تقديم به اشكهايي كه بوي كربلا مي دهند ...
آن شب ، من و بچه هاي كوچه
در خيمه كوچكي نشستيم
در خيمه ، ضريح بود و شمعي
ما گرد ضريح ، حلقه بستيم
***
پرسيد كسي كه خيمه كيست
اين خيمه ساده و معطر ؟
اين خيمه " قاسم " است يا " عون "
يا خيمه " اكبر " دلاور ؟
***
تا اينكه نسيم ؛ آمد از راه
پيچيد شميم ساده ياس
با گريه ، به اهل خيمه گفتم :
اين خيمه كيست غير " عباس " ؟
***
بس سينه زديم و نوحه خوانديم :
سقاي سپيده ، يا ابوالفضل
اي آنكه ورق زدي زمان را
با دست بريده ، يا ابوالفضل
***
از نيزه و تير و زخم ؛ گفتيم
از خيمه و مهرباني و اشك
پروانه وضو گرفت آن شب
در بارش چكه چكه اشك ...
***
انگار كبوتران خيمه
تا كوچه آسمان دويدند
فرياد عمو عموي ما را
تا صبح ، فرشته ها شنيدند ... !
***
اما شب بعد ، ناله اي را
از سمت فرشته ها شنيديم
در خيمه حضرت ابوالفضل
يك ماه به خون نشسته ديديم ...
* حميد هنرجو
کد خبر 286287
نظر شما