۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴

گفتگوی مهر با حامد رجبی- ۲

باید خشن حرف می‌زدم تا اثر بگذارد/ قرص خوردن درمان درد نیست

باید خشن حرف می‌زدم تا اثر بگذارد/ قرص خوردن درمان درد نیست

حامد رجبی کارگردان فیلم «پریدن از ارتفاع کم» درباره لحن خشن فیلمش توضیح داد و همچنین انتقادی از روانپزشکانی داشت که به جای درمان ریشه‌ای مشکلات بیماران فقط برایشان قرص تجویز می‌کنند.

خبرگزاری مهر- گروه هنر: «پریدن از ارتفاع کم» اگرچه عنوان ملایمی دارد اما از همان چند سکانس اول درمی یابید که نه این پریدن یک پرش معمولی است و نه ارتفاع آن چندان کم.

این فیلم داستان نهال است که فرزندی را چهار ماهه حامله است و بعد ناگهان متوجه می شود که جنین در شکمش مرده است.

نهال با بازی نگار جواهریان زن افسرده ای است که با این بحران تصمیم می گیرد سکوت کند و از این اتفاق به کسی چیزی نگوید. نقش مقابل او را رامبد جوان بازی می کند. او نقش مردی از طبقه متوسط جامعه را دارد و فیلمساز تلاش می کند توسط او دغدغه ها و علایق این طبقه را به نمایش بگذارد یعنی زندگی ماشینی که اکثر افراد این طبقه درگیر آن هستند؛ بابک دوست دارد در کارش رشد کند، ماشین مدل بالاتری بخرد و منزلش را بزرگ تر کند و عصرها که به منزل می آید در مقابل شبکه های ماهواره ای بنشیند. 

«پریدن از ارتفاع کم» به کارگردانی حامد رجبی و تهیه کنندگی مجید برزگر این روزها در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در حال اکران است و به همین مناسبت گفتگویی با کارگردان فیلم انجام شد. 

حامد رجبی در سکانس اول که نهال متوجه می شود جنینش مرده است اتفاق فیلم خود را به نمایش می گذارد و بعد مخاطب را به سمت بحران های جدی تری در روابط و باورهای جا افتاده زندگی ماشینی می کشاند.

در بخشی از این فیلم نهال که بیماری افسردگی دارد بنا به خواست همسرش به یک روانپزشک مراجعه می کند اما این بار در یک واکنش جسورانه جایگاه طرف مقابل خود را به نقد می کشد. از این حیث شاید این فیلم قصد دارد بعضی از جایگاه های حقوقی و مشاغل جوامع مدرن را هم به نقد بکشد. مشاغلی که انسان را به سمت فراموشی زندگی خود می کشانند تا او با خوردن یک قرص سعی کند مساله را حل کند.

رجبی در قسمت اول این گفتگو عنوان کرد که فیلمش واقعیت های جامعه را بیان می کند و قرار نیست فیلم تنها حال آدمی را خوب کند. او همچنین توضیح داد که این فیلم سعی دارد جهان مخاطب را تغییر دهد تا مخاطب در فکر ساختن جهان دیگری باشد. نهال شخصیت اول این فیلم هم بعد از اینکه متوجه می شود که جنین در شکمش مرده است تلاش می کند تا جهان خود را تغییر دهد.

در این قسمت نیز او درباره لحن فیلم خود گفت که تلویزیون هر روزه فیلم و سریال های زیادی نمایش می دهد تا با آنها پیام های خوب منتقل کند اما این فیلم ها بیشتر از اینکه چیزی به مخاطب بدهند آنها را خالی می کنند و در چنین شرایطی باید صریح تر و خشن تر حرف زد تا اثر کند. 

*در فیلم «پریدن از ارتفاع کم» نگاهی نسبت به روانپزشکان مطرح می شود که چندان مثبت نیست. می خوهم بدانم شما برای این فیلم با چند روانپزشک صحبت کردید؟

- فیلمنامه را دو روانپزشک خواندند که طبیعتا اصلا آن را دوست نداشتند.

گفتگو با حامد رجبی، کارگردان فیلم پریدن از ارتفاع کم

*چرا چنین نگاهی به این قشر داشتید؟

- ما افراد زیادی را داشته‌ایم که گفته‌اند علم روانپزشکی دیگر مرده است. در دهه ۶۰ میلادی یک جنبش ضد روانپزشکی در غرب بوجود آمد که معتقد بود این اشتباه است که همه چیز را با تجویز قرص حل کنیم. من یک کتاب روانپزشکی خواندم که از منابع درسی دانشگاه هاست. در این کتاب درباره افسردگی نوشته بود: «افسردگی هیچ دلیل خاصی ندارد و به راحتی اتفاق می افتد، در زنان بیشتر از مردان و در طبقات فرودست بیشتر از طبقات بالاتر جامعه رخ می دهد. همچنین در میان شهری ها بیشتر از روستاییان است.»

شما فکر کنید که چنین گزاره هایی مطرح شود و بعد در پایان آن گفته شود با این حال افسردگی هیچ دلیلی ندارد. در حالیکه در یک نگاه اولیه در این گزاره ها به راحتی می توان ریشه علت و معلولی مساله را پیدا کرد.

*و این کتاب و گزاره هایی از این دست در حوزه روانپزشکی باعث دغدغه شما شد.

- بله می توان به آدم های اطراف خود نگاه کرد که همه قرص می خورند درحالیکه باید دید ایراد اصلی از کجاست چون این قرص ها فقط باعث می شوند که شما مساله اصلی خود را فراموش کنید. اگر حال شما خوب نیست باید ببینید چرا حالتان خوب نیست. مگر چند سال می توان با فراموشی زندگی کرد آنهم وقتی از درون در حال نابود شدن هستید. بله این فیلم به طور قاطع در برابر روانپزشکی و نه روانکاوی موضع می گیرد. روانپزشکی که بدون اینکه مساله شما را بپرسد برای بعضی مسایل اجتماعی قرص تجویز می کند.

*چرا در کنارش یک مشاور را نشان ندادید، چون فکر می کنم در جامعه امروز این خیلی مهم است که افراد بدانند مشکلات خود را باید از طریق راه اصولی آن حل کنند.

- این دیگر مثل سریال های تلویزیونی می شود که وقتی می خواهند پزشک منفی را نشان دهند باید پزشک مثبت را هم داشته باشند تا آنها ناراحت نشوند. این چیزها مساله‌ من نیست.

واقعیت این است که مردم پول زیادی ندارند که نزد روانکاو بروند. من کمتر افرادی را می شناسم که بتوانند هزینه روانکاوی را بپردازند اما در عوض افراد زیادی هستند که روزانه به روانپزشکان مراجعه می کنند.

*شخصیت های این فیلم نمی توانند با یکدیگر حرف بزنند نهال هم در این فیلم به نوعی خود را سرکوب می کند و حتی در جایی که در تاکسی نشسته است و مرد مسافر کنار او خود را جمع و جور نمی کند تنها برمی گردد و به او نگاه می کند.

- نهال در تمام این فیلم در حال حرف زدن است. فقط حرف‌هایش به کلام درنمی‌آید. نهال به جای حرف زدن، در حال کنش است و اتفاقا اصلا خودش را سرکوب نمی‌کند. البته او قبل از اتفاقی که برایش رخ می دهد خودش را سرکوب می‌کرده است و با آدم‌های اطرافش با صراحت حرف نمی زند. آن نگاه به مرد داخل تاکسی هم برای من همان حرف زدن است. درواقع هیچ جمله‌ای نمی‌توانست به اندازه‌ آن نگاه گویا باشد.

گفتگو با حامد رجبی، کارگردان فیلم پریدن از ارتفاع کم

*با این حال بیشتر افراد این فیلم مخصوصا نزدیکان نهال افراد سردی هستند و با او همراه نمی شوند و جز چند شخصیت فیلم روابط در باقی شخصیت ها سطی و تیره است.

- اگر شما همیشه فرد شادی باشید و روزی ناراحت باشید همه دلیلش را از شما جوبا می شوند اما اگر غم همیشگی باشد واکنش ها سوالی نخواهد بود و برعکس همه سعی می کنند که شما را نادیده بگیرند و رفتار شما عادی و تکراری می شود بنابراین نهال برای اینکه حال خود را نشان دهد به اگزجره کردن شرایط دست می زند تا به نوعی آشنایی‌زدایی کند.

*تا خود را نشان دهد؟

- تا موقعیت را نشان دهد. به طور مثال شاید هر بار وقتی حال نهال خوب نیست بابک از او می خواهد به خرید برود و او این بار دست به خرید یک لباس گران قیمت می زند تا ذات این خرید را به او نشان دهد و اینکه آیا این خرید حال خوب کن است یا خیر.

نهال می خواهد شرایطی را که همیشه دیده شده است یک بار دیگر از اول نشان دهد. این کاری است که برشت در تئاتر در آشنایی زدایی رویدادی که در صحنه اتفاق می افتد، مطرح می کند. سوال او این است که چطور می توان رویدادی را که آنقدر مکانیکی شده است که دیگر کسی آن را نمی بیند دوباره مورد توجه قرار داد.

