به گزارش گروه فرهنگ و هنر "مهر"، فريندخت زاهدي، نويسنده، مترجم و مدرس دانشگاه، متولد 1332، ليسانس تئاتر از دانشگاه هنرهاي زيباي دانشگاه تهران، فوق ليسانس از دانشگاه UCLA امريكا و دكترا از دانشگاه اسلو (نروژ). وي سالهاي زيادي مشغول تدريس در دانشگاههاي ايران و خارج از كشور بوده و " گفتگو " پانزدهمين نمايشنامه اوست كه براي اولين بار چاپ شده است.
مهر: چرا فقط نمايش "گفتگو" تا به حال از شما منتشر شده است؟
فريندخت زاهدي: براي اينكه در اين نمايشنامه يك سبك جديدي ارائه كرده ام كه در حتي خارج از ايران هم زياد تجربه نشده. در اين سبك سعي كردم ساختاري مدرن را با تئوريهاي "دريافت" به هم آميزم و خوانشي جديد نسبت به آثار كلاسيك به دست آورم. اين نمايش به سه زبان انگليسي ، سوئدي وفارسي ترجمه وچاپ شده ومنتقدان زيادي آن را مطالعه كرده اند. به گفته آنها اين اثر، سبك جديدي است . درواقع من دراين اثربا نشانه شناسي صحنه اي وملاك قراردادن نمايش "سه زن بلند قد " ( ادوارد البي ) به عنوان ساختارواستراكچراصلي ، 6 نمايشنامه كلاسيك را خوانشي دوباره كرده ام .
مهر : شما اجراي آقاي خورشيدي ازنمايش گفتگو را ديديد ؟
زاهدي : بله .آقاي خورشيدي خيلي باسليقه كاركرده اند . فضايي كه متن دارد بسيارشكنجه آوروشقاوت انگيزاست . هرسه اين زنها درفضاي محصوروموقعيتي گيركرده اند كه نه راه پيش دارند ونه راه پس . آنها مجبورند يكديگررا تحمل كنند . هرسه اينها درواقع يكنفرهستند كه درسه دوره تاريخي تعريف شده اند .
مهر : آيا دراجرا هم همه اين مفاهيم رامي بينيم ؟
زاهدي : بسياري از نشانه ها وبه اصطلاح نكات ازنظرايشان لازم نبوده به كارگرفته شود درحاليكه درمتن وجود دارد .
مهر: شما درابتداي صحبتتان اشاره كرديد كه سبك جديدي را معرفي كرده ايد .ولي خوانش دوباره واقتباس ادبي ازآثاركلاسيك وآركائيك دستمايه بسياري ازنويسندگان ونمايشنامه نويسان مدرن مانند : كامو، ژان آنوي ، سارترو..شده است . حداقل دراجراي اين نمايش توسط آقاي خورشيدي ، سبك جديدي كه به آن اشاره كرديد را نديدم . اگرممكن است كمي بيشتردرباره سبك جديدتان براي ما صحبت كنيد .
زاهدي : افرادي كه شما اسم برديد هنوزهم مي توانند جزء پست مدرنها به حساب آيند . ولي همين اقتباس وساختارهم درحال تغييروبازآفريني است .ما نمي بينيم كه آنها به ساختاراصلي وفادارباشند.كاري كه اينجا شده اين است : ما با سه شخصيت محوري دركنارسه همزاد روبرو هستيم كه همزادها به سليقه وفكركارگردان حذف شده اند . اين سه شخصيت محوري كه " آكاسيه ، آكاسه وآكه " نام دارند ، برگرفته ازمعني دانايي وآگاهي درزبان باستان هستند . اگربه فرم كلمات توجه كنيد ، كلمه " آكاسيه " دردوتاي ديگرتكراروكم شده است . دوكلمه بعدي ساخته خودم هستند ونشان مي دهند كه دوشخصيت ديگر، آگاهي كمتري نسبت به شخصيت "آكاسيه " دارند . براي رسيدن به اين شخصيتها من 6نمايشنامه را مورد بررسي قراردادم ودرهركدام ، يك شخصيت محوري يافتم كه مجموع آنها هركدام ازشخصيتهاي من را مي سازند . براي نقش آكاسيه به سه شخصيت برجسته تاريخي درسه برهه اززمان رجوع كردم . " مده آ " - " نورا " درنمايشنامه ( خانه عروسك )ايبسن و"A" درنمايش ( سه زن بلند قد ) ادوار دالبي . براي نقش "آكاسه " به "كلي نسترا" درنمايشنامه ( الكترا ) - " خانم آلوينگ " درنمايشنامه (اشباح ) ايبسن و" B" درنمايش ( سه زن بلند قد ) رجوع كردم . همچنين براي رسيدن به " آكه " نمايشنامه هاي " آنتيگون " - "ايرنه " درنمايشنامه ( وقتي ما مردگان برمي خيزيم ) ايبسن و" c" درنمايش " سه زن بلند قد" را دستمايه كارخويش قراردادم. همزادها هم نقش همسرايان در نمايش را ايفا ميكردند. با نشانههاي در متن مسائل حل نشده انساني در طول تاريخ را دستمايه كار خويش قرار دادم كه چرا انسانها با توجه به دستاوردهاي فراوان تمدن بشري هنوز نتوانستهاند پاسخ سوالهايي طرحشده در نمايشنامههاي مذكور را بدهند؟ از صحبتهايم اين نتيجه را ميخواهم بگيرم كه نويسندگان گذشته هيچكدام به ساختار اصلي وفادار نبوده و تجربهاي كه من كردهام را نكرده بودند. من با وفاداري به ساختار اصلي به عنوان كار پست مدرنيسم تمام آن چيزي كه در نمايش مدرن مطرح ميشود را نگه ميدارم، خصوصيات آن و اسكلت اين را ميشكنم و ساختاري جديد ارائه ميدهم.
مهر: اين سبك بر پايه چه ساختاري پيريزي شده است؟
زاهدي: بر پايه ساختار پست مدرنيسم گذاشته شده است و پر است از اكشن و تنش دراماتيك.
مهر: پس چرا اين كشش و كنش دراماتيك در نمايش شما ديده نمي شود؟ اگر بخواهم مثال بزنم، حتي در نمايش "سه زن بلند قد" كه نمايشي ايستا و كم تحرك است، عنصر انتظار به قدري زياد و پررنگ است كه ما را با خود همراه مي كند. متاسفانه در نمايش شما اين گره و كششي كه تماشاگر را در ادامه همراه خود كند ديده نمي شود. نظر شما در اين باره چيست؟
زاهدي: در متن اصلي سه تختخواب با شيب وجود دارد كه "آكاسيه" در بالاي همه قرار دارد. حتي نمي تواند تكان بخورد. "آكاسه" در طبقه دوم است و "آكه" در پايين ترين قسمت. آكاسيه پس از هزاران سال هنوز منتظر پاسخي است كه نگرفته. نمايش پر است از حركت و اين سه زن موقعيت را تا آنجا پيش مي برند كه نمايشنامه به يك خفقان چاره ناپذير تبديل مي شود. اين شرايط مانند تبي است كه به درجه 40مي رسد و اين سوالها هر بار تكرار مي شود كه چه جوري در هر مقطعي با يك خيانت تمام اميد و آرزوها را از بين برده اند؟ چه جوري انسان در يك سرگرداني چاره ناپذير گرفتار كرده؟ خوب ما اين كنشها را در اجراهاي آقاي خورشيدي نداريم و نميبينيم.
مهر: يعني با اين دكوري كه شما ارائه داديد مشكل نمايش حل مي شود؟
زاهدي: مساله دكور نيست، بلكه اكشن است. دليلي هم ندارد كارگردان آن طور كه نويسنده مي بيند نمايش را اجرا كند.
مهر: شما چقدر به درگير كردن مخاطب با نمايش در همان شروع امر موافقيد؟
زاهدي: خيلي زياد، بايد با فضايي كه به وجود ميآيد اين درگيري ايجاد شود. به اعتقاد من تماشاگر بايد درگير اين مساله باشد تا به آن فضاي خفقانآوري كه اشاره كردم برسد.
مهر: متأسفانه من هنوز جوابم را نگرفتهام؟
زاهدي: اگر در اين نمايش دنبال داستان با سر و ته مي گرديد، بايد بگويم كوششتان بيفايده است. چون اين نمايش خط داستاني ندارد. بلكه بر اساس موقعيتي ساخته شده كه هر بار بيشتر كش ميآيد. در واقع همانطور هم گفتم خوانش من از آثار كلاسيك بر اساس تئوريهاي دريافت است. با يك ساختار كاملا پست مدرن. در اين سبك فرم و محتواي آثار قبلي شكسته شده و كاملا تبديل به شكل نو و جديدي شده.
مهر: مي توانيد بيشتر درباره "تئوري دريافت" براي ما صحبت كنيد؟
زاهدي: اين تئوري در قرن بيستم باب شده و اين مساله مطرح ميشود كه چطور آثار ادبي ميتواند به وسيله آدمهاي متفاوت دريافتهاي متفاوتي هم داشته باشد. اين شكل ميتواند خصوصيات تاريخگرايانه داشته باشد و يا اينكه نداشته باشد. ولي به هر حال بنا بر"تئوري دريافت" هر خواننده ميتواند برداشت متفاوتي از يك اثر داشته باشد. من چهار ديالوگ مستقيم از نمايشنامههاي يوناني و ايبسن در نمايشم گذاشتهام تا بگويم اين ديالوگها ميتواند در طول دوران تاريخي تكرار شود و ادامه داشته باشد. دائم ما با نشانههاي صحنهاي روبرو هستيم. آكه ميگويد: سن؟ در پاسخ مي شنود: 126 سال. درست سالي كه ايبسن "نورا" را نوشت و بعد ميگويد چه فرقي مي كند، تو فكر كن 1126 سال يا 2126 سا ل. با اين ديالوگ مي خواهد انسان را مورد بررسي قرار دهد.
مهر: شما براي اين مساله كه در ايران كساني نمايش شما را در سالن سايه ديدند كه شايد 80 درصدشان داستان "پشم زرين" و نمايشنامههايي كه شما از روي آنها خوانش انجام دادهايد را نخواندهاند و اطلاعي ندارند چه فكري كرديد؟ (چون اگر كسي اين نمايشنامهها را نخوانده باشد نميتواند با نمايش شما ارتباط برقرار كند).
زاهدي: دانته مي گويد يك اثر هنري بايد سه قشر روحانيون، بازرگانان و مردم عامه را ارضا كند. اين انتقاد شما هم درست است هم قابل انتقاد. چون اين توقع به آسان پروري سينما و تلويزيون در بين مردم برمي گردد. شما مي توانيد بگوييد اين نمايش هر جايي قابل اجرا نيست ولي نمي توانيد بگوييد من چگونه بنويسم. اگر در همين اجراهم تاكيد روي ديالوگها گذاشته نمي شد و از نشانههاي صحنهاي بيشتري استفاده ميشد، چون كار متكي بر اجراي نمايش است، در آن صورت نتيجه بهتري ميگرفتيم. البته اينجا لازم است بگويم كه آقاي خورشيدي استاد من هستند و اگر ايشان اين نمايش را كار كرده اند افتخاري براي من به حساب مي آيد. ولي خوب برداشت كارگردان و برداشت نويسنده لزوما نمي تواند يكي باشد.
مهر: چقدر به وجه فمينيستي نمايش معتقديد؟
زاهدي: اين برداشتي است كه بعضي ها داشتند ولي من اعتقادي به فمينيسم ندارم.
مهر: چه تعريفي از فمينيسم داريد؟
زاهدي: فمينيسم در حد مبارزه براي حقوق اجتماعي برابر ميان زن و مرد كاملا قابل احترام و قبول است. ولي مردستيزي آن را نميفهمم. نبود آزادي براي مرد و زن به يك اندازه مي تواند مشكلساز باشد. اگر مرد ما خوشبخت باشد زن او هم خوشبخت است اگر آزادي مي خواهيم بايد براي هر دو آنها بخواهيم.
مهر: آيا "مدهآ" و "آنتيگون" هم به نوعي مبارزه فمينيستي ميكنند؟
زاهدي: نه. آنها به انتخاب انساني فكر مي كنند و براي آن مي جنگند. آنتيگونه به حرمت انساني فكر مي كند و آن را مي خواهد اثبات كند. در يك مساله فلسفي انسان با حقوق اجتماعي اش بايد انتخابگر باشد و انتخابش هم مهم است.
مهر: اين سه زن چه؟ هويت خويش را مي يابند؟
زاهدي: نه مساله چالش بين مرد و زن نيست. بلكه انسان با انسان است. اتفاقا هر سه منتظر يك مرد هستند. تنها فرزندي كه انتظارش را مي كشند از جنس يك مرد است. به نظرم اگر هم فمينيسمي وجود دارد انساني است.
مهر: چقدر عنصر انتظار در نمايش شما بارز است؟ چون ما در اجرا نمي بينيم؟
زاهدي: خيلي، در جاي جاي نمايشنامه به آن اشاره شده است.
مهر: با توجه به همه صحبتهايي كه شد چقدر فكر ميكنيد اين نمايش با مردم ارتباط برقرار كرده؟ چقدر ضرورت مي بينيد كه حتما بايد اين نمايش با شرايط كنوني در كشور ما اجرا شود؟ چون تئاتر ما محدود است و حداقل انتظاري كه مي رود اين است كه ما به سمت نمايشهايي برويم كه بتواند جلب مخاطب كند. در عين اينكه حرمت و سطح فرهنگي و جهانبيني خود را پايين نياورد؟
زاهدي: من منظور صحبتهاي شما را مي فهمم. هنوز جامعه ما نفهميده يا نگذاشتند بفهمد كه چقدر اين هنر در جامعه ما ضرورت دارد. اگر هم مسايل اجتماعي كار شده، بعد از آن برچسب سياسي بر آن خورده. همه تئاتريهاي برجسته ما جوري تا گيوتين پيش رفته اند. براي همين تئاتر ما را نگذاشتند تا نبض اجتماعي جامعهاش بر صحنه نمايش باشد و براي مردمش بتپد. براي همين من كتابي با عنوان "تئاتر خياباني" تاليف كردم تا به ريشههاي سياسي اجتماعي آن كه به غلط در جامعه ما جا افتاده بپردازم. دغدغه اصلي من ارتباط مردم با جامعه است. شايد نكته منفي كارم اجراي اين نمايش در ايران باشد. ولي دغدغه ذهني من وقتي اين نمايش را مي نوشتم جهانشمولي آن بود. ايده آل آن است كه تئاتر آنقدر همه گير و مرتبط با جامعه باشد كه همه بتوانند با نوعي از آن ارتباط برقرار كنند. بايد انواع تئاترها در جامعه ما وجود داشته باشد تا هر كس، تئاتر خويش را پيدا كند. هنر با تنوعش زيباست. وقتي فقط يكجور باشد، در آن صورت ديگر بي معنا مي شود. همه تئاتر ما دولتي است اين يكي از مسايل و مشكلات دامنگير تئاتر است كار تئاتر طبيعتش تحول است. ما بايد در كنار تئاتر دولتي، تئاتر نيمه خصوصي و خصوصي داشته باشيم. در همه جاي دنيا همينطور است و هر هنرمندي مي تواند حتي در آپارتمانش تئاتري را احداث كند و از آن مخارج گروهي كه دارد را برآورده سازد و با رپرتواري كه سالانه دارد، مخاطبان مخصوص به خود را بدست آورد. دولت هم از آنها حمايت مي كند. مثلا از تئاترخصوصي و نيمه دولتي ماليات دريافت نمي كند. براي همين در يك جمع بندي ما نمي توانيم بگوييم كه نويسنده چه چيزي بنويسد يا ننويسد. نمايش "گفتگو" بر اساس ديدگاه جهاني خود و سبك جديدي كه ارائه مي دهد نوشته شده و شايد با اين صحبتهايي كه شما كرديد نميبايست در ايران اجرا مي شد. حالا كه شما مي گوييد حتما نتوانسته با مخاطبش ارتباط برقرار كند.
مهر: ممنون از اينكه دعوت ما را پذيرفتيد.
زاهدي: من هم سپاسگزارم.
نظر شما