دكتر محمد بقايي (ماكان) روز گذشته در مركز بازشناسي اسلام و ايران در باره غرب شناسي سخنراني كرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگي « مهر» دكتر بقايي درابتداي سخنان خود گفت : سخنراني من به چهار قسمت زير تقسيم مي شود : (1) تاملي در اصطلاح غرب شناسي، كه مدتي است به شدت ميان نويسندگان ، و به ويژه روزنامه نگاران رواج پيدا كرده است ؛ (2) تحليلي درباره تاريخ غرب انديشي در ايران ؛ (3) علت عقب ماندگي شرق؛ و (4) چه بايد كرد ؟ ، كه به يقين، جز به قسمت اول و دوم نخواهم رسيد . قسمت دوم را نيز بايد به اختصار برگزار كنم . اما مجموعه اين گفتار را كه به طور تفصيلي نوشته ام كه در آينده توسط انتشارات قصيده سرا منتشر خواهد شد . پيش از شروع سخنراني بايد متذكر شوم كه هر جا كه من از شرق نام مي برم مقصودم شرق اسلامي است ، و براي اين كه مدام تكرار نكنم فقط از شرق استفاده مي كنم .
بقايي در بخش اول سخنان خود درباره اصطلاح غرب شناسي گفت : اصطلاح غرب شناسي به كرات در نوشتار و گفتار ها به كار مي رود ، در حالي كه غلط رايج است . ما غرب شناسي را بر اساس اصطلاح شرق شناسي ساخته ايم . در نوشته ها و گفتارها معمولا غرب به معناي جغرافيايي در نظر گرفته شده و به سرزميني گفته مي شود كه در محدوده اروپاي غربي و ايالات متحده قرار گرفته باشد . اما از حيث فرهنگي غرب محدود به قلمرو اروپاي غربي و ايالات متحده نيست بلكه تمامي عالم را در بر مي گيرد . با توجه به اين دو معني حال بايد پرسيد كه منظور از غرب شناسي چيست ؟ بايد گفت كه برخي از محققين شرقي درباره پديده غرب انديشيده اند، اما نمي توان به آنها غرب شناس گفت . غرب شناسان واقعي خود غربي هستند . غرب شناسان غيرغربي ، به فرض وجود ، همگي از آثار غربي استفاده مي كنند . به بيان ديگر، آثار اينان همگي به منابع غربي ها ارجاع داده شده است . به نظر من غرب شناس يك اصطلاح مجعول ، نادرست و نپذيرفتني است . باستان شناسان غربي بسياري از ناشناخته هاي فرهنگ شرق را كشف و معرفي كرده اند . كدام يك از غرب شناسان غيرغربي مانند شرق شناسان به كاوش و كشف آثار فرهنگي و تمدني غرب پرداخته اند كه ما عنوان غرب شناس را براي آنان به كار ببريم . حال اين پرسش مطرح مي شود كه پس به جاي غرب شناسي چه بايد به كار برد ؟ پاسخ من اين است كه به جاي غرب شناسي بايد از اصطلاح غرب انديشي باد استفاده كرد . كار محققين تمام غرب انديشي است ، نه غرب شناسي .
دكتر بقايي در بخش دوم سخنراني خود به صورت اجمالي تاريخچه غرب انديشي را در ايران مورد بررسي قرا داد و گفت : غرب انديشي در ايران كما بيش از همان سده هاي نخستين اسلامي وجود داشت . مي توان گفت كه غرب انديشي در ايران با ابوحامد غزالي شروع مي شود . وي مخالف سر سخت يونان گرايي است كه از طريق فلسفه، تهديداتي را براي تفكر اسلامي به وجود آورده بود . از همين حيث است كه غزالي با فارابي و ابن سينا كه به فلسفه مي پرداختند به مخالفت پرداخته است . اقبال لاهوري نيز فارابي را از همين حيث مورد انتقاد قرار داده است .
ي ادامه داد: پس از غزالي سنايي غزنوي نيز مانند غزالي درباره غرب به انديشه پرداخته است . وي دربرخي از آثارش كه به زبان شعر بيان شده به شدت به غرب مي تازد . به بيان ديگر، وي نيز با يونان زدگي به شدت در ستيز است . نكته اي را كه بايد در اين جا متذكر بشوم اين است كه تا پيش از دوره قاجاريه غرب انديشان از موضع دفاع از اعتقادات ديني به غرب مي انديشيدند و آن را مورد نقد قرار مي دادند ، يعني هنوز مسئله ملي گرايي و حفظ تماميت ارضي ايران مطرح نبود . از جمله اباتي كه سنايي در ذم فلسفه و يونان زدگي سروده است مي توان به اين بيت اشاره كرد :
سراب حكمت شرعي خوريد اندر حريم دين كه محرومند از آن هوس گويان يوناني
بقايي افزود: خاقاني فرد ديگري است كه كه در اشعار خود با فلسفه مخالفت كرده است . وي بسيار خود پسند بوده و به انديشه هاي خود مباهات مي كرده است . همچنين بسيار پيچيده و مغلق سخن مي گفت تا بدين وسيله خود را داراي انديشه هاي بلند معرفي كند . درست است كه سنايي با فلسفه به مخالفت پرداخته است اما در آثار وي اصطلاحات فلسفي نيز وجود دارند . اما خاقاني در اشعار خود فقط به طعنه از فلسفه ياد مي كند و آن را سخيف مي شمارد .پس از خاقاني نوبت به سهروردي مي رسد . وي رساله اي به نام الغربه الغربيه دارد . سهروردي در اين رساله به مسئله سقوط انسان توجه مي كند . نكته جالب اين رساله اين است كه اين انسان سقوط كرده براي ديدن مكافات عمل خود به غرب تبعيد مي شود . اين نشانگر آن است كه غرب در انديشه اين افراد مرتبه نازلي داشته است .
به گفته بقايي عطار نيشابوري شاعر بزرگ نيز از جمله افرادي است كه در ارتباط با غرب به ظواهر و پوچي اين ظواهر به زبان نمادين و بسيار زيبا اشاره مي كند .
وي گفت: براي فهم اين نظر مي توان به قصه شيخ صنعان در منطق الطير رجوع كنيد . وي در اين قصه با خلق نماد هايي مانند شيخ صنعان، دختر ترسا، و مريدان به مسئله غرب انديشيده است .
دكتر بقايي افزود: مولوي نيز درجاي جاي آثار خود به نوعي با غرب ارتباط برقرار مي كند و با به كار بردن كلمه فرنگ و مشتقات آن مانند فرنگي و افرنگ به كونه اي غرب را مورد طعنه قرار مي دهد . پس از مولوي، اقبال نيز با پيروي از مولوي اين جنبه حقارت آميز را غرب را با كلمه فرنگ بيان كرده است . پس از مولوي صائب تبريزي فرد ديگري است كه با همين طعنه و تخفيف از غرب ياد مي كند . وي اولين كسي است كه كاريكلماتور را بنيان نهاد ، هر چند كه وي كاريكلماتور را در شعر و به زبان نظم بيان مي كرد .
دكتر بقايي در پايان سخنان خود اشاراتي نيز به مضامين غرب انديشي در آثار رستم الحكما، اشرف الدين گيلاني، اديب پيشاوري، ميرزاده عشقي ، و محمد تقي بهار كرد و سخنان خود را په يايان رساند .
نظر شما