به گزارش مهر ، عاملي به نام استقامت و يا پايداري كه درجاهايي از نوشتارها وگفتارها، مورد بحث قرار مي گيرد به درستي ناظر به اين واقعيت است كه در حيطه حيات انسان و حتي موجودات ديگر ، كنش ها و واكنش هايي وجود دارد كه ضرورت پايداري را در موقعيت خود توجيه پذير و الزام آور مي سازد. به اين معني كه خصلت ها غريزي انسان، مانند خشم، خشونت ، عصبانيت، مهرورزي، كين، قهرورزي كه در نهاد آدمي مستتر است ، نمي تواند عواملي باشند كه در موقعيت مختلف، نقشي ساكت وصامت و بالعكس محرك داشته باشند بلكه كنش هاي پايداري، موجباتي را فراهم مي سازد كه مغيرهاي حادث، هر كدام از اين خصلت ها را در شرايط مناسب خود، وارد ميدان عمل كند.
به عنوان مثال آن جايي كه حيثيت و شرف انساني- به هر دليلي- مورد تهاجم وتجاوز قرار مي گيرد، نمي توان از مهرورزي و مهرباني به عنوان عاملي بازدارنده سود جست كه اين عرصه، جاي برخاستن است وبه متجاوز تاختن وعرصه اي كه مدافعه، جاي ملاحظه را مي گيرد.
در ادبيات گرانسنگ پارسي به ويژه در مقوله شعر كه قدمتي هزار ساله دارد ، نگرشهاي پايداري چنان با مسائل اعتقادي و ديني گره خورده و آنچنان ادامه يافته است كه تفكيك ساير عوامل را تحت تاثير خود قرار مي دهد .
اين قبيل نگرش ها كه بيشرت داراي ريشه هاي آييني است، حتي در آثار عرفاني بزرگان اين سرزمين كه بيشترين عمر خود را در سير سلوك و گاهي خلوت عارفانه سپري كرده اند گرچه به صورت ملايم و تمثيلي، اما جايگاه برجسته اي در بيان حقايق دارد و بن مايه هاي پايداري در برابر ناهنجاري ها به حدي است كه بخش اعظمي از ادبيات را به خود معطوف مي دارد.
|
بديهي است كه هر رويدادي داراي مشخصه خاص خود و هنچنين زاينده فرهنگي است كه درمتن خود، بخش هايي از حوادث را به همراه دارد .
در شعر و موسيقي مشرق زمين، هارموني غم آهنگي وجود دارد كه به قرينه مي توان صداي تازيانه دژخيمان برگرده انسانيت را در برهه هايي از تاريخ مشرق زمين به خوبي شنيد و در لايه هاي شعرهاي برجا مانده آن را پي گرفت.
اين شيونهاي تاريخي نه تنها درشعرهاي مدون و نظام يافته، كه حتي در اغلب شعرهاي عاميانه و در لالايي مادران روستاها، قابل تامل وشنيدن است. اين قبيل آثار كه بازگو كننده ستيز بي امان شاعران ايراني در برابر تجاوز بيگانگان و حاكمان ظلم و جور و بي عدالتي و استبداد بوده، طنين صلابت ملتي است كه همواره، انسانيت و ديانت و عدالت را ستوده ودر اعتلاي آن ها كوشيده است.
در شعر معاصرايران وبه خصوص از دوره مشروطه به بعد، شاعران ايراني در اين قلمرو در رويارويي با مسائل اجتماعي، واكنش هاي روشن تري از خود نشان داده و آثار درخور توجهي ارائه كرده اند كه طرح و تحليل اين قبيل آثار به سبب گستردگي موضوع، مجال بيشتري مي خواهد.
به گزارش مهر ، عباس كي منش " مشقق كاشاني " از جمله شاعراني است كه موضوع پايداري را بنا به اعتباري بيش ازهر شاعر ديگر هم روزگار ما - آن هم با تكيه به باورهاي ديني- مورد توجه قرار مي دهد .
تضمين تركيب استوار زنده ياد محتشم كاشاني كه برجسته ترين شعر عاشورايي است از آثار اوليه مشفق كاشاني است كه به دليل استحكام و موضوعيت و دارا بودن جوهره شعري، با استقبال فراوان روبه رو شده و چندين بار، تجديد چاپ گرديده است .
عناصر پايداري و اعتراض به وضع موجود پيش از انقلاب اسلامي از وجوه بارز و برجسته درغزلهاي اين شاعر است كه توانسته است آرمان هاي انساني خود را با عناصر شاعرانه درهم آميخته و درقالب غزل ارائه نمايد.
در غزل " در خون نشسته " كه درفروردين 1341 سروده شده است ، با نشانه هايي كه از وضعيت حاكم بر جامعه ، ارائه مي كند ، بهار تازه دميده را در جامعه سياه مي بيند و چشم انتظار كسي است كه بهاري از جنس بهار حقيقت بدين سرزمين به ارمغان آورد چرا كه " لاله " را به خون نشسته مي بيند وخورشيد را " مجمري " كه آه گردان جامعه است :
در خون نشسته لاله به داغ گناه است؟
اين شعله، سركشيده زدامان آن كيست؟
درد و غم جدا ز سرا پرده سحر
اين شام تيره، همدم بخت سياه كيست ؟
چشم من- اين ستاره شب هاي انتظار-
شبهاي انتظار، نشسته به راه كيست؟
خورشيد ، اين شكوفه گلرنگ بامداد
هر شامگاه ، مجمره گردان آه كيست ؟
انديشه نوگرايي از يك سو و توجه به تغزل و هدايت اين دو به سمت و سوي جرياني كه حاصل آن در نهايت با خروج از حديث نفس به طرح موضوعات اجتماعي مي انجامد را ، در مناسب براي موضوعات اجتماعي، از شگردهايي است كه شاعر، با تعمد و دور انديشي به آن دست مي يازد تا فضاي مورد نظر شاعر، به صورتي ملموس براي خواننده ترسيم شود .
مشفق كاشاني در غزل "مرد بايد و نيست " كه به تاريخ 1343 سروده است ، ضمن ترسيم اين فضا، تلاش دارد هيجان و اراده ملي را هر چند با لحني از دريغ و درد، عليه وضعيت موجود برانگيزاند :
زمانه ، عرصه جولان مرد بايد و نيست
طبيب هست ودوا هست ، درد بايد و نيست
غبار حادثه افشاند سايه بر سردشت
پديد، نقش سواري ز گرد بايد و نيست
حيات بخش و اميد آفرين به پهنه چرخ
چو آفتاب ، يكي رهنورد بايد و نيست
خليده خار ندامت به دل ، نبايد و هست
شكفته در چمن عشق ورد بايد و نيست
مشفق كاشاني درعين اين كه پرخاشگري را دستمايه اي براي غزلهاي خود دارد ، در برخوردهاي اجتماعي ، اديبي است مودب كه به درستي مفهوم شعر و شعور آگاه است و در سلوك شاعرانه، فرزانه اي است كه بنا به قول زنده ياد سيد حسن حسيني، راه عياران و جوانمردان را طي مي كند. در زمانه اي كه پايبوسي دژخيمان ، بهانه اي بوده است براي به دست آوردن نامي و ناني روح بلند شاعر، عزتمندي را به تنعمات شاهانه ترجيح مي دهد :
در اين كوير شكيبايي ، نمي زعاطفه جاري نيست
به جز سحاب سراب افشان كه ره به خانه من دارد
حكايت گل پرپر را زباد فتنه چه مي پرسي
كه خون نوشته اين قصه ، كتاب سرخ چمن دارد
مگو كه سوسن خاموشم ، به ده زبان و فراموشم
كه شعله شعله بي تابي به هر زبانه سخن دارد
مرا به سفره تيغ آجين ، مخوان دوباره به مهماني
كه زخم كهنه روح من ، هنوز خون به دهن دارد....
" عشق " كه از ديرباز جانمايه اصلي قالب غزل شمرده مي شده است ، به پشتوانه آرمان و انديشه حقيقت جوي شاعري كه در برابر خفقان و استبداد و در كنار محروميت هاي توده هاي عظيمي از جامعه ايستاده است به مفاهيم فراتري از دلبستگي ها و تعلق خاطرها ارتقا و تعميم مي يابد و زبان و بيان شاعر با گذر از تنگناي اشاره ها و استعاره ها داراي صراحت بيشتري است ، "غزل نقش ديگر" كه به تاريخ مهر 1332 ساخته و پرداخته شده است نقشي است از اين دست مايه در درون مايه خود، پرده هاي فجايع را بازمي گشايد :
باز در پرده يكي نادره آهنگ زدند
نقش ديگر به سراپرده نيرنگ زدند
نغمه شادي، نشنيد كس از ساز جهان
تا ره راستي، اين چند كج آهنگ زدند
بندگان زرو زنجير، به افسوس دگر
روي در اهرمنان، تكيه بر اورنگ زدند
چرخ در خون شفق، دامن خورشيد كشيد
تا سرانگشت به خوناب جگر، رنگ زدند
تا ببندند زبان از حق و لب بگشايند
نيمه شب، راه به مرغان شباهنگ زدند
ديو، زد قهقهه ، آن روز كه " آزادي " را
خوليان ، بي خبر از خويش به آونگ زدند ....
( از آثار منتشره مشفق كاشاني )
-------------------------
در غزلهاي پيش از انقلاب مشفق كاشاني كه از معدود شاعران ستيهنده روزگار ماست ، عنايت و توجه متعهدانه شاعر به عمق مفاسد اجتماعي موجود در جامعه و مشاهده ولنگاري و عشرت طلبي سردمداران وقت، از اهم موضوعاتي است كه از نگاه شاعر به دور نمي ماند، اين نوع نگرش كه برخاسته از روح شفاف وي و همچنين درك هوشمندانه او از روند جريانات عيني در سطح جامعه است ، خود به مثابه فرازگاهي است بلند وروشن كه بر منظر دريافتهاي شاعرانه اش اشراف دارد و ازهمين رهگذر است كه وي ، خاموشي و فراموشي را در برابر مسلخي كه از خون و بي عدالتي انباشته است برنمي تابد. غزل "شراب دوش" كه به تاريخ آبان 1338 سروده شده است، به درستي مبين اين مدعاست :
فرا گفتند ياران، زين سپس خاموش بنشينم
لب از گفتار بربندم، سراپا گوش بنشينم
در اين گلشن كه بلبل صدنوا، با يك زبان دارد
چرا سوسن صفت، با ده زبان، خاموش بنشينم؟
دل من، با پريشان جمع خاموشان نمي جوشد-
در آن محفل كه آيد بانگ نوشانوش بنشينم
به ياد گردش چشمت، برفت از كف، قرار دل
اگر بيني كه بي مي، سر خوش و مدهوش بنشينم
مكن عيبيم كه تابم نيست در زانو كه برخيزم
زبس، بارم گراني مي كند بردوش بنشينم
بدين فرزانگي، ديوانه ام خوانند، اگر زين پس
به روي دردهاي خويش، چون سرپوش بنشينم
مرا ين مايه گوهر، تا هنر كرده است ارزاني
سزد گر چون صدف، مشفق، سراپاگوش بنشينم
بديهي است كه در نگرش تاريخي و به خصوص از دوران مشروطه تا بدين سوي، وجود شعر و شاعران پايداري، با وجود پاره اي از مشتركات و آرمان گرايي هايي كه داشته اند ، در خور تامل و تعمق است، ليكن نفوذ تفكرات چپ و مادي و ماركسيستي و توده اي و... در اين عرصه، به گونه اي رقم خورده است كه در تقابل با هنجارهاي جامعه اسلامي ايران به انزوا كشيده شده وارجمندي نيافته است و لذا طرح اين قبيل آثار را در خور ودر شان اين مبحث نيم دانيم....
از مشفق كاشاني ، آثار متعددي چاپ و انتشار يافته است كه از آن جمله مي توان به "نقشبندان غزل " ، "مجموعه شعر جنگ" و"هفت بند التهاب" و "سيرنگ" و ... اشاره داشت.
به گزارش مهر ، كتاب " آذرخش " كه در پاييز سال 1365 و از طرف انتشاراتي كيهان، نشر يافته است در برگيرنده آثار قبل و بعد از انقلاب مشفق كاشاني است و چون نظر نگارنده در اين نوشتار، ناظر بر آثار شاعر در قلمرو شعر پايداري در اين مجموعه مي باشد مي توان به صورت آماري نگاهي داشت به صفحه 255 به بعد اين كتاب. از صفحه 256 الي 279 در بردارنده تضمين تركيب بند محتشم كاشاني است كه پيشتر بدان اشارت رفت .
از صفحه 296 الي 590 با وجود چند اثر عاشقانه محدود، بيشترين آثاررا آثاري تشكيل مي دهد كه داراي جنمايه ديني و اعتقادي و اجتماعي است وا ين همه، شايد براي معرفي شاعري كه بي تكليف در كنار مردم ديار خويش ايستاده است، ارزش والايي است از آن جهت كه حرمت و انسانيت و ارجمندي او را مي بايد پاس داشت.
پرداختن به شعر پايداري پيش از انقلاب در جهت شناخت ريشه هاي پايداري در ادبيات منظوم و لزوم شناخت وجه اشتراك آن با شعر پايداري بعد از انقلاب اسلامي مي تواند محملي مناسب- آن هم به صورت تحليلي - براي اهالي تحقيق باشد. اين مقال را با شعر " كودك يتيم " كه به تاريخ 1337 سروده شده است وبا آرزوي سلامت براي اين پير جوان صولت به پايان مي بريم :
گردون كه جز فسون و بلا، زير سر نداشت
تا فتنه اي نكرد به پا، دست برنداشت
اين بي هنر زمانه كه خاكش به ديده باد
گويي به جز شكنجه، به چيزي نظر نداشت
ديشب نخفت ديده بي مهر آسمان
وز كينه نهاني او، كس خبر نداشت
بي مهري سپهر، زتاريك اختري
افروخته چراغ به راه قمر نداشت
بي خانمان وزار، يكي كودك يتيم
كز گردش زمانه، به جز جشم تر نداشت
دردست، از آن كه دامن مادر ورا نبود
بر سر، از آن كه سايه مهر پدر نداشت
جز در پناه برف، دريغ آن شب سياه
طفل سياه روز، پناهي دگر نداشت
در رهگذار باد ، نهاده چراغ جان
پيراهني كه پوشيد از او تن، به بر نداشت
فرياد زد گريست، ولي در دل كسان
آن ناله هاي پر شده از دل ، اثر نداشت
آن را كه خاطر از غم ايام بود جمع
از حال زار طفل پريشان ، خبر نداشت
شب مي گذشت بي خبر، اما به چشم او
پايان نمي گرفت كه از پي سحر نداشت
چون بخت خويش ، روي شب تيره ، شد سياه
بنهاد سر به دامن آن برف و بر نداشت
برف آمد و كشيد يكي پرده بر تنش
گويا كفن ، زمانه از اين خوب تر نداشت
* شيرينعلي گلمرادي
نظر شما