۱۶ دی ۱۳۸۴، ۱۱:۵۴

نمايشنامه‌نويسان برجسته جهان - 4

فردريش دورنمات زندگي را يك كمدي مي‌داند

فردريش دورنمات نمايشنامه‌نويسي است كه شرايط كلي جهان را خلق‌كننده موقعيت‌هاي كمدي مي‌داند تا اينكه به ايجاد تراژدي منجر شود.

به گزارش خبرنگار تئاتر "مهر"، فردريش دورنمات در پنجم ژانويه (15 دي) 1921 در يكي از روستاهاي اطراف شهر برن در كشور سوييس متولد شد. پدر دورنمات كشيشي معتقد و متدين و پدر بزرگش شاعري بذله‌گو و سرشناس بود كه به خاطر شعرهاي انتقادآميز سياسي كه مي‌سرود به او لقب شاعر سياسي پرخاشجو داده بودند. تأثير ويژگي‌هاي اين دو نفر بر دورنمات بسيار زياد بود. چنان كه اين تاثير را به آساني در بيشتر نوشته‌هاي اين نمايشنامه‌نويس شهير مي‌توان مشاهده كرد.

دورنمات در 13 سالگي همراه با خانواده راهي پايتخت شد. در اين شهر پس از اتمام دوران متوسطه وارد دانشگاه شد و بر اساس تاثيري كه از پدر و پدر بزرگش گرفته بود در رشته علوم ديني، فلسفه و ادبيات آلماني به تحصيل پرداخت. پس از چند سال وارد دانشگاه زوريخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصيل داد. اما پس از مدتي فشار مالي و فضاي كلي دانشگاه و پرداختن به ادبيات نمايشي او را از ادامه تحصيل بازداشت. اين نويسنده كه ثروت پدري نداشت به كار نگارش مشغول شد و كتاب "مشكلات تئاتر" را به رشته تحرير درآورد. او براي امرار معاش به نوشتن نمايشنامه‌هاي راديويي روي آورد و از اين راه پول خوبي به دست آورد. چنانكه موفق شد مشكلات مالي خانواده كه شامل همسر و سه فرزندش مي‌شد را از اين راه تا حدود زيادي حل كند.

نخستين نمايشنامه دورنمات در سال 1947 با عنوان "اين نوشته شد" عرضه شد. داستان اين اثر بر اساس جنگ‌هاي قرن 16 ميلادي در اروپا به رشته تحرير درآمده بود. دومين نمايشنامه خود را يك سال بعد با عنوان "نابينا" نوشت. اين اثر داستان غم‌انگيز دوك نابينايي است كه با از دست دادن پسر و دخترش كه عزيزترين بستگانش هستند، روحش چنان آزار مي‌بيند كه احساس مي‌كند در پايان زندگي قرار دارد و عريان در كوچه و خيابان پرسه مي‌زند و به بيان درونيات خود با خداوند مي‌پردازد.

اين نويسنده نمايشنامه "رومولوس" را در سال 1948 نگاشت كه يك كمدي شبه تاريخي و هيجان‌انگيز است كه از كمدي‌هاي ساتير يوناني و روم باستان گرفته شده است. در روم باستان پس از اينكه امپراتور مي‌ميرد، رومولوس به جاي او بر تخت مي‌نشيند و براي تحقق عدالت دست به مبارزه با ظالمان مي‌زند و در اين راه چنان زياده‌روي مي‌كند كه به نوعي موجب نابودي بسياري از مسايل ديگر زندگي مي‌شود.

دورنمات به فلسفه و زندگي علاقه زيادي داشت و در داستان‌ها و افسانه‌هاي كهن روم و يونان باستان مطالعات زيادي انجام داده بود. او همواره براي تحقق عدالت در جهان نگران بود و زندگي را با همه زشتي‌ها و زيبايي‌هاي آن در آثار خود به تصوير مي‌كشيد. البته او هيچ گاه دچار بدبيني يا سياه‌نمايي‌هاي آزاردهنده نشد و همواره در پي ايجاد و حفظ اعتدال بود.

اين نويسنده برجسته در سال 1935 نمايشنامه "ازدواج آقاي مي سي سي پي" را نوشت كه اين اثر هم از نظر مضمون به مساله وجود بي‌عدالتي در جامعه مي‌پردازد و از نظر ساختار نمايشي تلاشي براي رهايي از قيد و بندهايي است كه در آن زمان موجب آزار نمايشنامه‌نويسان بوده است. همين مساله هم باعث شد تا اين نمايشنامه به عنوان اثري شاخص مورد توجه ساير درام‌نويسان جهان قرار بگيرد. دورنمات در همان سال "فرشته‌اي به بابل مي‌آيد" را خلق كرد. داستان اين نمايشنامه بر اساس يك افسانه قديمي بابلي شكل مي‌گيرد و اتفاقات آن در زمان حكومت بخت نصر در سرزمين بابل به وجود مي‌آيد.

بسياري از صاحب‌نظران موفق‌ترين نمايشنامه اين نويسنده را "ملاقات بانوي سالخورده" مي‌دانند كه در سال 1955 نوشته شد. اين نمايشنامه داستان يك شهر كوچك اما موضوع آن كاملا جهانشمول است و مي‌تواند شامل تمامي جوامع باشد. داستان در شهر كوچكي به نام گولن اتفاق مي‌افتد. آلفرد دايل با دختري زيبا و وضع مالي معمولي به نام كلارا رابطه دوستانه برقرار مي‌كند. آلفرد كه قول ازدواج به كلارا داده بود، به قول خود وفا نمي‌كند و در دادگاه نيز با دادن رشوه به شهود راي دادگاه را به نفع خود برمي‌گرداند. كلارا از شهر اخراج مي‌شود. سال‌ها بعد زماني كه آلفرد با دختر يكي از تجار شهر ازدواج كرده و به ظاهر همه چيز به فراموشي سپرده شده است، كلارا در حالي كه به عنوان يكي از ثروتمندترين زنان كشور خود شناخته مي‌شود به شهر بازمي‌گردد و در برابر انتظار اهالي فقير شهر از وي، در برابر كمك يك ميلياردي خود از آنها مي‌خواهد تا آلفرد را به قتل برسانند. در بخشي از اين نمايشنامه در خصوص انگيزه‌هاي حركت مردمي براي پاسخ به درخواست كلارا و رفع نياز خودشان آمده است:

"هيولاهاي موحش بي‌شمارند
زلزله‌هاي سهمگين
آتشفشان‌ها، طوفان‌هاي دريايي
همين‌طور جنگ‌ها و زرهپوش‌هايي كه مزارع را ويران مي‌كنند
ولي هيچ يك موحش‌تر از هيولاي فقر نيست
چه در فقر حوادث راه ندارند
و نوع بشر در آن مايوس و نااميد پيچيده مي‌شود
و رديف مي‌كند روزهاي خراب را در پشت روزهاي خراب"

در اين نمايشنامه عدالت با بي‌عدالتي به اجرا درمي‌آيد. اما جدا كردن اين دو بر عهده تماشاگر قرار مي‌گيرد. تحرك داستاني اين اثر به سرنوشت يا حتي احساس گناه دروني افراد مربوط نمي‌شود، بلكه چرخ‌هاي گرداننده اين تحرك و به وجود آورنده شرايط پول آن هم وعده پول است.

دورنمات در سال 1962 نمايشنامه "فيزيكدان‌ها " را به نگارش درآورد. داستان اين اثر در تيمارستان دانشمندان ديوانه مي‌گذرد كه هر كدام از آنها فكر مي‌كند يك شخصيت برجسته دوران است. بوتلر خود را نيوتن مي‌داند. ارنستي فكر مي كند اينشتين است و مويبوس خود را حضرت سليمان مي‌داند. اين نمايشنامه با آنكه ظاهري ساده و ديالوگ‌هايي قابل فهم دارد، اثري پيچيده و دشوار است كه به تئاتر ابزورد تمايل دارد.

اثر مشهور بعدي اين نويسنده "بازي استريندبرگ" نام دارد كه اقتباسي از نمايشنامه "رقص مرگ" نوشته اگوست استريندبرگ است. اين نمايشنامه به مساله زندگي زناشويي و ازدواج مي‌پردازد. داستان درباره زن و شوهري است كه سال‌هاي طولاني در يك جزيره دورافتاده در كنار هم زندگي مي‌كنند، اما همواره با يكديگر مشكل دارند و زندگي آنها شبيه ميدان جنگ است. در اين ميان ورود مردي كه خود را از اقوام زن معرفي مي‌كند، شرايط زندگي‌شان را به شدت تحت تاثير قرار و آنها را به سمت جدايي سوق مي‌دهد.

دورنمات به دليل شكست‌هاي عاطفي و تجربه‌هاي بسيار تلخي كه در زندگي زناشويي خود داشته همواره به مساله ازدواج با نوعي كج‌انديشي نگاه و اين مساله را يكي از مسايل آزاردهنده روح و جسم تلقي مي‌كرد. او در اين راه چنان پيش رفت كه ازدواج را جهنم دانست، اما هيچ يك از زن يا مرد به طور كامل و مستقيم مقصر نمي‌داند و شرايط نامناسب حاكم بر زندگي زناشويي را حاصل شرايط كلي قلمداد مي‌كند. به همين خاطر نمايشنامه "بازي استريندبرگ" در محيطي شبيه به رينگ بوكس به تصوير كشيده مي‌شود و نمايش به جاي بخش بندي، راندبندي مي‌شود و ابتدا و انتهاي هر تابلو، همانند مسابقه بوكس، با صداي زنگ شروع و تمام مي‌شود.

دورنمات نويسنده‌اي تحليل‌گر به حساب مي‌آيد كه مسايل و مشكلات بشري را در آثارش مورد بررسي قرار مي‌دهد و حتي به طرح مسايل سياسي نيز مي‌پردازد تا از اين طريق وضع بشر را در شرايط كنوني جهان به تصوير بكشد. هر چند كه بسياري از مشكلات انسان امروز را حل نشدني مي‌داند و انسان‌ها را نيازمند پناه بردن به جنبه‌هاي طعنه‌آميز زندگي معرفي مي‌كند. نمايشنامه‌هاي اين نويسنده از ظاهري كمدي برخوردارند و معدود آثار اين نويسنده بر مبناي تراژدي نگاشته شده و متاثر از شيوه گروتسك است.

اين نويسنده در جايي آورده است: "دنياي آشفته ما بيشتر جايي براي كمدي است تا تراژدي. از آن هنگام كه ايجاد تراژدي واقعي امكانپذير نيست، كمدي روش خوبي براي بيان حقايق به شمار مي‌رود. حال آنكه نژاد سفيد مي‌كوشد تا برتري‌اش را به اثبات برساند. ديگر انسان گناهكار يا مسئول وجود ندارد. همه ادعا مي‌كنند گناهكار نيستد. تمام حوادث بدون اينكه شخص به خصوصي خواسته باشد، اتفاق مي‌افتد. هيچ كدام ما گناهكار نيستيم. ما فقط فرزندان پدرانمان هستيم و اين گناه ما نيست. بلكه از بخت بد ماست. گناه مستلزم عمل فردي است. گناه يك عمل مذهبي است. تنها كمدي مي‌تواند توجيه‌كننده موقعيت ما باشد. دنيا ما را به ورطه عجيب و مسخره كشانده است. راه ما همانطور كه در سياست به بمب اتم رسيده، در تئاتر نيز به كمدي ختم مي‌شود."

"شهاب آسماني"، "غربت"، "روزهاي آخر پاييز"، "پنچري" و "گفتگوي شبانه" تعدادي از ديگر متون نمايشي اين نويسنده هستند.

در ايران بسياري از نمايشنامه‌هاي مشهور دورنمات ترجمه و به اجرا درآمده كه بيشتر اين ترجمه‌ها به وسيله حميد سمندريان انجام شده است. "ازدواج آقاي مي سي سي پي" و "ملاقات بانوي سالخورده" از جمله آثار ترجمه و اجراشده سمندريان هستند. شعرهاي "ملاقات بانوي سالخورده" به وسيله فروغ فرخزاد در سال 1351 به فارسي برگردانده شده است.

کد خبر 274399

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha