به گزارش خبرگزاری مهر، پس از به انحراف رفتن تحولات بیداری اسلامی در منطقه، خیلی ها در داخل و منطقه به این نتیجه گیری دست زدند که نمی شود به اسلام گراها اعتماد کرد و نشانه آن را هم بروز داعش و تحولات سوریه و عراق گرفتند! نمونه ای از این تحلیل ها را می توان در مباحث دکتر اسداللهی ردیابی کرد. از آنجا که این نظریه در برخی تثبیت شده است، علیرضا کمیلی در یادداشت پیش رو به نقد و بررسی نظریه «ترجیح سنی سکولار» پرداخته است.
تقریر نظریه
تجربه جریانات مختلف اسلامگرا در جهان اسلام و همچنین حضور آنها در برخی کشورها نشان می دهد که ما نباید به سمت تقویت این جریانات برویم و حضور سکولارها برای ما مفیدتر و بهتر است!
ادله مدافعان این نظریه
۱- اساسا مذهبی ها افراطی و سکولارها ملایم تر هستند و بیشتر اهل مدارا می باشند.
۲- تجربه تاریخی ما با اهل سنت نشان می دهد که اینها با شیعه سازگاری نخواهند داشت.
۳- نه همه مذهبی ها ولی مذهبی های اهل سنت به سمت افراطی گی و خشونت پیش می روند.
۴- تجربه القاعده و داعش و النصره نشان می دهد که نتیجه تقویت اسلامگرایان، وضعیت کنونی خواهد بود!
۵- تجربه یکساله حکومت اخوان المسلمین در مصر و کشته شدن حسن شحاته نشان از افراطی گری تفکر اسلامگرایی در شرایط کنونی جهان اسلام دارد!
مناقشه در ادله قائلین به این نظریه
۱- آنکه معتقد است اصل مذهبی بودن عامل افراط گرایی است در واقع به نظریاتی که دین را عامل ایجاد افراط گرایی می دانند پهلو می زند الا اینکه عوامل اجتماعی و شرایط محیطی را در آن دخیل کند و الا اتفاقاً آنچه عامل ایجاد اعتدال فکری و شخصیتی و کنترل غضب و خشم و شهوت است آموزه های دینی است و در عمل نیز آمارهای جرم و جنایت در غرب نشان از این دارد که شرقی ها بدلیل پایبندی به مذهب، خانواده محور و کمتر در معرض جنایات و فسادهای انسانی رایج در غرب می باشند.
تجربه جنگ های خانمان سوز جهانی نیز نشان از آن دارد که اتفاقا بیشترین کشته ها از میان جریانات لاابالی و لاقید بیرون آمده اند.
۲- نزاع تاریخی میان شیعه و سنی داستانی طولانی مدت دارد ولی اتفاقاً نقطه های ایجابی و مثبت بسیاری نیز در این میان وجود دارد. تجربه همراهی امامان اربعه اهل سنت با اهل بیت علیهم السلام و درگیری هردوی آنها با حاکمان به ظاهر مسلمان اموی وعباسی، خود نشانه مهمی از وجود رویکرد عدالت طلب و ظلم ستیز در جریانات مذهبی شیعه و سنی است.
حتی در زمان صفوی عثمانی که متأسفانه به دلیل جهالت ها و نیز تحریکات دشمنان توهین ها و نزاعهای مذهبی بالا گرفته بود علمای بزرگواری در میان شیعه و سنی بودند که قدر قدرت مسلمین را می دانستند و از همین رو بود که علمای بزرگ شیعه در نجف حکم وجوب جهاد علیه استعمار ایتالیایی که به لیبی حمله کرده بود و نیز استعمار انگلیسی فرانسوی که به عثمانی حمله کرده بود را دادند چرا که می دانستند وقتی قدرتهای اسلامی تضعیف شوند، خشک و تر با هم می سوزد و حجاب زن مسلمان در استانبول مرکز حکومت حنفی و تهران مرکز حکومت شیعی با یک مدل از سر او کشیده می شود
اتفاقا درگیری های میان این دو قدرت نیز نوعا سیاسی است والا در همان زمان می بینیم که روابط خوبی میان عثمانی یا سایر کشورهای شیعه مذهب یا صفوی و سایر کشورهای سنی مذهب بوده است!
۳- گرچه شرایط تاریخی پس از فروپاشی عثمانی، سرکوب اسلامگرایی در صد سال اخیر، جنایات غرب و استعمار در کشورهای مسلمان نشین، ظلم پیاپی علنی به فلسطینی ها و اشغال وقیحانه کشورهای اسلامی مانند عراق و افغانستان همه و همه زمینه را برای گرایش به رادیکالیزم افزایش داده است ولی همچنان شاهدیم که اتفاقاً جریانات اعتدالی و حتی روشنفکری متمایل به غرب در بدنه مسلمانان از اکثریت برخوردارند چرا که مردم نوعاً خلاف تندروی و هر عامل ضد آسایش و زندگی مسالمت آمیز می باشند.
در ترکیه، تونس، مصر و دهها کشور دیگر شاهد رشد جریانات اسلامگرایی معقول و معتدلی هستیم که از افراط و تکفیر به دور هستند و اتفاقاً گاها تنه به تنه روشنفکری غربگرا می زنند.
اخوان المسلمین که تأثیراتی فکری از جریان سلفی نیز در اندیشه خود دارد ولی در عین حال دست به تکفیر شیعه نزده است. رهبر اخوان در زمان جنگ ۳۳ روزه خطاب به سید حسن نصرالله اعلام کرد که حاضر است جوانهای خود را برای مبارزه با اسرائیل با حزب الله همراه سازد.
حسن البنا در اصول عشرین به مسأله تقریب با شیعه تصریح می کند و دهها کد دیگر نیز وجود دارد که نشان می دهد این جریان تکفیری نیست هر چند شرایط سیاسی امروز جهان اسلام آنها را در مسائلی مانند سوریه در مقابل شیعه قرار داده باشد ولی خاستگاه این امر مذهبی و اعتقادی نیست. همچنین می بینیم که جریاناتی مانند «تجمع العلماء» در لبنان و بسیاری از جریانات علمایی در افغانستان، سودان، پاکستان و... با وجود اسلامگرایی شدید، از اعتدالی مناسب و روابطی خوب با شیعه برخوردارند.
۴- باید میان جریانات اهل سنت شامل صوفی ها و سلفی های اعتدالی با جریانات تکفیری و جهادی تفکیک کرد. وهابیت و القاعده گرچه از بسترهای تاریخی و اجتماعی برای رشد خویش بهره برده اند ولی اتفاقا در پشت این جریانات بطور مستقیم نقش حمایت های غربی و دخالت سرویس های اروپایی و آمریکایی مشهود است.
جریانات تکفیری و جهادی، گرچه ممکن است بخاطر حمایت های مالی و رسانه ای، یا اقدامات امنیتی و نظامی سر و صدای زیادی داشته باشند ولی همچنان اقلیت جهان اسلام محسوب می شوند.
۵- گرچه نمی توان منکر وجود زمینه های افراط گرایی شد ولی بنظر می رسد خیلی از اختلاف نظرها با جریانات اسلامگرای غیرتکفیری و غیرجهادی ریشه سیاسی دارد و نه مذهبی که لازمه حل آن نزدیکتر شدن و گفتگو و همفکری است.
در زمینه حاکمیت یکساله اخوان بر مصر سخن بسیار است و اینک مجال ورود به آن نیست ولی شایسته است به چند مساله اشاره شود:
حسن شحاته از همکاران یاسر الحبیب در شبکه فدک و از چهره های افراطی نزدیک به طیف شیرازی بود که در شبکه های ماهواره ای علنا به توهین به مقدسات اهل سنت می پرداخت ولی تا روز آن حادثه که قطعاً یک جنایت بود اقدامی علیه او صورت نگرفته بود و این نشان از مشکوک بودن حادثه قتل او داشت هرچند خود او نیز در تحریک مردم دخیل بود.
با این حال دیدیم که پس از کشته شدن او دولت و الازهر بشدت این حادثه را محکوم کردند و عاملان آن را دستگیر نمودند که اخیراً حکم اعدام آنان نیز صادر شد.
در سوی دیگر می دانیم که عربستان سعودی با هزینه بیش از ۱۶ میلیارد دلار، دولت مرسی را به زمین زد و نهایتا هم با کودتای نظامی آنها را سرنگون نمود و پس از این سرنگونی نیز با حمایت اقتصادی گسترده از سیسی مانع تزلزل ارکان قدرت او شد. اولین جریانی هم که این سرنگونی را تبریک گفت، جریان سلفی مصر بود که خود را جزیی از اسلامگرایی در مصر می دانست ولی درگیری شدیدی با اخوانی ها داشت.
تفکر اخوانی منشعب از اندیشه سید جمال، سید قطب و حسن البناست که اتفاقاً همه اینها از پیشتازان تقریب میان مذاهب می باشند و از تکفیر به دور و مبرا هستند اما در مسائلی مثل بحران سوریه و سایر موارد با ما اختلاف نظر جدی دارند. هر چند در همین زمینه نیز مرسی به دنبال تشکیل کمیته ای چهارجانبه متشکل از مصر، ایران، عربستان و ترکیه بود تا بحران سوریه را حل کند ولی شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد و غربی ها اجازه این امر را ندادند و روابط به سردی گرایید.
برخی سوالات و تأملات که در ذیل این مساله باید به آنها توجه شود
آنچه عامل اصلی ایجاد اعتدال می باشد، دین و تفکر خداباور است. نباید به صرف بروز چند اقدام افراطی از برخی مذهبیون آنرا به پای یک جریان یا یک مکتب گذاشت. راستی مگر ما شیعه افراطی نداشته ایم و نداریم؟ آیا رواست که بر اساس عملکرد آنها کلیت شیعه یا ایران را چنانچه برخی افراطیون چنین می کنند زیر سوال ببریم؟
تجربه حکومت عمال وابسته به غرب در کشورهای اسلامی جز به ضرر مسلمین نبوده است. همراهی حداکثری با غرب و اسرائیل و خیانت آشکار به ملل مسلمان و رودرویی عملی با انقلاب اسلامی ایران نتیجه ظهور حکومتهای وابسته سکولار جهان عرب بوده است. آیا شایسته است که چشم بر این وقایع ببندیم و صرفا وجود یک آزادی ظاهری که اتفاقا همراه با گسترش فرهنگ غربی و لاابالی گری بوده را بعنوان یک فرصت و دستاورد بدانیم؟ آیا جواز فعالیت محدود یک جریان شیعی که نوعا با سیاست هم کاری نداشته و وابسته به تفکرات سنتی بوده است آنقدر ارزشمند است که به گسترش فساد در جامعه و سرکوب اسلامگرایان منتقد این حکام ترجیح می دهیم؟
به نظر می رسد که این ترجیحات و تفکرات ناشی از نشناختن نگرش تمدنی انقلاب اسلامی است گر چه از زبان کسانی صادر شود که ظاهری انقلابی دارند! و الا همه می دانیم که حضرت امام ره به تبعیت از مولای متقیان، حفظ و تقویت اسلام و مسلمین را بر مسائل مذهبی و اختلافی ترجیح می دادند و از همین رو شیعیان همراه با آمریکا و ساکت در برابر اسرائیل را در دسته اسلام آمریکایی و سنی های مجاهد در مقابل اسرائیل و ستیزه گر با غرب را در دسته اسلام ناب محمدی ص به شمار می آوردند.
حکومتهای دیکتاتوری سکولار غربگرای جهان عرب فقط برای کسانی می تواند مطلوب باشد که دینداری سکولار را تبعیت می کنند و نه به ظالم کاری دارند و نه به مظلوم! و الا در مکتب امام خمینی باید، حفظ و تقویت مسلمین بعنوان مهمترین راهبرد مد نظر باشد.
تحقق انقلاب اسلامی خود نشان از این داشت که اتفاقا می توان میان دینداری و دین مداری با اعتدال و عقلانیت و در عین حال مبارزه با ظلم جمع نمود و لزومی ندارد که ما اگر اسلامگرا باشیم الزاما تکفیری باشیم یا اگر اهل تسامح بودیم الزاما به دامن غربی ها بیفتیم.
باید میان اندیشه افراطی و عکس العمل افراطی تفکیک کرد. ممکن است اخوانی ها در جریان سوریه از جریانات مسلح دفاع کرده باشند تا به سرنگونی بشار اسد که آنها او را مظهر ظلم می دانند بیانجامد ولی خاستگاه جنگ آنها به هیچ وجه تکفیر شیعه نبوده و نیست!
ما باید تلاش کنیم تا نقایص موجود در فرهنگ ارتباطی خودمان با جهان اهل سنت را از بین ببریم. متاسفانه اندیشه ای که سنی را به صرف سنی بودن خطر و تهدید می داند در میان ما وجود دارد و تا این نگاه باشد روابط صادقانه و صمیمانه با اهل سنت شکل نخواهد گرفت و نگاه تهدیدمحور غلبه می کند! پذیرش تفاوتهای نگرشی و سیاسی در مسائل جهانی یک امر پذیرفته شده در میان عقلای هر دو سو است ولی هر نوع ورود به خط قرمز تکفیر و رقابت های ناسالمی که به تضعیف طرفین منجر می شود مرفوض است و باید کنار گذاشته شود.
زندگی مطلوب مد نظر اسلام بر اساس دین سامان می یابد و مهم این است که ما بتوانیم جامعه مطلوب را بر اساس آموزه های دینی شکل بدهیم والا زندگی ظاهرا مطلوبی که در آن تنازعات مدیریت بشود ولی جهت الهی و انسانی نداشته باشد هم اینک در غرب محقق شده و نتیجه آنرا در انحطاط انسانیت شاهد هستیم! طبعا اگر هزینه های هنگفت و تحریکات و دخالت بیگانگان نباشد آموزه های اسلامی و روشنفکران جهان اسلام خواهند توانست جامعه دینی بدون تنازع و همراه با معنویت و عدالت را محقق کنند چنانچه با وجود همه مشکلات، بخشی از آن در جامعه ایرانی مشاهده می شود.
شیعه و سنی در ایران نماد همزیستی هستند. گر چه مشکلات متعددی وجود دارد و هنوز نگرشهای افراطی در دو طرف زنده است ولی بخش مهمی از مردم، با وجود تمسک به دین و آموزه های آن در حال مدارای برادرانه و زندگی مسالمت آمیز در کنار هم هستند که امنیت کنونی را برای ایران زمین به ارمغان آورده است. آنها که تصور می کنند امنیت با نهادهای قوی امنیتی محقق می شود سخت در اشتباه می باشند. اگر اهل سنت ایران اهل افراط و تکفیر بود، نباید گروندگان به داعش از ایران، از همه کشورهای منطقه و حتی اروپا کمتر می بود! اینها نشانه هایی روشن برای کسانی است که بدون عصبیت و با نگاهی معتدلانه به مسائل می نگرند.
منبع: سایت انقلاب اسلامی آستان قدس رضوی
نظر شما