گروه بین الملل ـ محمد قادری/ حنیف غفاری: روز جمعه بود، سه ساعت قبل از اذان مغرب، با همان اشتیاقی که به شوق زیارت از تهران داشتیم با یکی از بچه شیعه های جنوب لبنان که همراهیمان می کرد وارد محدوده مزار شهدای مقاومت در منطقه ضاحیه بیروت شدیم، کنار خیابان، جایی که بهشت شهدای مقاومت نامش نهاده اند با سردری زیبا و آذین شده با پرچم های حزب الله خودنمایی می کرد.
به محض ورود به سالن محل قبور شهدای مقاومت، حسی غریب تمام وجودمان را گرفت، فضایی نورانی که به عطر شهدای گلگون کفن مقاومت آغشته بود. چینش منظم قبور شهدایی که هر یک نماد تقوا و استواری در مسیر حق هستند، هر مخاطبی را در جای خود میخکوب می کند و ما را هم. اینجا انگار زمان و مکان معنا ندارد! گویا زمان در ساعت صفر ایستاده است... انگار خود شهدا با کاروانی از ملائک به استقبالت آمده اند. سنگینی فضا تسخیرمان می کند و بغض مان در دم می شکند... بی جهت نگفته اند «بهشت»، مگر بهشت چه دارد که اینجا ندارد، اینجا هم تکه ای از بهشت است بدون شک.
کمی آن طرف تر؛ همسران، مادران و خواهران شهدای مقاومت با چهره هایی متبسم که متاثر از روح بزرگ آنهاست بر سر مزار عزیزان خود نشسته و به فاتحه خوانی و قرائت قرآن مشغول اند، ایمان دارند که شهیدشان زنده است و نزد خداوند متعال روزی می خورد.
با جوانی مواجه می شویم که بر سر یکی از قبور نشسته و مشغول غبار روبی آن با چفیه است. وقتی متوجه می شود از ایران آمده ایم، از جای خود بر می خیزد و با خوش رویی از ما استقبال می کند، با او هم کلام می شویم. «علی» ۲۸ ساله اصالتا از اهالی جنوب لبنان و شهر صور است. او بزرگترین افتخار خود را جانبازی در جنگ ۳۳ روزه ـ حرب تموز ـ علیه تجاوزگری صهیونیست ها می داند:
«در مقابل هجمه ای از موشک و گلوله که از زمین و دریا و هوا به سوی ما سرازیر می شد، تنها یک نقطه اتکا داشتیم و آن هم محبت اهل بیت (علیهم السلام) بود. با دستانی خالی در برابر دشمن صهیونیستی ایستادیم و پس از ۳۳ روز پیروز شدیم. اعرابی که در دوران «جمال عبدالناصر» و با تجهیز همه توان نظامی خود پس از شش روز در مقابل صهیونیست ها شکست خوردند، همه از پیروزی مقاومت مات و مبهوت مانده بودند. حتی دشمن صهیونیستی هم هنوز نتوانسته است رمز پیروزی ما در آن نبرد تاریخی را درک کند. ما پیروزیم چون با اعتقاد به وعده نصرت الهی پا به عرصه جهاد و شهادت گذاشته ایم و این همه را مدیون روح بزرگ ابر مرد تاریخ معاصر خمینی کبیر(ره) و خلف صالح او سید علی خامنه ای(حفظه الله) هستیم.»
سخنان علی به اندازه ای قاطعانه، دلنشین و زیباست که ما را از یک «سوال کننده» به یک «مخاطب» تبدیل می کند. گویا در این قطعه از بهشت، به جای ادعا و عرض اندام، فقط باید شنونده و بیننده باشی... حالمان دگرگون می شود، علی اما ادامه می دهد. از برادر خود می گوید که در جریان همان جنگ ۳۳ روزه شهید شده است. برخی از دوستان او نیز در نبرد «القلمون» شهد شیرین شهادت نوشیده اند.
از او در باره نبرد در تکفیری ها در سوریه می پرسیم و او می گوید: «نبرد در سوریه، نبرد با تکفیری ها نیست. نبرد در سوریه در حقیقت نبرد با غرب و صهیونیست ها و کشورهای عربی حامی داعش و النصره است. در جریان جنگ ۳۳ روزه نیز برخی تصور می کردند ما فقط داریم با صهیونیست ها می جنگیم اما متوجه حامیان غربی و عربی تل آویو نبودند. امروز نیز نبرد بچه های مقاومت در سوریه تنها نبرد با تکفیری ها نیست، چه، آنها به نیابت از اربابان غربی ـ عبری ـ عربی خود با ما می جنگند.»
از صحبت با علی که فارغ می شویم. به مقبره قهرمان بزرگ مقاومت شهید «عماد مغنیه(اعلی الله مقامه الشریف)» می رسیم. یک سنگ قبر با دو عنوان، حاج رضوان و فرزند رشید و برومندش شهید «جهاد مغنیه». پدر و پسری که میزبانان اصلی ضیافت زیارت شهدای مقاومت هستند. اشک اما امان نمی دهد... فاتحه که می خوانیم و طلب شفاعت که می کنیم انگار کمی آرام می شویم.
بانوی سالخورده ای با چهره ای متبسم به سوی ما می آید و کیسه شکلاتی را به ما تعارف می کند. به عربی می گوید: «مبروک عید الولایه...»، ما نیزفرا رسیدن عید غدیرخم را به او تبریک می گوییم. خود را «ام سلمان» مادر یکی از شهدای حزب الله معرفی می کند. فرزند او نیز در جریان جنگ ۳۳ روزه به دیدار معبود خود شتافته و افتخار شهادت در راه مقاومت نصیبش شده است. زمانی که ام سلمان از ۹ سال فراق فرزندش می گوید قطره اشکی از گونه اش جاری می شود.
بلافاصله اشک خود را با آستین چادر عربی بلندش پاک می کند و ادامه می دهد: «شهدای مقاومت از همه داشته های خود برای حفظ آب و خاک و ناموس و جلب رضای خداوند گذشتند. برخی رزمندگان مقاومت در حالی به شهادت رسیدند که فرزندانشان تازه به دنیا آمده بوده یا در راه بودند. با این حال زمانی که سید ـ اشاره به نام سید حسن نصرالله ـ فرمان جهاد در برابر صهیونیست ها را داد، لحظه ای درنگ نکردند. آنها رفتند و افتخاری بزرگ برای ما به یادگار گذاشتند. امروز اگر صهیونیست ها جرأت تعرض به لبنان را ندارند، از برکت خون همین شهدای مقاومت است...»
با حضور بر سر مزار چند تن دیگر از شهدای مقاومت، فاتحه ای نثار روح بلند آنها می کنیم. کماکان شاهد حضور مردان و زنانی هستیم که با ورود به بهشت شهدای مقاومت در ضاحیه، بر سر مزار فرزندان، همسران، برادران و پدران خود می روند. ساعتی بیشتر تا اذان مغرب نمانده، بار دیگر بر سر مزار شهید مغنیه و فرزندش می رویم و با بوسه ای بر مقبره پاک این دو شهید بزرگوار، با این محفل سراسر نور و برکت وداع می کنیم... بیرون که می آییم انگار از خوابی شیرین بیدار شده ایم... اللهم ارزقنا بحق الحسین(ع)
نظر شما