در این فیلم نکات دردناکی وجود دارد که انگار چون عادت شده است ما نمی بینیم. برای خود من صحنه ای که بابک به نهال می گوید یک مسافر کنار خیابان را سوار کند تا درباره حال او صحبت و قضاوت کند خیلی دردناک است، اینکه بخواهد نهال را در برابر مسافر رهگذری به قضاوت بگذارد که او را نمی شناسد. چه چیزی باعث شده است که این صحنه به نظر ما دردناک نباشد؟ فکر می کنم بیشتر یک عادت فرهنگی است و چرا نباید از این عادت عصبانی شویم. بسیاری از فشارهایی که روی نهال است به چشم نمی آید چون انگار عادی شده اند.

*بله اما انگار خود این دختر هم هیچ تلاشی نمی کند که حرفی بزند و ارتباطی برقرار کند به طور مثال او هم واکنش های جامعه عصبی خود را نشان می دهد و در صحنه ای ماشین را به تاکسی روبه روی خود می کوبد که اگرچه پیش زمینه ای دارد اما نشان می دهد او رفتار متفاوتی از مردم اطرافش ندارد.

- به نظر شما چرا ماشین را به تاکسی می کوبد و چرا قضیه ماشین اینقدر میان آنها پیچیده می شود؟ چون زمانیکه نهال می خواهد ماشین را برای چند روز به خواهرش بدهد همسرش به او می گوید که دوست ندارد ماشینش را به کسی بدهد و مدام می‌گوید «ماشین من»، این هم از همان نکاتی است که شنیدنش عادی شده است اما واقعیت این است که این ماشین فقط به او تعلق ندارد برای هر دو آنهاست. بابک حتی به خواهر نهال زنگ زده و به او گفته که نمی‌خواهد ماشین را به او بدهد. بنابراین نهال ماشینی را که قرار است بابک بفروشد و به جایش ماشین مدل بالاتری بگیرد به تاکسی مقابل خود می کوبد چون در بسیاری از اوقات وقتی شما عصبانی هستید فقط با شخص مقابلتان رودرو نیستید بلکه جهان دیگری هم این اعتراض شما را احساس می کند و با آن درگیر می شود بنابراین نهال با آن تاکسی هم درگیر می شود و در این شرایط جرات می کند که عصبانیت خود را با او تخلیه کند.

*نام این جرات نیست چون راننده تاکسی طرف اعتراض او نیست.

- ببینید اگر دایم فکر کنید که چه کسی طرف اصلی است و چه کسی فرعی، دایم اعتراض خود را به تاخیر می اندازید و خروجی این فکر این است که به هیچ کس نمی توانید حرف خود را بزنید و آن راننده هم به هر حال وسط خیابان ایستاده و به بوق زدن نهال توجهی نمی‌کند.

گفتگو با حامد رجبی، کارگردان فیلم پریدن از ارتفاع کم

*اعتراض اصلی نهال به چیست؟

- اعتراض به زندگی روزمره ای که دارد و سعی دارد آن را تغییر دهد و اینکه او افسرده نیست بلکه اطرافیانش زیادی خوشحال هستند.

*در این فیلم جز یک سابقه افسردگی ویژگی شخصی دیگری از نهال داده نمی شود و گاهی رفتارهای متناقضی از وی در کنش و واکنش با اطرافیان می بینیم. گاهی با بابک لج می کند و به جای اینکه حرف اصلی خود را بزند رفتار دیگری نشان می دهد و گاهی رفتاری متعجبانه تر با اطرافیان خود نشان می دهد.

- من علاقه ای ندارم که فیلمم سیستم بسته ای داشته باشد و همه کنش های بازیگر در فیلم قابل توجیه باشد. به طور مثال در حال حاضر وقتی می خواهند شخصیتی را ارزیابی کنند، می گویند فلان کنش به دلیل یک پیش زمینه و سابقه مشخص بود و همه مسایل در خود فیلم توجیه می شود به این ترتیب فیلم هیچ گاه با زندگی مخاطب درگیر نمی شود درحالیکه من دوست دارم در فیلم نقطه ها و فاصله هایی وجود داشته باشد که شما نتوانید همه کنش های آن شخصیت را در فیلم توجیه کنید این توجیهات یک نقطه امن برای مخاطب بوجود می آورد و او با خود فکر می کند که هیچ گاه در این پیش زمینه ها گیر نکرده است پس موضوع فیلم به او ربطی ندارد در حالیکه فیلم باید به زندگی تماشاچی نشت کند، تماشاچی را ناچار کند که بعضی از حفره های فیلم را طبق مسایل زندگی خود و اطرافیانش پر کند.

این نکته ای است که باعث می شود فیلم به یک کالای مصرفی تبدیل نشود. در غیر این صورت شما درباره شخصیتی از فیلم صحبت می کنید که کنش هایش و دلیل آنها مشخص بوده و فیلم چرایی همه مسایل را بیان کرده و چنین فیلمی دیگر تمام شده است. به این ترتیب هر اثری حتما باید حفره هایی داشته باشد که خود مخاطب آن را با زندگی‌اش پر کند. ما کلیشه ای داریم که به طور مثال اگر کسی به خشونت دست می زند حتما باید در حق خودش هم خشونتی روا شده باشد اما در فیلم نباید لزوما سراغ این کلیشه ها رفت.

*به هر حال این کلیشه ها به ساختارها و قواعد اشاره دارند.

- حرف من این است که منطق فیلم نباید جدای از منطق زندگی بیننده باشد. داستان فیلم و زندگی مخاطب باید با هم تداخل پیدا کنند. اگر فیلم در تمام ابعاد کامل باشد مخاطب با خود می گوید خب این یک فیلم است و فیلم هم هیچ گاه با زندگی او تلاقی پیدا نمی کند اما اگر این شکاف ها وجود داشته باشد فکر مخاطب را درگیر کرده و مخاطب به نوعی مسایل آن را از خود می داند. به طور مثال عده ای درباره فیلم «پرویز» که مجید برزگر کارگردانی کرده است و من نیز یکی از نویسندگان بودم نقد داشتند که باید گفته می شد پرویز در کودکی با چه مشکلاتی مواجه بوده است درحالیکه خود مخاطب می تواند فکر کند که چه اتفاقی برای آن شخص رخ داده که به این رفتارها منجر شده است.

یکی از مشکلات همیشگی ما باورپذیری بینندگان است و اینکه اگر مساله‌ای خلاف عادت برایش مطرح شود آن را باور نمی کند. فکر می کنم ما به قواعدی که جهان سینما برای ما ساخته است بیش از حد وابسته شده ایم. به طور مثال یاد گرفته ایم که فیلم باید مقدمه داشته باشد و بعد در ۱۵ دقیقه اول یک اتفاق داشته باشیم و بعد نقطه عطف داشته باشیم و...

* فکر می کنید این قوانین و قواعد چقدر دست و پاگیر هستند و چقدر لازم؟

- مساله این است که ما درگیر ژانر شده ایم چیزی که در سینما دایم از آن سخن گفته می شود. ما حتی برای خود، ژانر فیلم هنری می سازیم و بیان می کنیم که اثر هنری چه معیارهایی باید داشته باشد، به طور مثال شخصیت ها باید چه کسانی باشند یا چگونه رفتار کنند و یا دکوپاژها و نوع فیلمبرداری به چه نحوی باشد. اینها در نهایت دنیای امنی برای ما می سازد که می دانیم با چه چیزی قرار است رو به رو شویم و اگر شما نخواهید به این دنیا محدود شوید ممکن است برای افراد غریب شود و اثر شما را پس بزنند. مخاطب می خواهد فیلم وسترن در ژانر وسترن ببیند و اگر اتفاق همیشگی که مورد نظرش است رخ ندهد راضی نمی شود چون انتظار پیش زمینه ای از ژانر همیشگی خود را دارد. باید مواظب باشیم که به ژانر فیلم هنری وابسته نشویم. ذات هر کاری این است که به قواعد ژانر گردن نمی‌نهد و همواره سعی می‌کند که فراتر از انتظارات حتی فرهیخته‌ترین مخاطبانش باشد. سینما ابن میان خیلی عقب تر از ادبیات است چون در ادبیات همیشه این امکان شگفت زده شدن هست اما در سینما بیشتر قواعد حرف می زند.

*آیا خودتان لحنی را که در این فیلم دارید، می پسندید و فکر می کنید این جامعه و روابطی که از آدم ها نشان می دهید برای نمایش منظور و معنای شما مناسب هستند. به طور مثال آیا نمی شد با لحن نرم تری این مسایل را بیان کرد؟  

- به نظرم لحن تلویزیون به اندازه کافی نرم هست اما واقعیت این است که دوره تلنگر زدن به تماشاچی گذشته است. وقتی شبانه روز به شما تلنگر بزنند شما به این تلنگرها عادت کرده و دیگر توجهی نمی کنید. تلویزیون در ۲۴ ساعت فقط پیام های خوب می دهد و ابن کارکرد تلویزیون فقط به مدیران رسانه ما تعلق ندارد بلکه در آمریکا و اروپا هم به همین شکل است و بعد از مدتی پیام ها از محتوا خالی می شوند. تلویزیون هر روزه فیلم و سریال های زیادی نمایش می دهد تا با آنها پیام های خوب منتقل کند اما این فیلم ها بیشتر از اینکه چیزی به شما بدهند شما را خالی می کنند. در چنین شرایطی باید صریح تر و خشن تر حرف زد تا اثر کند. سریال های ما از ابتدا تا پایان در حال پیام دادن هستند اما تاثیر ندارند چون ساختار آنها کشنده‌ معناست. البته این ذات تلویزیون در همه جای دنیاست و باید مواظب باشیم که در سینما، تلویزیونی نشویم.

گفتگو از عطیه موذن

کد خبر 2759527

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha