۱۸ دی ۱۳۸۴، ۱۰:۲۵

دومين فصلنامه " گلستان هنر " منتشر شد

دومين فصلنامه " گلستان هنر " منتشر شد

دومين فصلنامه "گلستان هنر در تاريخ هنر و معماري ايران زمين" از سوي فرهنگستان هنر منتشر شد .

خبرگزاري "مهر" - گروه فرهنگ و هنر : در سرمقاله شماره اول گلستان هنر،  ضرورتها و هدفها و حوزه‌ هاي فعاليت اين مجله مطرح شده بود، اما آنچه بيش از هر چيز ماهيت مجله را براي تيزبينان روشن مي‌كند، خود تركيب و مقاله ‌هاي آن است. چنان ‌كه در  شماره اول  و نيز شماره كنوني پيداست، گلستان هنر در كل دو دسته مقاله دارد: يكي مقاله‌ هاي مربوط به مباحث نظري تاريخ هنر و ديگري مقالاتي در مطالعات تاريخي هنرهاي ايران ‌زمين. 

نخستين مقاله مختص مباحث نظري در اين شماره "واژه ‌شناسي تاريخ هنر" است، كه قسمت دوم از سلسله مقالاتي است با همين عنوان. نويسنده در اين سلسله مقالات مي ‌كوشد مهم ‌ترين اصطلاحات تاريخ هنر را تبيين كند. هر يك از مقاله‌ هاي اين سلسله به يكي از اصطلاحات تاريخ هنر اختصاص دارد. در پي سخنان مقدماتي نخستين قسمت از اين سلسله در شماره پيش، نويسنده در اين قسمت به بحث درباره واژه تاريخ ــ نخستين واژه در تركيب تاريخ هنر ــ مي ‌پردازد. بر خلاف آنچه در مقاله‌ هاي امروزي معمول است، مؤلف  نشان مي‌دهد كه براي شناختن اصطلاح تاريخ و مفهوم آن نمي‌توان به بررسي آراء انديشمندان گوناگون اكتفا كرد.  

در بخش مباحث نظري اين شماره مقاله‌ اي  به نامه  "تاريخ معماري چيست؟" منتشر شده است. هدف نويسنده از پرداختن به تاريخ معماري فهم ماهيت معماري است. او به تاريخ معماري چون واسطه‌ اي براي فهم معماري مي‌ نگرد و بدين منظور در معناي تاريخ معماري تأمل مي‌كند. مقاله در پاسخ به اين چهار پرسش بنيادي تنظيم شده است : تاريخ معماري چيست؟ موضوع آن چه سيري داشته است؟ تاريخ معماري به چه كار مي ‌آيد؟ براي فهم آن از كجا بايد آغاز كرد؟ نويسنده از منظري طرّاحانه به تاريخ معماري مي ‌نگرد و تاريخ را بيشتر از نظر فايده ‌اش براي طرّاحي ارزيابي مي ‌كند.

بخش مطالعات تاريخي هنر ايران با مقاله "دو نهاد ديني : يك زبان، دو بيان" آغاز مي ‌شود. نويسنده با تحليل ساختاري زبان طراحي شهري مساجد و كليساهاي اصفهان دوره صفويان، نشان مي ‌دهد كه مسجد و كليسا زباني يكسان اما بياني متفاوت دارند. موضوع تشكيلات و سازوكار آفرينش هنري از نقاط تاريك و حساس در تاريخ هنر ايران است. مقاله "تشكيلات كتابخانه و نقاشخانه" به وجوهي از اين تشكيلات و سازوكارها، خصوصاً در نقاشي دورة صفويان، اختصاص دارد. مقالة ديگر در حوزة نقاشي، "مكتب خيالي ‌نگاري"، به وجوه معنوي شيوه ‌اي از نقاشي ايراني مي ‌پردازد كه محققان پيشين آن را "نقاشي قهوه‌ خانه‌ اي" نام كرده‌ اند و آكنده از حب آل رسول (ص) و نماينده هنر شيعي، به ‌ويژه در سده اخير است.

اما نويسنده مقاله "در شيوه و مكتب نگاره ‌هاي خاوران‌ نامه" به بحث در مجموعه ‌اي از آثار نقاشي ايراني مي ‌پردازد كه در نسخه‌ اي از خاوران‌ نامه گرد آمده و آن نيز نمونه ‌اي از نگارگري با مضمون شيعي، ليكن متعلق به پيش از صفويان است. نويسنده، بيشتر بر مبناي تحليل مقايسه ‌اي صفات صوري آثار، مي ‌كوشد مكتب اين نگاره‌ ها را به شيوه ‌اي اطمينان‌ پذير تشخيص دهد و آراء محققان پيشين را نقد كند.

در اين شماره،‌ دو مقاله از آن بافته‌هاي ايراني منتشر شده است. مقاله نخست، "قاليها و بافته ‌هاي اوايل دوره صفويه"، محصول آخرين پژوهشها درباره بافته ‌هاي بخشي از دوره صفويان است كه كمتر بدان اعتنا كرده‌ اند. درخشش هنر ايران در دوره شاه‌ عباس اول غالباً موجب شده است كه محققان به بخش اول دوره صفويان كمتر بپردازند. اين مقاله علاوه بر آنكه نكته‌ هايي تازه در اختيار علاقمندان به هنر قالي و پارچه در ايران مي‌گذارد، از نظر روش بررسي نيز آموختنيهاي بسيار دارد. مقاله ديگر اين شماره درباره بافته ‌ها، "نوارهاي تزييني منسوج ايراني"، مروري است بر سير تحول و فنون بافت نوارهاي تزييني منسوج در ايران.

نويسنده مقاله "لهجه نستعليق" قايل به نوعي نسبت ميان لهجه و شيوه خوشنويسي است. از آنجا كه در فرهنگ هر قوم، لهجه و خط مظهرهايي از يك فرهنگ‌ اند، ناگزير به هم مرتبط ‌اند و مي ‌توان ريشه ‌هاي اين نسبت را در دل فرهنگ زاينده آنها جست. از سوي ديگر، برخي فرهنگها با هم خويشي دارند؛ و نسبت ميان فرهنگ ايران و هند از نمونه‌ هاي بارز خويشاوندي فرهنگهاست. از اين رو، مي‌توان به بررسي شباهتهاي مظاهر اين دو فرهنگ نيز پرداخت. بر چنين اساسي، نويسنده شيوة نستعليق ايراني را با شيوة نستعليق هندي، كه در نوشتن زبان اردو با الفباي عربي به كار مي‌رود، قياس مي‌كند و شباهت و تفاوت آنها را نظير شباهت و تفاوت لهجه‌هاي فارسي و هندي مي‌داند.

مقاله‌هاي مربوط به مطالعات تاريخي هنر ايران با "نگاهي به موسيقي دوره صفويه" پايان مي ‌يابد. اطلاع از برخي رويدادها و خلقيات حاكمان صفوي، از جمله مخالفت شاه‌ طهماسب با موسيقي در دورة دوم حيات خود، موجب كم‌ اعتنايي مورخان هنر به موسيقي ايران در دورة صفويه شده است. مؤلف با مروري اجمالي بر وضع موسيقي در اين دوره نشان مي‌دهد كه اين هنر، با همة افت ‌وخيزهايش، در اين دوره هم در دربار حضور داشته است و هم در ميان مردم؛ و حتي اين دوره را، به سبب زمينه‌سازي براي تكوين موسيقي دستگاهي ايران، بايد از دوره‌هاي مهم تاريخ موسيقي ايران شمرد.

کد خبر 274436

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha