۱ آذر ۱۳۸۴، ۱۴:۲۲

گروه دين و انديشه "مهر"، بررسي مي كند

نگاهي به مؤلفه هاي نظري پساتجددگرايي

نگاهي به مؤلفه هاي نظري پساتجددگرايي

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : پساتجددگرايي در نقطه مقابل تجددگرايي و ارزشهاي آن قرار مي گيرد. در مقالي كه پيش رور داريد نويسنده از پاره اي مؤلفه هاي نظري پساساختارگرايي سخن مي گويد.

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"،  پساتجددگرايي در مقابل تعريف مقاومت مي كند. يعني اينكه اين مفهوم بيشتر بر اساس نفي تجدد تعريف مي شود تا انسجام دروني خود آن. از ديد پساتجدد گرايي، تجدد با جهان بيني علمي روشنگري مساوي تلقي مي شود. به عبارت ديگر رهيافتي به طبيعت و فرهنگ كه بر نظام آموزش مدرن و ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي و شناختي مدرن متكي  است در كل پساتجددگرايي  نقد مي شود و مدلهاي جديدي از انديشه، نگارش و سوژگي  مطرح مي شوند.

پساتجددگرايي بنيانهاي معرفت شناختي يعني باور به ايده هاي ترقي و عقلانيت را زير سؤال مي برد. اگر نظريه مدرن تأكيد بر عقلانيت، عينيت شناخت علمي و برابر دانستن عقلانيت، آزادي و ترقي دارد پساتجددگرايي با مخالفت با شالوده انگاري، جوهرگرايي و سوژگي مدرن و با مطرح كردن رابطه شناخت و قدرت، شالوده شكني، متن انگاري و تأكيد بر تنوع و تكثر در مقابل تجدد قرار مي گيرد.

علم پساتجدد در مقابل شناخت مدرن و تجدد قرار دارد و به دنبال بي ثباتي است و نه ثبات. اين شناخت ضد روايت و ضد شالوده انگاري است و از تنوع، ناهمگني و ابداع مستمر حمايت مي كند. شناخت شناسي  پساتجدد بر خلاف گفتمانهاي مدرن كه براي مشروعيت بخشيدن به خود به فراگفتمانها يا حقيقت متوسل مي شوند، به فرا روايات بي اعتماد است و بر تنوع تفاوت و اختلاف تأكيد دارد. اين مشي  در پي حمله به گفتمانهاي مدرن نه از بيرون، بلكه از درون خود گفتمان و نشان دادن تناقضات دروني آن است.

به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، پساتجددگرايان معتقدند در عصر جديد، شبيه سازيهاي رايانه اي، پردازش اطلاعات، رسانه ها، سيستم كنترل سيبرنتيك و سازماندهي جامعه بر اساس مدلهاي  شبيه سازي، جايگزين توليد به عنوان اصلي سازمان دهنده جامعه شده اند. در جامعه جديد به تدريج تمايز ميان مدل و واقعيت، مرز ميان تصوير يا شبيه سازي و واقعيت در هم مي شكند و همراه با آن، نفس تجربه و زمينه امر واقعي نابود مي شود. در اين گستره  امر غيرواقع بيشتر از خود واقعيت، واقعي است. يعني واقعيتي است كه به شكل مصنوعي توليد مي شود مانند فيلم، گزارشهاي خبري و  عكس كه در آنها  مرز ميان واقعيت و امور مصنوعي مشخص نيست. در اين منوظمه حتي قدرت هم مفهوم واقعي خود را ندارد و به امري انتزاعي تبديل مي شود.

پساتجددگرايي با برداشتي خطابي از علم، اقتدار فرانظري تجددگرايانه را بر هم مي زند. به نظر اين مكتب شناخت ما از حقيقت مبتني بر عقلانيتي فرازماني نيست زيرا از خود عقلانيت هم به عنوان يك برساخته تاريخي رمز زدايي مي شود و منطق و فرد از جايگاه رفيع و مطلق خود به شبكه زمينه مند تاريخ و عمل نزول پيدا مي كنند. در اين نگاه خردگرايي و انديشه خردگرايانه غربي ذاتاً سلسله مراتبي تلقي مي شود و مستلزم خلق تقسيم بنديهاي دوگانه اي چون سوژه / ابژه و درست / نادرست و ... است . هدف شالوده شكني پسا تجدد گرايانه نيز سرنگون ساختن اين سلسله مراتب است. آنچه در مقابل شكل مي گيرد روايات متعدد و متكثر است كه شالوده انگاري را كنار مي گذارد و به دنبال توجيه مطلق نيست.

پسا تجددگرايي از آنچه ناديده گرفته شده، نقطه هاي مقاومت، خردگريزان، امور بي اهميت، حذف شده ها، ساكت شده ها، فراموشدگان، سركوب شده ها، جزئي ها، نفي شده ها و امور تصادفي حمايت مي كند و عدم تعين را جايگزين تعين گرايي، تنوع را جايگزين وحدت، پيچيدگي را جايگزيني ساده سازي و تفاوت را جايگزين تركيب مي كند.

پساتجددگرايان به دو شاخه تقسيم مي شوند: يكي متن انگاران كه با آراي ژاك دريدا پيوند خورده اند . اينها مي خواهند ادبيات را در مركز توجه قرار دهند. هم علم و هم فلسفه را در بهترين حالت، ژانرهاي ادبي تلقي مي كنند و از اين نظر راهي براي گريز از گفتمان سراغ نمي گيرند. به تعبير ديگر چيزي بيرون از متن وجود ندارد البته اين به معناي نفي هستي شناختي چيزهاي بيرون متن نيست بلكه نفي امكان شناخت چنين چيزهايي است. شاخه دوم در مقوله اصلي قدرت - شناخت قرار مي گيرد و نماينده اصلي آن ميشل فوكو است. ويژگي متمايز اين شاخه به هم پيوستن گفته ها و ناگفته ها و امور گفتماني و غير گفتماني است.

کد خبر 256583

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha