به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، مفهوم قدرت از جايگاهي برجسته در اكثر متون سياسي برخوردار است. قدرت در علوم اجتماعي اساساً به معناي توانايي تغيير رفتار ديگران در جهت مطلوب تعريف مي شود. قدرت حكايت از باوري دارد بدين معنا كه كليه دولتها ذاتاً در پي كسب هرچه بيشتر قدرت هستند و اين به خاطر ماهيت خطرناك و هرج و مرج آميز صحنه جهاني است كه در آن به سر مي برند. هر دولتي در پي آن است كه كسب قدرت را هدف محوري و عاجل خود قرار دهد تا آنجا كه اين موضع نشانگر ارائه قاعده اي جهاني براي رفتار دولتها است.
انديشه قدرت محوري از اينجا شروع مي شود كه انسانها اساساً موجودات خطرناك و غير قابل اعتمادي هستند. بعلاوه چندان احتمال نمي رود كه منافع انسانها مكمل يكديگر باشند و چون ساختار روابط بين انسانها به گونه اي است كه حافظ منافع همه انسانها نيست پس همه صرفنظر از فرهنگ و ايدئولوژي خود يك رفتار را در پيش مي گيرند و آن تلاش خودخواهانه براي افزايش قدرت و منافع خويش است. در بحث نظام بين الملل نيز به دليل ناهماهنگي منافع دولتها در جهان، استعداد شرارت انسان و عطش قدرت طلبي قاعدتاً اين وضع تقويت مي شود و اساساً روابط بين الملل منازعه بار است و دولتها چندان به گفتار ديگران توجه نمي كنند، هميشه نسبت به تهديدات بالقوه و بالفعل هوشيار هستند و خود را براي مقابله با بدترين شرايط ممكن آماده مي كنند يا بايد آماده كنند.
دولتها در سطح نظام بين الملل بايد به تواناييهاي ديگران توجه داشته باشند نه به مقاصد آنها، بر اساس نگاه قدرت محوري، سياست بين الملل به مقوله يك بازي مستمر و هميشگي است كه هدف آن كسب هرچه بيشتر قدرت است و همكاري در صورتي ممكن است كه در خدمت منافع ملي به منزله قدرت باشد. دولتها هم در صورتي دست به همكاري خواهند زد كه اين كار قدرت كلي آنها را افزايش دهد. با توجه به اين ديدگاه دولتها بايد در جستجوي قدرت باشند و دولتمردان بايد بدانند كه قدرت در چه نهفته است.
به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، بسياري جمعيت و سرزمين را منابع مهم قدرت دانسته و استدلال مي كنند كه دولتها هرگاه بتوانند قلمرو خود را گسترش مي دهند اگر دولتي از قدرت كافي برخوردار باشد ولي سايرين فاقد قدرت مقاومت در مقابل آن باشند، تقريباً با قطعيت رياضي مي توان گفت كه دولت مذكور خواهد كوشيد تا سايرين را مقهور اقتدار خويش سازد. يا اينكه هر قدرتي كه در پيش روي خويش خلائي سياسي مشاهده كند احتمالاً خواهد كوشيد تا قبل از سايرين آن را پر كند. دولتها هر كاري را كه بتوانند انجام مي دهند و تجاوزگري امري نهفته است كه با توجه به ديدگاه قدرت محوري مي تواند هر آن بروز كند.
بر اساس انديشه قدرت محوري در نظام بين الملل آنهم در نگاه واقع گرايانه، دولتها در پي گسترش قلمرو منافع و قدرت خويش هستند اما نه بر اساس برنامه يا عدالت، بلكه بر اساس فرصت طلبي و اين يك اصل كلي است و دولتها هرچه بتوانند قلمرو منافع و قدرت خويش را گسترش مي دهند و معمولاً در اين امر پيش دستانه عمل مي كنند.
بايد گفت در سياست بين الملل مهمترين منبع قدرت را توان نظامي تشكيل مي دهد و كاربرد زور مرحله نهايي يا جدي ترين نوع كنش دولتها تلقي مي شود و آخرين حربه قدرت را جنگ تشكيل مي دهد. پس اگر از جنبه قدرت به كنش دولت بنگريم، هرگونه كنشي به سوي جنگ پيش مي رود البته نه عنوان ابزاري مطلوب بلكه به عنوان آخرين حربه اي كه ممكن است به كار آيد.
در پايان بايد اذعان كرد انديشه قدرت محوري در روابط بين الملل با ويژگيهاي مثبت و منفي آن تلاش براي تبيين هر نوع رفتار دولتها است. با اين همه اين نظريه نيز انتقادهاي جدي اي و مهمي را به خود ديده است .
نظر شما