتگان! فرشتگان‌ به‌ سجده‌ افتادند جز شيطان» «كه‌ ديده‌ معرفتش‌ از رشك‌ تيره‌ شده‌ و  بدبختي‌ بر او چيره، خلقت‌ آتش‌ را ارجمند شمرد و بزرگ‌ مقدار و آفريده‌ از خاك‌ را پست‌ و خوار» .

منشأ اين‌ كرامت‌ همان‌ دميدن‌ روح‌ خدايي‌ در آدم‌ است. علي(ع) در همين‌ خطبه‌ طي‌ شرح‌ مراحل‌ خلقت‌ انسان‌ بدان‌ اشاره‌ كرده‌ فرمود: « پس‌ از دم‌ خود در آن‌ دميد تا به‌ صورت‌ انساني‌ گرديد، خداوند ذهنها، كه‌ آن‌ ذهنها را به‌ كار گيرد، و انديشه‌اي‌ كه‌ تصرف‌ او را بپذيرد ‍‍» .

اين‌ كرامت‌ نظري‌ پايه‌ بزرگواري‌هاي‌ عملي‌ قرار مي‌گيرد و اصول‌ حقوقي‌ و اخلاقي‌ بسياري‌ بر اساس‌ آن‌ تنظيم‌ مي‌گردد. بر اساس‌ اصل‌ كرامت‌ است، كه‌ اصل‌ آزادي‌ و عدم‌ بردگي‌ انسان‌ اعلام‌ شده‌ است. نمونه‌ آن‌ ماده‌ 4 اعلاميه‌ جهاني‌ حقوق‌ بشر است‌ كه‌ بيان‌ مي‌دارد: «هيچ‌كس‌ را نمي‌توان‌ به‌ بندگي‌ گرفت. بندگي‌ و سوداگري‌ بنده‌ در هر شكل‌ كه‌ باشد ممنوع‌ است» .  علي(ع) در يك‌ بيان‌ زيبا مي‌فرمايد:  اي‌ مردم‌ آدم‌ نه‌ عبد و نه‌ كنيز زايد، و مردم‌ همه‌ آزادند» . در روايت‌ ديگري‌ از علي(ع) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: « مردم‌ همه‌ آزادند مگر كسي‌ كه‌ عليه‌ خود به‌ عبد بودن‌ اقرار كند» .

با اين‌ حال، از آنجا كه‌ قبل‌ از اسلام‌ نظام‌ برده ‌داري‌ حاكم‌ بود، حكومت‌ اسلامي‌ با وضع‌ مقررات‌ فراوان‌ فقهي‌ و تشويق‌ برده ‌داران‌ و ساير مردم‌ به‌ آزادي‌ بردگان، تشويق‌ كرد. مثلاً‌ در سراسر فقه‌ به‌ كفارات‌ برخورد مي‌كنيم‌ كه‌ براي‌ بسياري‌ از تخلفات‌ مقرر شده‌ است‌ و در اين‌ ميان‌ يكي‌ از مصاديق‌ آنها آزادي‌ بردگان‌ است. علي(ع) در اجراي‌ اين‌ حكم‌ اسلام‌ تلاش‌ فراوان‌ كرد. در روايتي‌ آمده‌ است‌ علي(ع) هزار بنده‌ را آزاد كرد. اين‌ آزادي‌ تنها مربوط‌ به‌ بردگان‌ مسلمان‌ نبود بلكه‌ شامل، اقليت‌هاي‌ ديني‌ نيز مي‌شد. در خبري‌ آمده‌ است‌ اميرالمؤ‌منين(ع) بنده‌ نصراني‌ را خريداري‌ و آزاد كرد .

با اين‌ حال‌ در آزادسازي‌ بردگان‌ مصالح‌ دنيوي‌ آنان‌ در نظر گرفته‌ مي‌شد بدين‌ جهت‌ آن‌ حضرت‌ از آزادسازي‌ نابينايان‌ و افراد زمين‌گير نهي‌ كرد. تا اين‌ گونه‌ افراد پس‌ از آزادي، دچار مشكلات‌ اجتماعي‌ نشوند. اين‌ ممنوعيت‌ نوعي‌ تأمين‌ اجتماعي‌ براي‌ افراد ناتوان‌ و زمين‌گير محسوب‌ مي‌شود.

به گزارش "مهر"، در حكمراني‌ نيز علي(ع) به‌ اصل‌ كرامت‌ توجه‌ داشته‌ و كارگزاران‌ خود را به‌ رعايت‌ آن‌ تذكر داده‌ است. مثلاً‌ در فرمان‌ حكومتي‌ خويش‌ به‌ مالك ‌اشتر مي‌فرمايد: « و مهرباني‌ بر رعيت‌ و دوستي‌ ورزيدن‌ با آنان‌ و مهرباني‌ كردن‌ با همگان‌ را براي‌ دل‌ خود پوششي‌گردان، و مباش‌ همچون‌ جانوري‌ شكاري‌ كه‌ خوردنشان‌ را غنيمت‌ شماري! چه‌ رعيت‌ دو دسته‌اند: دسته‌اي‌ برادر ديني‌ تواند، و دسته‌ ديگر در آفرينش‌ با تو همانند. گناهي‌ از ايشان‌ سر مي‌زند، يا علتهايي‌ بر آنان‌ عارض‌ مي‌شود، يا خواسته‌ و ناخواسته‌ خطايي‌ بر دستشان‌ مي‌رود، به‌ خطاشان‌ منگر، و از گناهشان‌ درگذر» .

هر چند اين‌ سخن‌ در ظاهر يك‌ دستور اخلاقي‌ است، اما مي‌تواند مبناي‌ حقوقي‌ در مناسبات‌ سياسي‌ مردم‌ و دولت‌ قرار گيرد. توجه‌ به‌ كرامت‌ انسان‌ فقط‌ در قالب‌ قواعد خشك‌ حقوقي‌ جلوه‌گر نيست، بلكه‌ علي(ع) با اعمال‌ و رفتار خود مردم‌ را به‌ آن‌ توجه‌ داده‌ و دست‌ به‌ فرهنگ ‌سازي‌ مي‌زند. وقتي‌ از جنگ‌ صفين‌ به‌ كوفه‌ بازمي‌گشت، به‌ شباميان‌ كه‌ تيره‌ اي‌ از قبيله‌ هَمدان‌ بودند برخورد كرد حرب‌ بن‌ شُرَحبيل‌ شبامي‌ كه‌ از بزرگان‌ مردم‌ خود بود پياده‌ به‌ راه‌ افتاد و در حالي‌ كه‌ امام‌ سواره‌ بود امام‌ فرمود: «بازگرد كه‌ پياده‌ رفتن‌ چون‌ تويي‌ با چون‌ من‌ موجب‌ فريفته‌ شدن‌ والي‌ است‌ و خواري‌ مؤ‌من» .

دهقانان‌ شهر انبار هنگام‌ رفتن‌ ايشان‌ به‌ شام‌ پياده‌ شدند و پيشاپيش‌ دويدند فرمود : « اين‌ چه‌ كار بود كه‌ كرديد؟ گفتند: عادتي‌ است‌ كه‌ داريم‌ و بدان‌ اميران‌ خود را بزرگ‌ مي‌شماريم، وي‌ با جملات‌ زير آنان‌ را از اين‌ كردار منع‌ فرمود: به‌ خدا كه‌ اميران‌ شما از اين‌ كار سودي‌ نبردند و شما در دنيايتان‌ خود را بدان‌ به‌ رنج‌ مي‌افكنيد و در آخرتتان‌ بدبخت‌ مي‌گرديد. و چه‌ زيانبار است‌ رنجي‌ كه‌ كيفر در پي‌ آن‌ است، و چه‌ سودمند است‌ آسايشي‌ كه‌ با آن، از آتش‌ امان‌ است» .

به گزارش "مهر"، علي(ع) اجازه‌ نمي‌دهد كه‌ به‌ بزرگواري‌ انسان‌ لطمه‌ وارد شود هر چند در برابر حاكمي‌ چون‌ علي(ع) باشد. افزون‌ آن‌ كه‌ علي(ع) نه‌تنها رعايت‌ كرامت‌ انسان‌ را در حال‌ حياتش‌ لازم‌ مي‌ديد بلكه‌ سفارش‌ مي‌نمود تا بعد از مرگ‌ انسان‌ نيز احترامش‌ بايد حفظ‌ شود حتي‌ اگر دشمن‌ باشد. اوج‌ توجه‌ آن‌ حضرت‌ در وصيتنامه‌ ايشان‌ در مورد قاتل‌ خويش‌ است. علي(ع) در وصيت‌ خود پيرامون‌ ابن‌ملجم‌ فرمود: « دست‌ و پا و ديگر اندام‌ او را مبريد كه‌ من‌ از رسول‌ خدا شنيدم‌ مي‌فرمود: بپرهيزيد از بريدن‌ اندام‌ مرده‌ هر چند سگ‌ ديوانه‌ باشد» .

از طرف‌ ديگر علي(ع) جهت‌ رعايت‌ اصل‌ كرامت‌ آسيب ‌شناسي‌ مي‌كند. از مهمترين‌ مواردي‌ كه‌ اصل‌ كرامت‌ انسان‌ مورد خدشه‌ قرار مي‌گيرد، كبرورزي‌ حاكمان‌ است. بدين‌ خاطر علي(ع) تذكارهاي‌ مهم‌ نسبت‌ به‌ كبر و به‌ خصوص‌ به‌ كبر حاكمان‌ مي‌دهد.
 « اگر خدا اجازه‌ كبر ورزيدن‌ را به‌ يكي‌ از بندگانش‌ مي‌داد، به‌ يقين‌ چنين‌ اجازه‌اي‌ را به‌ پيامبرانش‌ مي‌داد، ليكن‌ خداي‌ سبحان‌ بزرگي‌ فروختن‌ را بر آنان‌ ناپسند ديد و فروتني‌ شان‌ را پسنديد» .
همچنين‌ خطبه‌ قاصعه اوج‌ كلام‌ حضرت‌ علي(ع) در نكوهش‌ كبر و خود بزرگ ‌بيني‌ است.

‌ ‌ب‌ - اصل‌ «خداجو» بودن‌ انسان‌

انسان‌ اصالتاً‌ خدا را مي‌طلبد، زيرا او را با چشم‌ دل، نه‌ با چشم‌ صورت‌ مي‌بيند. اين‌ خداخواهي‌ ناآگاهانه‌ نيست، همانگونه‌ كه‌ جبري‌ نيز نمي‌باشد. نبايد چنين‌ پنداشت‌ كه‌ انسان‌ گمشده‌اي‌ ناآشنا دارد و در پي‌ آن‌ است. بلكه‌ خدايي‌ را مي‌طلبد كه‌ بدو آشنايي‌ دارد و شيفته‌اش‌ گشته‌ است. و از طرف‌ ديگر خداوند هم‌ به‌ بنده‌اش‌ توجه‌ دارد و او را مورد رحمت‌ خويش‌ قرار مي‌دهد. علي(ع) به‌ اين‌ ارتباط‌ دو سويه‌ انسان‌ و خدا اشاره‌ مي‌كند و مي‌فرمايد: خدايا! توبه‌ دوستانت‌ از همه‌ بي‌پژمان‌تري، و براي‌ آنان‌ كه‌ به‌ تو توكل‌ كنند از هر كسي‌ كاردان‌تر، بر نهاني‌هاشان‌ بينايي‌ و به‌ درونهايشان‌ آگاه‌ و بر مقدار بينش‌ آنان‌ دانا. رازهاشان‌ نزد تو آشكار است‌ و دلهاشان‌ در حسرت‌ ديدار تو داغدار. اگر غربتشان‌ به‌ وحشت‌ دراندازد، ياد تو آنان‌ را آرام‌ سازد.

« ذِ‌علِب‌ يماني‌ از حضرتش‌ سؤ‌ال‌ كرد آيا پروردگار خود را مي‌بيني؟ در جواب‌ فرمود: آيا چيزي‌ را كه‌ نبينم‌ مي‌پرستم؟ گفت: چگونه‌ او را مي‌بيني؟ فرمود: ديده‌ها او را آشكارا نتواند ديد، اما دلهاي‌ با ايمان‌ بدو خواهد رسيد. به‌ همه‌ چيز نزديك‌ است‌ نه‌ بدان‌ پيوسته، و از آنها دور است‌ نه‌ جدا و گسسته» . 

در قسمتي‌ از همين‌ كلام‌ مي‌فرمايد: « تَعنُو الوجوه‌ لعظمته‌ و تَجِبُ‌ القلوبُ‌ مِن‌ مَخافَتِه» سرها برابر بزرگي‌ او فرو افتاده‌ و خوار است‌ و دلها از بيم‌ او بي‌قرار است. اين‌ اشتياق‌ دل‌ بسوي‌ خدا در بيان‌ ديگري‌ از آن‌ حضرت‌ بيان‌ شده‌ است. «و تَوَلَّهتِ‌ القلوبُ‌ اليه‌ لِتَجري‌ في‌ كيفية‌ صفاته» و دلها خود را در راه‌ شناخت‌ صفات‌ او سرگشته‌ و شيدا گرداند.

بدين‌ ترتيب‌ انسان‌ در ديدگاه‌ علي(ع) موجودي‌ بي‌هدف‌ و سرگردان‌ و حيران‌ نيست‌ بلكه‌ شيفته‌ و شيداي‌ رسيدن‌ به‌ خدا است. بدين‌ لحاظ، هر گونه‌ ترتيب‌ و تنظيم‌ حقوقي‌ براي‌ بشر بايد با اين‌ روح‌ خداجويي‌ وي‌ سازگاري‌ كامل‌ داشته‌ باشد. آن‌ دسته‌ از تعاليم‌ حقوقي‌ كه‌ براي‌ انسان‌ استقلال‌ وجودي‌ فرض‌ مي‌كنند يا اين‌ كه‌ او را به‌ موجودي‌ جز خدا وابسته‌ مي‌دانند، از منبع‌ حق‌ سرچشمه‌ نمي‌گيرند. البته‌ كساني‌ كه‌ اين‌ منبع‌ را نپذيرفته‌اند، غالباً‌ گرفتار خطاي‌ تطبيقند، و گرنه‌ همه‌ افراد مي‌دانند كه‌ انسان‌ يك‌ موجود وابسته‌ است.

‌ ‌ج‌ - اصل‌ جاودانه‌ بودن‌ انسان‌

از ديگر منابع‌ مهم‌ حقوق‌ بشر در اسلام‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ هرگز به‌ نابودي‌ و نيستي‌ منتهي‌ نمي‌شود. علي(ع) در وصيت‌ به‌ امام‌ حسن(ع) به‌ همين‌ اصل‌ اشاره‌ فرمود، مي‌گويد : « بدان‌ تو براي‌ آن‌ جهان‌ آفريده‌ شده‌اي‌ نه‌ براي‌ اين‌ جهان، و براي‌ نيستي‌ نه‌ براي‌ زندگي‌ جاودان، و براي‌ مردن‌ نه‌ زنده‌ بودن، و بدان! تو در منزلي‌ هستي‌ كه‌ از آن‌ رخت‌ خواهي‌ بست، و خانه‌اي‌ كه‌ بيش‌ از روزي‌ چند در آن‌ نتواني‌ نشست‌ و در راهي‌ هستي‌ كه‌ پايانش‌ آخرت‌ است» .

در همين‌ وصيت‌ نامه، امام‌ علي(ع) به‌ داستان‌ كساني‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ پي‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ بردند و آنان‌ را چون‌ مسافراني‌ توصيف‌ مي‌كند كه‌ در منزلي‌ ناسازوار از آب‌ و آباداني‌ به‌ كنار مسكن‌ گزيده‌ و آهنگ‌ جايي‌ كنند كه‌ پر نعمت‌ و دلخواه‌ و گوشه‌اي‌ پر آب‌ و گياه‌ است. پس‌ رنج‌ راه‌ را بر خود هموار كنند و بر جدايي‌ از دوست‌ و سختي‌ سفر و ناگواري‌ خوراك‌ دل‌ نهند كه‌ به‌ خانه‌ فراخ‌ خود رسند و در منزل‌ آسايش‌ خويش‌ بيارمند.

البته‌ آنان‌ كه‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ نرسند فقط‌ در تطبيق‌ اشتباه‌ مي‌كنند و فكر مي‌كنند دنيا جاي‌ ماندن‌ است. لذا علي(ع) از آنان‌ تعبير به‌ «مَن‌ اغترَّ‌ بها» كساني‌ كه‌ به‌ دنيا فريفته‌ گرديدند، مي‌كند. بدين‌ ترتيب‌ علي(ع) سفارش‌ مي‌كند كه‌ اصل‌ آخرت ‌گرايي‌ حاكم‌ بر دنيا شود و در وصيت‌ به‌ فرزندش‌ مي‌فرمايد : «  پس‌ در نيكو ساختنِ‌ اقامتگاه‌ خويش‌ بكوش، و آخرتت‌ را به‌ دنيا مفروش» .
ترسيم‌ حقوق‌ بشر بايد به‌ اين‌ اصل‌ ركين‌ توجه‌ شود و هر حقوقي‌ براي‌ بشر بايد در راستاي‌ سعادت‌ ابدي‌ وي‌ باشد. اكنون‌ كه‌ اصول‌ و مباني‌ حقوق‌ بشر را مرور كرديم، بايد به‌ انواع‌ حقوق‌ اشاره‌ كنيم. در ادامه‌ اين‌ نوشتار سه‌ حق‌ مهم‌ را مورد بررسي‌ قرار مي‌دهيم.

کد خبر 244443

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha