به گزارش خبرگزاري "مهر"، همايش "فيلسوف عدالت: بررسى احوال و آثار و آراى جان راولز" عصر روز گذشته در تالار فردوسى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران و با همكاري انجمن حكمت و فلسفه ايران برگزار شد.
در اين همايش نخستين فردي كه سخنراني نمود دكتر سيد علي محمودي بود كه به "تحليل و ارزيابي دو اصل عدالت رالز" پرداخت.
"رالز" ارزش آزادي براي افراد مختلف را متفاوت مي داند
دكتر محمودي به كتاب نظريه عدالت رالز اشاره كرد كه اين كتاب به عنوان مهمترين اثر او در سال 1971 انتشار يافت و هم به لحاظ طرح موضوع عدالت در يك فضاي ليبرال دموكراتيك و هم از نقطه نظر طرحهاي نو در زمينه هاي فلسفه سياسي در جهان به ويژه در آمريكا و اروپا كتاب مهمي تلقي مي شد.
دكتر محمودي افزود: اين كتاب تاكنون به 25 زبان دنيا ترجمه شده است و در دانشگاه هاي اروپا و آمريكا جزو متون درسي در دهه هاي گذشته محسوب مي شود.متأسفانه تاكنون كتاب نظريه عدالت رالز به فارسي ترجمه نشده است.
وي در ادامه به بحث نظريه عدالت پرداخت و گفت : رالز بر اساس سنت قرار داد اجتماعي آنچه كه از جان لاك و كانت به دست او رسيده نظام نظري را طراحي كرد كه از بطن آن، نظريه عدالت بر مي خيزد. رالز فرض مي كند افراد آزاد، برابر و خردمند در يك موقعيت اوليه گرد هم مي آيند و اصول عدالت را بر مي انگيزند. رالز اين موقعيت را فرضي مي نامد. اما اين افراد برابر و آزاد در وراي يك حجاب تجاهل يا ناديده انگاري قرار دارند.
محمودي افزود: افراد در موقعيت اوليه و در پس پرده ناديده انگاري اصول محاسن اوليه را بر مي گزينند. محاسن اوليه بر دو قسم محاسن اجتماعي و محاسن طبيعي قرار دارد.
وي درباره اصل نخست عدالت در نظر رالز گفت : در اين اصل هر فرد مي بايست نسبت به گسترده ترين نظام كامل آزادي هاي اساسي برابر حق مساوي داشته باشد كه با يك نظام مشابه آزادي براي همگان سازگار باشد. رالز معتقد است كه هرچه آزادي گسترده باشد مرجح است و طبيعي است كه هر وقت آزادي گسترده باشد تاثير بيشتري مي گذارد.
دكتر محمودي درباره اصل دوم عدالت نيز گفت: اين اصل مي گويد كه نابرابري هاي اجتماعي و اقتصادي را بايستي به گونه اي تنظيم كرد كه اولا بيشترين محدوديت را به نفع محرومترين قشرهاي جامعه دارا باشد، ثانيا دستيابي به مقامات و مناصب كه تحت شرايط برابري فرصتها است در دسترس همگان باشد. در اصل دوم عدالت رالز نابرابري هاي اجتماعي و اقتصادي را مي پذيرد.
وي همچنين به موضوع اولويت آزادي از نظر رالز اشاره كرد و گفت : رالز معتقد است كه آزادي براي افراد برابر است و افراد براي آزادي داراي تساوي هستند اما ارزش آزادي براي افراد مختلف است. هر چه افراد توانايي ها و استعدادها و امكانات مالي و برخورداري هاي بيشتري داشته باشند به همان اندازه مي توانند از ارزش آزادي برخوردار شوند. بنابراين نمي توان گفت كه يك كارگر ساده با يك فرد فرهيخته به طور مساوي از ارزش آزادي برخوردار مي شوند. تمكن و قدرت فردي موجب بهبود سطح آزادي افراد مي شود.
دكتر محمودي در پايان يادآورشد: اين انديشه در نهايت به تأليف كتاب "ليبرليسم سياسي" از سوي رالز منجر شد .
به اعتقاد "رالز" جامعه بايد به حكم عدالت راه تساهل و كثرت گرايي را در پيش گيرد
به گزارش خبرنگار "مهر" سخنران بعدي دكتر عزت الله فولادوند بود كه درباره "ليبراليسم سياسي جان رالز" سخنراني كرد.
دكتر فولادوند در ابتدا ليبراليسم سياسي جان رالز را به دو گونه تقسيم كرد كه يكي خود ليبراليسم و ديگري ليبراليسم به نحوي كه در فلسفه جان رالز پرورانده و تفصيل شده است. اگر چه رالز به مكتب ليبراليسم تعلق دارد اما اين نكته را تا وقتي كه مشخص نكنيم معناي مؤثري نخواهد داشت. زيرا اولا چنان كه خواهيم ديد تعابير متعددي در ليبراليسم وجود دارد و ثانيا به خصوص در كشور ما ليبراليسم تحت تأثير افكار و عقايد مختلف و سوء استفاده و بد فهمي ها شده است.
فولادوند در ادامهاعلام كرد: هدف فلسفه سياسي ليبرال تحقق بنيادها و اصولي است كه معمولا به ليبراليسم سياسي نسبت داده مي شود يعني آزادي، تساهل و حكومت قانون. ليبرالها اعتقاد دارند وجود تشكيلات سياسي فقط ممكن است با كمكي كه به مسائل فرد مي كند توجيه شود و اين مسائل فردي جدا از وظايف جامعه است. ليبرالها دو نظر را درك مي كنند يكي اينكه فرهنگ و جامعه و دولت از فرد في نفسه غايت محسوب مي شوند و ديگر آنكه به نظر سازمانهاي سياسي و اجتماعي به كمال رساندن سرشت انسانهاست.
دكتر فولادوند همچينن به ظهور ليبراليسم در سياست اشاره كرد كه تا به امروز از دو گروه از ليبرالها به وجود آمدند و گفت : طيفي از مواضع ليبرال وجود دارد كه اختلاف نظرهاي عميقي احيانا در بين آنها وجود دارد. به طور كلي دو طرز فكر عمده در ليبراليسم وجود داشته و دارد كه از نظر فلسفه سياسي رالز بسيار اساسي است. يكي ليبراليسم كلاسيك قرن نوزدهمي كه اين ليبراليسم بر شرط آزادي تاكيد دارد. برخي از متفكران به اين مطلب چيزي اضافه كردند و گفتند كه ليبراليزم عبارت است از نبود موانع خارجي به اضافه وجود امكانات ملموس و واقعي. ليبرالهاي كلاسيك و دست راستي مانند هايك و نازيك كه بيشتر بر آزادي تكيه دارند و مي خواهند ملاحظات دولت به حداقل ممكن برسد. اما ليبرالهاي چپ كم كم به سوسيال دموكراسي نزديك مي شوند و بيشتر به برابري معتقدند. در انديشه رالز اين دو جنبه مورد نظر است و او مي خواهد بين اين دو گونه اي توازن و تبادل برقرار كند.
دكتر فولادوند درباره ليبراليسم در فلسفه اظهار داشت: مهمترين امتياز ليبراليسم در فلسفه به اين شرايط است : 1- فرد گرايي 2- ليبرالها مي گويند كه فرد بايد در گزينش هدف آزاد باشد ولي در اينجا اختلاف مهمي پيش مي آيد كه گروهي معتقدند كه نبود زور و جبر مانعي است كه به آن آزادي منفي مي گويند. 3- برابري: فيلسوفان ليبرال به برابري تعهد عميقي دارند البته ضرورتا نه به معناي تساوي اقتصادي بلكه تساوي مورد نظر آنها برابري ارزش ذاتي و اساسي يكايك انسانهاست . 4- عقل فردي : به نظر ليبرالها آزادي انديشه و عقيده مذهب كافي نيست بلكه قواعد و نهادهاي سياسي و اجتماعي بايد در پيشگاه عقل فردي قابل توجيه باشد. هنگاهي كه به فلسفه رالز نگاه مي كنيم اولين چيزي كه جلب نظر مي كند او با استفاده از قديمي ترين و معمولي ترين تعابير فيلسوفان ليبرال يعني نظريه پيمان اجتماعي نظريه اش را برقرار مي سازد.
وي با تاكيد بر اين مطلب كه دو چيز مشغله فكري فيلسوفان بوده است گفت : يكي آنكه با تكيه اي كه بر آزادي فردي و برابري كه در افراد مي شود چگونه بايد از آنارشيسم و هرج و مرج جلوگيري كرد و چه نهادهايي بايد به وجود آورد تا تعادل را برقرار سازد تا زندگي مدني برقرار شود و ديگر اينكه چه چيزي به اين نهاد و بناي سياسي همه گير كه دولت گفته مي شود مشروعيت مي بخشد. بايد توجه داشته باشيم كه ليبراليسم مكتب اصلاح طلب است بنابراين اينكه گفته شود همه چيز را بر مي اندازيم و بناي جديدي از بنياد مي سازيم قابل قبول نيست.
دكتر فولادوند به كتاب رالز يعني نظريه اي درباب عدالت كه در 1971 منتشر شده بود اشاره كرد و گفت : پرسش كليدي رالز در كتاب اخير اين است كه براي تحقق ارزشهاي بنيادين دموكراتيك يعني آزادي و برابري همه شهروندان نهادهاي اساسي جامعه بايد چه ترتيبي داشته باشند كه عادلانه باشد. يكي از عناصر اصلي در تصور رالز از آزادي اين است كه دولت عدالت پرور تا حد امكان بر تحميل به هر پديده واحد به هدف و معناي زندگي به شهروندان خودداري كند.
وي افزود: به اعتقاد رالز جامعه بايد به حكم عدالت راه تساهل و مدارا و كثرت گرايي را در پيش گيرد و تا جايي كه مردم مقتضيات عدالت را محترم بشمارند و در تعقيب هدف واقعي زندگي آنها را آزاد بگذارند. مسئله پلوراليسم با دو مسئله ديگر مرتبط مي شود يكي مشروعيت و ديگري ثبات است. رالز مي گيويد در كتاب نظريه درباب عدالت ايان مفهوم مغفول مانده بود. مشروعيت به ساده ترين بيان اين است كه تحت چه شرايطي قانوني را مشروع مي داند ولي خودش با آن موافق مي باشد مسئله ثبات ممكن است به اين شرح بيان شود كه وقتي كسي درباره عدالت صحبت مي كند كافي نيست فقط نشريه اي ارائه دهد بلكه بايد بگويد چرا آن نظريه ثبات دارد و جامعه اي كه بر اساس آن بنا مي شود پايدار خواهد ماند.
دكتر فولادوند فصل نويني در فكر و فرهنگ جامعه ما گشود
به گزارش "مهر"، پس از اين، مراسم تقدير از مترجم برجسته آثار فلسفي يعني دكتر عزت الله فولادوند برگزار شد. اين مراسم از سوي مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران سامان دهي شده بود.
دكتر اعواني در مراسم تقدير از دكتر فولادوند اظهار داشت: ايشان از شخصيتهاي استثنايي فرهنگ ما هستند. استاد فولادوند مترجمي بسيار گرانقدر و فرزانه اند كه عمري را با شكيبايي به كارهاي علمي و پژوهشي اشتغال داشتند.
رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران دكتر فولادوند را انديشمندي توصيف كرد كه در كنار فن ترجمه با مكتبها و نظرات جديد فلسفي سياسي نيز آشنايي كامل دارند.
خشايار ديهيمي نيز در اين مراسم ضمن آشنايي بيست ساله خود با دكتر فولادوند گفت : استاد فولادوند يك مترجم توانا و مسلط به زبان فارسي و خارجي هستند و اين صفاتي است كه يك مترجم بايد داشته باشد اما هيچكدام به تنهايي نمي توانند نشانگر ويژگي استاد فولادوند باشد. ايشان فصل تازه اي در عرصه فكر و فرهنگ را در كار ترجمه در ايران گشودند.
ديهيمي شيوه كار استاد فولادوند را در انتخاب دقيق آن توصيف كرد كه الگوي كار بسياري از مترجمان نيز گشته است.
وي اظهار داشت: فولادوند هميشه به سراغ نيازهاي جامعه در حوزه علوم انساني رفتند و اولين كسي بودند كه ما را در سال 58 با هانا آرنت آشنا ساختند.
استاد مصطفي ملكيان نيز از ديگر كساني بود كه در مراسم تقدير از استاد فولادوند شركت كرده بود.
استاد ملكيان در سخنان كوتاه خود، فولادوند را منشاء خدماتي ارزنده به جامعه فكر و فلسفه ايران دانست و گفت : فولادوند در پنج زمينه به كار ترجمه از كم به بيش مشغول بودند: ادبيات، روانشناسي اجتماعي، تاريخ انديشه ها، فلسفه و مفاهيم و مسائل انديشه سياسي.
ملكيان شيوه ترجمه فولادوند را طي يك صد سال اخير بي نظير دانست و او را با محمد علي فروغي مقايسه كرد و گفت : زبان ترجمه ايشان رسا، فاخر، بليغ و با فارسي هماهنگ است.
وي در پايان به پيشگفتارها و مقدمه هايي كه فولادوند بر آثارش نوشته اشاره كرد كه هر كدام سودمندي خود را فارغ از متن كتاب دارد.
استاد فولادوند نيز در پايان اين مراسم ضمن تشكر و قدرداني از اين برنامه اظهار داشت: هر مصيبتي كه بر جامعه ما مي آيد از بي اطلاعي ماست چرا كه از قافله فكر و انديشه عقب مانده ايم. اگر عشق به خاك و مهين نبود تحمل اين چهل سال فعاليت بخصوص در سالهاي سخت غي ممكن بود.
رالز نظريه عدالت خود را با تغييراتي اندك در گستره بين ملل هم به كار مي گيرد
دكتر علي رضا بهشتي، استاد دانشگاه تربيت مدرس، پس از مراسم تقدير از دكتر فولادوند، درباره "گستره شمول قانون ملل جان رالز" سخنراني كرد.
دكتر بهشتي سخن خود را از كتاب "قانون ملل" رالز آغاز كرد و گفت : رالز معتقد است كه قانون ملل يك مفهوم سياسي خاص از حق و عدالت است كه در اصول و هنجارهاي حقوق و اعمال بين المللي به كار گرفته شده است. اين مفهوم سياسي خاص بيانگر يك آرمانشهر واقع گرايانه است. به تعبير رالز فلسفه سياسي هنگامي به طور واقع گرايانه آرمانشهري است كه از آنچه معمولاً به عنوان محدوديتهاي عمل سياسي شمرده مي شود فراتر مي رود و در اين راه ما را با شرايط سياسي و اجتماعي منطبق سازد. از جمله اين شرايط تاريخي در درون اجتماع به لحاظ عدالت مقبول و عقلايي واقعيت تعدد گرايي معقول است.
وي افزود: بايد توجه داشت كه نظريه رالز در قانون ملل تعميم مباحث و استدلاهايي است كه رالز پيش از اين براي اداره عادلانه اجتماع مردم سالار كه مبتني بر محدوده به قانون است مطرح كرده بود. در واقع نظريه عدالت اجتماعي در اين مبحث مورد تأكيد قرار مي گيرد و اصلاحاتي هم صورت مي گيرد و مهمترين آنها اين است كه عدالت به مثابه انصاف به عنوان يك نظريه سياسي و نه متافيزيكي مطرح مي شود.
دكتر بهشتي در ادامه به شرايط ماهيت آرمانشهر گراي "قانون ملل" اشاره كرد و گفت : يكي از اين شرايط اين است كه يك مفهوم ليبرالي از عدالت به دو شرط مي تواند واقع گرايانه باشد. يكي اينكه بر اساس قوانين طبيعي و بهره مند از ثبات باشد و اصول و قواعد اوليه در نظامات سياسي و اجتماعي جاري كاربرد پذير باشد. دوم اينكه يك مفهوم از عدالت آرمان گرايانه متصور باشد كه اصول و مفاهيم سياسي و اخلاقي را براي تبيين اجتماع عادلانه و معقول به كار گيرند. مقوله سوم امر سياسي بايد شامل تمام امر ذاتي براي مفهوم سياسي از عدالت باشد. مانند اينكه اشخاص بايستي به مثابه شهروند به نظر آيند. در مقوله چهارم اين مبحث مطرح مي شود كه واقعيت تعدد گرايي مردم سالاري قانونمدار بايد داراي نهاد سياسي و اجتماعي باشد كه به طور منحصر شهروندان را در حين رشد در اجتماع به سمت دستيابي و متناسب رهنمون گردد.
وي در ادامه تصريح كرد: رالز آنچه را كه در روابط عدالت محور شهروندان به كار گرفته بود اين بار براي روابط بين ملتها به كار مي برد. در اينجا تنها يك تفاوت به چشم مي خورد و آن اين است كه به نظر رالز واقعيت تعددگرايي معقول در ميان اجتماعي از ملل سامان مند بارزتر از درون اجتماع است. رالز مي خواهد اين گونه مطرح كند كه گوناگوني كه ما در ميان ملل داريم با گوناگوني كه در ناحيه ملتها و اجتماع داريم به لحاظ كمي و كيفي متفاوت است.
دكتر بهشتي در ادامه پرسيد : پرسشي كه به ذهن خطور مي كند اين است كه در برقراري روابط ملل كشورها بازيگران اصلي شمرده مي شوند پس چرا رالز از مفهوم ملتها و نه كشورها استفاده مي كند؟ بايد گفت كه رالز به سه ويژگي كشورهاي مردم سالار كم و بيش در ملتهاي ديگر كه آنها هم شايستگي حضور در قانون ملتها را دارند اشاره مي كند. وجود يك دولت مردم سالار به طور معقول عادلي كه علايق بنيادين شهروندان را برآورده مي سازد و ديگر آنكه وجود شهروندان كه در چيزي كه همسان سازي ملل مي نامند متحدند و سوم وجود خصلتي اخلاقي.
دكتر بهشتي همچنين به هشت اصل كه رالز به عنوان اصول قانون ملل مطرح مي كند پرداخت و گفت : ملتها آزاد و مستقل هستند و آزادي و استقلال آنها بايد به وسيله ملتهاي ديگر محترم شمرده شود. ملتها بايد تمام قوانين و محدوديتها پايبند باشند. ملتها از شأن و منزلتي برابر برخوردارند و به عنوان مشاركت كنندگان در توافقاتي شمرده مي شوند كه در آن ملزم هستند. ملتها بايد به تعهد درباب عدم مداخله در امور ديگران پايبند باشند. ملتها حق دفاع از خود را دارا هستند ولي حق برپايي جنگ جز دخالت در امور خود را ندارند. ملتها حقوق بشر را محترم بشمارند. ملتها بايد به محدوديتهاي معين و مشخصي در آغازگري جنگ پايبند باشند. ملتها در قبال كمك به ملتهاي ديگري كه در شرايط نامطلوب به سر مي برند و آنها در داشتن يك نظام سياسي عادلانه باز مي دارند كمك كنند.
دكتر بهشتي همچنين تأكيد كرد: رالز هر چه قدر به سمت جلو حركت مي كند دايره تساهل را بازتر كرده و دايره شمول را گسترده تر مي كند. رالز معتقد است كه اصول هشتگانه وي فراهم كننده شرايطي است كه نه تنها در ميان ملتهاي مردم سالار ليبرال است بلكه ملتهاي غير ليبرالي را كه داراي شرايط ديگري هستند تنظيم مي كند.
به اعتقاد رالز معيار تشخيص يك جامعه مطلوب "عدالت" است
به گزارش خبرنگار "مهر"، دكتر احمد واعظي در اين همايش درباره "رويكرد هرمنوتيكي رالز به عدالت" سخنراني كرد.
دكتر واعظي در آغاز سخنانش رويكرد به سياست را در يك تقسيم بندي كلي به دو دسته رويكردهاي هرمنوتيكي و رويكردهاي غير هرمنوتيكي كه وي از آنها تحت عبارت "انتزاعي" نام برد تقسيم نمود و گفت : آنچه كه وجه غالب نظريه پردازي در سياست در طول تاريخ بوده رويكردي انتزاعي است به اين معنا كه در انديشه و يك نظريه سياسي مستظهر به استدلال است و يا در نظر گرفتن يك موقعيت فردي است. چون نظر قطعي اين است كه بهترين پاسخ به يك پرسش فلسفي و اخلاقي پاسخي است كه افراد خاص در يك موقعيت خاص به آن پرسش پاسخ مي دهند.
وي افزود: اين ايده فرض نخستين رالز است كه پرسش از معناي عدالت را واگذار به افرادي مي كند كه در وضع نخستين قرار دارند. آنها داوري درباره محتواي اصول عدالت مي كنند . بنابراين رويكرد انتزاعي يك نظريه سياسي علاوه بر اينكه نيازمند يك صورتبندي فلسفي است نيازمند يك توجيه فلسفي هم هست.
دكتر واعظي تصريح كرد: ادعاي بنده اين است كه رالز در نظريه عدالت به رويكرد انتزاعي به سياست تعلق دارد. اما در ليبراليسم سياسي به رويكرد هرمنوتيكي تعلق دارد. يعني يك چرخش محسوس در رالز قابل مشاهده است.
وي به اين نكته اشاره كرد كه رويكرد هرمنوتيكي به سياست كه در چند دهه اخير باب شده و متفكراني مثل ريچارد رورتي و ميشل باتلر و حتي مك انتاير را به خود جذب كرده است. مك اينتاير با طرح ايده سنتهاي تاريخي و اينكه مفهوم عدالت و تلقي از اصل عدالت و عقلانيت عملي بايد در درون يك سنت تاريخي تعريف شود به اين رويكرد تعلق خاطر دارد. بنابراين ما يك تلقي جهانشمول و عام از عدالت و عقلانيت عملي نداريم. بلكه عقلانيت عملي و عدالت را بايد در چارچوب هر سنت تاريخ خاص فهم و تفسير كرد. اين يك نوعي رويكرد هرمنوتيكي به سياست است.
واعظي افزود: ميشل باتلر با اين نظر مخالفت مي كند و مي گويد كه اصول عام وجود ندارد بلكه هر حوزه از حوزه هاي جامعه و هر ساحت از ساحات جامعه اقتضائات خودش را دارد و اين حوزه اي از عدالت است كه اصول خودش را تلقي مي كند. نكته دوم اينكه تفسير واحد و فهم مشتركي از خيرات وجود ندارد بلكه هر جامعه به فراخور بافت و درون مايه فرهنگي خودش تلقي خاصي از خيرات دارد. به همين دليل اصل اينكه چه چيزي خير است و خير چيست بايد واگذار به خود آن جامعه شود و آن جامعه تصوير خاص خود را از خيرات ارئه دهد.
وي در ادامه به اين مثال اشاره كرد كه در يك جامعه كاستي كه اختلاف طبقاتي و نژادي پذيرفته شده و ميزان بهره مندي افراد از ميزان تولد و اينكه در چه خانواده اي متولد شود بخشي از فرهنگ و باور يك جامعه پذيرفته عدالت در اين جامعه يك معنا پيدا مي كند و در يك جامعه كه به افراد به عنوان آزاد و برابر نگاه مي كند عدالت شكل ديگري تفسير مي شود. ميشل باتلر هم آشكارا رويكرد هرمنوتيكي به سياست دارد.
به گزارش "مهر"، واعظي با تاكيد بر اين مطلب كه رالز در عدالت به مثابه انصاف رويكرد انتزاعي به سياست دارد گفت: آغاز انديشه او با اين نكته است كه نظام عدالت نظام تحت حقيقت است همچنان كه حقيقت در حوزه معارف ملاك معيار و تشخيص معمول از نامعمول است در حوزه اجتماع ساختار كلان جامعه عدالت معيار تشخيص جامعه خوب از جامعه نامطلوب است. بنابراين از نظر رالز معيار تشخيص يك جامعه مطلوب عدالت است و اگر جامعه اي از ساختار عدالت فاصله گرفت جامعه نامطلوبي مي شود.
وي پرسيد: اما اين اصول عدالت چيست؟ در واقع رالز مي خواهد پاسخ به پرسش فلسفي را بيابد. اگر چه فيلسوفان بزرگي در شكل گيري نفع انگاري نقش داشتند اما اين نفع انگاري نمي تواند پايه اخلاقي يك جامعه سامان يافته باشد. اگر چه مكاتب اخلاقي مانند كمال گرايي و شهودگرايي و نفع انگاري را طرد كردند اما غافل شدند از اينكه بتوانند يك پايه اخلاقي بديلي ارائه كنند. بنابراين بايد نفع انگاري را كنار زنند و يك دكترين جامع اخلاقي تحت عنوان عدالت سامان دهند كه پايه گذار مباني كلان جامعه باشد. بنابراين رالز مي خواهد به پرسش فلسفي پاسخ فلسفي و نهايي دهد.
واعظي افزود: به همين منظور افرادي كه در وضع اصلي به عنوان داوران تشخيص اصول عدالت در نظر مي گيرد نسبت به اموري در پرده غفلت و بي خبري وجود دارند. منجمله آن امور اين است كه به كدام جامعه و نسل تعلق دارند. اين افراد در يك انتخاب عقلاني مي رسند كه اين اصول توافقي است و اينها اصول عدالت است. براي اينكه اينها تحت منصفانه ترين شرايط عدالت را تعيين مي كند. عدالت به مثابه انصاف نيز به همين معناست كه محتواي عدالت در يك وضعيت منصفانه مورد توافق قرار مي گيرد.
نظر شما