۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۹:۳۱

شگفتی‌های یک موزه فراموش‌شده؛

تخم جانوران ماقبل تاریخ در جعبه میوه/ اینجا فسیل‌ها هم می‌میرند

تخم جانوران ماقبل تاریخ در جعبه میوه/ اینجا فسیل‌ها هم می‌میرند

کرمان – مجموعه فسیل‌های بی‌نظیر کشف شده، در شرایط بسیار نامطلوبی نگهداری می‌شوند و باوجود پیگیری‌های مداوم، مسئولان سکوت کرده و بسیاری از این فسیل‌ها در معرض نابودی قرار دارند.

خبرگزاری مهر – گروه استان‌ها: موزه دیرینه شناسی کرمان از جمله مکان هایی است که هر بیننده‌ای را با فسیل‌های خود به عمق تاریخ می‌برد و عمق تونل زمان آن به ماقبل تاریخ باز می‌گردد. اما این گنجینه تاریخی امروز در زیر غبار فراموشی قرار گرفته و در حال فسیل شدن در نگاه مسئولان است.

موزه دیرینه‌شناسی که خود خاطراتی فراتاریخی دارد حالا در سایه سرد و سنگین بی‌توجهی در حال پیوستن به خاطره‌ها و تاریخ است و در حالی که این مکان در دو اتاق محقر شکل گرفته قفسه‌های شیشه‌ای جای خود را به جعبه‌های میوه داده است.

فسیل‌های این موزه با قدمت ۲۰ میلیون سال هر چند زبانی برای گلایه ندارند اما غبار فراموشی بر جای مانده بر روی آنها و شرایط نامساعد نگهداری در این موزه و اصرار یکی از مسئولان ما را بر آن داشت تا مرهم رازهای فرو خفته این موزه شویم. 

تماس مسئولان یکی از موزه‌های کرمان و درخواست‌های مکررش برای مطرح کردن مشکلات موجب شد عصر یکی از روزهای پاییزی راهی موزه هرندی شوم.

اولین چیزی که در مسیر این موزه نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند خیابان سنگ‌فرش شده‌ای است که به موزه ختم می‌شود، خیابانی که سنگفرش‌هایش هر فردی را به یاد روزگاران قدیم می‌اندازد و بیننده را از خیابان‌های پر هرج‌ومرج و شلوغ شهر دور می‌کند، اما در کنار زیبایی این خیابان چاله‌های بزرگ و کنده شدن سنگ‌ها از جایشان نیز دردی به جان می زند و این سوال را ایجاد می‌کند که چرا بی‌توجهی در حفظ این مکان صورت می‌گیرد.

در انتهای کوچه به در چوبی بزرگی می‌رسم که بر روی تابلوی مسی بالای سردر آن نوشته‌شده موزه هرندی، اولین چیزی که نظرم را به خود معطوف می‌کند ماشین رضاشاه پهلوی است که در سر راهش به بندرعباس در کرمان سوار این ماشین می‌شده است.

خودرو در اتاقکی نامناسب پارک شده و شیشه‌های شکسته این اتاق و زنجیری که بر درهای بسته آن انداخته‌شده، منظره‌ای بد را مقابل چشم بیننده نمایان می‌کند.

موزه‌ای در انتهای یک باغ تاریخی

به یاد صحبت‌های محسن تجربه کار مدیر موزه می‌افتم که پیگیری مداومش من را راهی این موزه کرده قرار است به موزه دیرینه‌شناسی کرمان بروم و وضیعت نامناسب و موانع بر سر راه این موزه را ببینم، از نگهبان موزه که در اتاقکی نشسته آدرس بخش دیرینه‌شناسی موزه هرندی را می‌پرسم و با دست انتهای سمت چپ باغ را نشانم می‌دهد.

باغی بزرگ به سبک ایرانی، که دورتادور عمارت مرکزی را در برگرفته و آب‌نماهای متعددی دارد هرچند اطراف عمارت اصلی موزه کمی تمیزتر از سایر بخش‌های باغ است اما هر چه به موزه دیرینه شناسی نزدیک می‌شود اوضاع بدتر می‌شود باغچه‌های نامرتب و گاه زباله‌های رهاشده و سیاهی بخشی از راه که نتیجه سوزاندن بوته‌های خشک‌شده است.

از دور بسته‌های کاشی‌ می‌بینم که تا ارتفاع دو متر روی‌ هم انباشته‌ شده‌اند و جلوی دید را گرفته‌اند، پشت این دیواره کاشی‌ها که قرار است زمانی سنگ‌فرش موزه شود، دری چوبی به‌زحمت دیده می‌شود که بالای آن نوشته‌شده موزه دیرینه‌شناسی کرمان.

وارد این موزه که می‌شوم در سردرش استخوان بزرگ از جمجمه جانوری قرارگرفته که توجهم را جلب می‌کند و جلوتر از آن ویترینی بزرگ از انواع فسیل‌ها که پشتش مردی میان‌سال نشسته است.

محسن تجربه کار مدیر موزه از ورودم به موزه خوشحال می‌شود. با عکس‌های پرتونگاری و سی‌تی‌اسکن‌های گرفته‌شده از فسیل‌هایش سرگرم است، آن‌ها را رها می‌کند و به سمتم می‌آید که موزه را نشانم دهد.

موزه دیرینه‌شناسی از دو اتاق قدیمی تشکیل‌شده که زلزله چند ماه قبل کرمان بر دیواره‌هایش ترک انداخته و از دور مشخص است که انباری نیز در انتهای موزه قرار دارد.

این موزه حاصل کارهای تجربی و علاقه تجربه کار است. بر درودیوار موزه فسیل‌های مختلفی آویزان کرده و بالای هرکدام قدمتشان و اسم فسیل نوشته‌شده است، اعداد مختلفی تا ۲۰ میلیون سال.

اول سراغ سی‌تی‌اسکن‌ها و بررسی درون فسیل‌ها می‌روم، برخی شبیه سنگ هستند و برخی نیز دقیقاً مشابه اطلس‌های علمی که اطراف میز تجربه کار به‌صورت نامنظم گذاشته‌ شده‌اند.

بنا به اعلام مراجع علمی که سی‌تی‌اسکن‌ها را گرفته‌اند در درون این سنگ‌ها بافت‌های گوشتی که تبدیل به سنگ شده‌ کاملاً مشخص است.

در میانه اتاق اول میزی طولانی قرارگرفته و روی میز ده‌ها اطلس بازشده و چندین میکروسکوپ قرار دارد و نمونه‌های یافت شده در کنار عکس صفحات اطلس‌ها قرارگرفته است، فسیل‌های موجود را با اطلس‌ها مطابقت می‌دهم و نتیجه بسیار جالب است تمام مشخصات این فسیل‌های عجیب‌وغریبی که روبرویم است با اطلس‌های دانشگاه‌های معتبر اروپا دقیقاً یکی است.

تخته‌سنگ‌های کوچکی نظرم را جلب می‌کند و به سمتشان می‌رود تجربه کار می‌گوید: کرمان مدت‌ها قبل اقیانوسی بزرگ بوده و در کاوش‌هایم بخش‌هایی از کف این اقیانوس را پیداکرده‌ام بسیاری از فسیل‌هایی هم که اینجا می‌بینید از موجودات دریایی است که قبلاً در این سرزمین زندگی می‌کردند.

دنیایی رویایی در یک تخته سنگ کوچک

تخته‌سنگ‌ها را زیر میکروسکوپ می‌بینم، دنیایی بسیار زیبا و رؤیایی، در یک‌تخته سنگ کوچک هزاران موجود بسیار زیبا در کنار یکدیگر به سنگ تبدیل‌شده‌اند.

به هرکدام از سنگواره‌های اطراف که دست می‌زنم مدیر موزه داستان پیدا کردنش را برایم می‌گوید .

بدنه درخت بزرگی در میانه اتاق قرارگرفته، تجربه کار مدیر موزه می‌گوید این از نخستین یافته‌هایم است و تنه درختی از دوران کامبرین است.

ماهی‌های سنگی، صدف‌های دوکفه‌ای، تنه‌های درخت، موجودات ناشناخته‌ای که تجربه کار هنوز نمونه آن‌ها را در اطلس‌های مختلفی که دور و برش وجود دارد پیدا نکرده است و البته از همه جالب‌تر صدها تخم بسیار زیبا که متأسفانه جایی بهتر از یک سبد میوه در کمد یکی از ویترین‌های شکسته ندارند.

هر چیز را در این موزه بتوان نادیده گرفت این تخم‌ها را نمی‌شود. تعدادی تخم‌سنگی روبرویم می‌گذارد و می‌گوید این‌ها را برش داده‌ام، تشویقم می‌کند بازشان کنم. هم‌زمان تصاویر سی‌تی‌اسکن شده را هم می‌آورد هر تخم را که باز می‌کنم شگفتی مقابل چشمانم رژه می‌رود.

درون تخم‌های سنگی جنین سنگ شده موجودات ناشناخته وجود دارد، لایه به لایه ادامه دارد تا مرکز تخم که در این قسمت جنینی که در حال شکل گرفتن است. تصاویر رنگی گرفته‌شده از اعماق تخم‌های دیگر هم همین‌ها را می‌گوید. همه حقایق جلوی چشمانم قرار گرفته است.

یکی از تخم‌ها اندازه سر یک انسان است اگر بر روی سنگ‌های آب بریزی رنگ‌ها خودنمایی می‌کن، بخشی سبز، بخشی زرد و بخشی شیری‌رنگ، وقتی تجربه کار می‌گوید هیچ نهاد علمی تابه‌حال تمایلی برای مطالعه بر روی این سنگ‌ها نشان نداده تعجبم از زمان دیدن این سنگواره‌ها هم بیشتر می‌شود.

باید با فسیل هایم از کرمان بروم، اینجا ما را باور ندارد

شاید معنی‌اش این است که آنچه داریم را باور نداریم. تجربه کار در اعماق تاریخ دور و برش از همین بی‌توجهی‌ها می‌نالد و می‌گوید باید این فسیل‌ها را از کرمان ببرم زیرا هیچ‌کس ما را باور نمی‌کند.

از کنار ویترین عقیق‌ها می‌گذرم، این مرد باتجربه می‌گوید: این عقیق‌ها را از گندم بریان که گرم‌ترین نقطه زمین لقب گرفته پیدا کرده‌ام و نتیجه روزها گشت‌وگذارم در کویر شهداد است.

به اتاق دوم می‌رویم همین‌که وارد می‌شوم لحظاتی به چیزی که مقابلم است خیره می‌شوم. بر روی یک مکعب شیشه‌ای استخوانی بزرگ به ابعاد نیم متر در یک متر قرارگرفته است استخوانی حجیم و سنگ شده از حیوانی ناشناخته که از اعماق معادن زغال‌سنگ شمال کرمان یافت شده است.

تصور اینکه این استخوان بخشی از بدن یک حیوان عظیم‌الجثه بوده مو به تن انسان سیخ می‌کند.

بر روی یک میز مجموعه‌ای از سنگواره‌ها قرار دارد، تجربه کار همه آن‌ها را شماره‌گذاری کرده و مطابق کدها کنار هم می‌چیند و رفته‌رفته حیوان شکل می‌گیرد شگفتی‌های این موزه تمامی ندارد اما یک شگفتی در اتاق بسیار کوچکی که انباری این موزه است از همه‌چیز من را متعجب‌تر کرد.

داخل این انبار که شدم از کف تا سقف انبار مملو بود از انواع سنگواره‌ها و فسیل‌های روی‌هم تلنبار شده در داخل کارتون، جعبه میوه و جعبه‌های چوبی که روی‌هم ریخته شده بود. این‌همه موجودات از اعماق تاریخ جمع شده‌اند که این‌گونه در معرض تخریب قرار گیرند.

تجربه کار بعنوان مدیر این موزه می‌گوید کار زلزله است روز بعد از زمین‌لرزه تمام این‌ها روی‌هم ریختند چون چینش اینجا مطلوب نیست و فضا محدود است.

نمی‌دانم از وضعیت اینجا باید شگفت‌زده شوم یا از چیزهایی که در دقایق سپری‌شده‌ام دیده‌ام. بارها در خصوص این مجموعه نوشته‌ام و حالا از نزدیک تک‌تک فسیل‌ها را دیده‌ام، بی‌توجهی به پنجه فسیل‌شده بزرگی که در میانه موزه گذاشته شده بسیار عجیب‌تر از وجود خود این پنجه سنگی است.

وقتی از تجربه کار خداحافظی می‌کنم و از در خارج می‌شوم نخستین چیزی که می‌بینم دیوار ساخته‌شده از کاشی‌هایی است که قرار است زمانی سنگ‌فرش این موزه شود و حالا مانع دیدم شده اند.

خبرنگار: اسماء محمودی

کد خبر 2954672

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha