به گزارش خبرنگار مهر، ۸ مرداد روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی فیلسوف و عارف مسلمان ایران زمین و بنیانگذار حکمت اشراق است. «سنجاقکی نشسته بر کف استخر» کتابی است برای نوجوانان تا آنها را با زندگی شیخ شهید از کودکی تا شهادت آشنا کند.
فریبا کلهر، نویسنده کتاب، از کودکی شیخ در روستای سهرورد شروع کرده است و شرحی از زندگی کوتاه شیخ اشراق ارائه میدهد تا در نهایت داستان با شهادت شهاب الدین سهروردی در حلب با دسیسه های علمای قشری و به فرمان صلاح الدین ایوبی به پایان میرسد.
کلهر در لابه لای داستان از داستانهای پر حکمت سهروردی استفاده میجوید تا از دریچههای داستانهای خود شیخ شهید، خواننده را با افکار او آشنا کند. هر چند که نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد: درک افکار فلسفی شیخ نیاز به سالها مطالعه و تحقیق دارد. در جای جای این داستان بلند، قطره ای از دریای عقاید شیخ به زبان ساده آورده شده است.
وی همچنین با اشاره عدم وجود کتابی در مورد زندگی خصوصی شیخ، در مقدمه یادآور می شود: هسته واقعیت در این نوشته بسیار کوچک است و میوه خیال پردازی بسیار بزرگ.
در ادامه قسمتی از صفحات این کتاب را می توانید مطالعه کنید: شیخ ساکت بود و گوش میکرد. کمی بعد، دو همراه او هم ساکت شدند. هر سه به سنجاقکی نگاه میکردند که بر روی استخر پرواز میکرد، و گاه آنقدر پایین میرفت که بالهای ظریفش، تَر میشد. شمس، که هیچ وقت به مدت طولانی ساکت نمیماند، گفت: «خیلی وقتها من به معجزات پیامبران فکر میکنم. از میان تمام معجزات، معجزهی حضرت موسی به نظرم شگفتانگیزتر است.
قبل از اینکه شمس، مثل هیمشه، آخرین قسمت جملهاش را تکرار کند، سدید پرسید: «مار شدن عصای موسی را میگویی؟
شمس جواب داد: نه، معجزهای که هنگام عبور از دریا اتفاق افتاد. شکافتن آّ دریا را میگویم. واقعاً شگفتانگیز است. خداوند آب دریا را شکافت تا موسی و پیروانش از آن بگذرند. معجزهی هیچ پیامبری اینقدر عجیب نبوده است. نه، نبوده است.
بعد از سکوتی طولانی، شیخ به حرف آمد. صدایش گرفته و مثل هیمشه لرزان بود. گفت: «این معجزه حضرت موسی نسبت به دیگر معجزات خود او و دیگر پیامبران چیز مهمی نیست.
نگاهش هنوز به استخر و به سنجاقکی بود که با شوریدگی پرواز میکرد. شمس از جا پرید و گفت: «چه طور؟ چه طور چیز مهمی نیست!؟ آب دریا، با آن عظمت از وسط به دو نیم شد. پاره شد عجیبتر از این چیست؟ عجیبتر چیست؟
شیخ جواب نداد. شمس مدتی منتظر پاسخ، به چهرهی شیخ نگاه کرد و بعد، چون انتظارش طولانی شد، اسبش را پیش کشید و نوازش کرد. اما وقتی نگاهش به شیخ افتاد فریاد خفتهای کشید. تمام صورت شیخ خیس و عرقآلود بود و روی سینهاش چیزی میدرخشید. با چنان شدتی میدرخشید که چشم را خیره میکرد. از چشمانش هم نوری درخشنده میتابید. اسب سفید، شیههای کشید و روی دو پا بلند شد. هراس شمس بیشتر شد. سدید، بیخبر از همه جا، به آب استخر چشم دوخته بود. غم همیشگی در چهرهاش بود. ناگهان صدایی به گوش رسید. صدای آب بود. لحظهای بعد، در مقابل چشمان سدید و شمس و اسب سفید، آب استخر شکافت و به دو نیم شد.
آبی این سو. آبی آن سو. و سنجاقکی نشسته بر زمین استخر.
کتاب «سنجاقکی نشسته بر کف استخر» نوشته فریبا کلهر، توسط نشر فریبا با همکاری نشر آموت در ۱۴۲ صفحه به قیمت ۸۵۰۰ تومان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است.
نظر شما