از نگاه تحليلگر كتاب مهر، زنان در اين قصه ها از عوامل بيروني و دروني فراواني رنج مي برند و كوشش مي كنند با سوق دادن معضلات و دل مشغولي هاي حل ناشدني خود به پسله هاي ذهن - كه منجر به واگويه ها و توصيفات ذهني در زبان داستان ها شده است - ، شكاف ها و تنش هاي موجود خود را تا حد ممكن تقليل دهند.
در داستان " ماشين كنترلي " ، راوي اول شخص ماجراي ورود يك همكار جديد و ويژگي هاي او را براي مخاطبي كه خواننده نيست، روايت مي كند. آنچه در اين داستان محور روايت واقع شده، ورود فرد تازه وارد به عنوان اتفاقي جديد و تلاش براي درك و شناخت او و سپس شناساندن اش به خواننده است.
راوي ، مشخصات فيزيكي و هر چه را كه مي بيند، مرحله به مرحله بازگو مي كند ؛ گويي كه آن شخص، ديگر وجود يا حضور خارجي ندارد اما بواسطه اتفاقي خاص قابل روايت شده است.
در اين قصه دو موضوع كار و رشوه خواري وگرايش عاطفي پيش آمده از سوي مرد، چندان يك اندازه روايت نمي شوند و همين مساله به پايان ناگهاني ماجرا منجر مي شود. با اين وجود، نقطه پايان " ماشين كنترلي " كه با ابهام سرنوشت دو پرسوناژ داستان همراه است و از جمله نقاط قوت اثر محسوب مي شود، ضعف هاي عمده داستان را كه در گفتگوها و رابطه نسبتا تكراري شخصيت ها مبرز شده ، كنار مي زند.
" هميشه قهوه را تلخ مي خورم " داستاني است كه هر چه پيش مي رود به شعر نزديك مي شود.عنصر واگويه، تعابير و گفتارهاي رمانتيك، وصف تنهايي و بي قراري راوي و فضاسازي خاصي كه بر اساس مشاهدات واگويه وار راوي شكل گرفته، در رسيدن داستان به نقطه تلاقي با شعر سهيم هستند.
تنهايي هاي دفعه اي و ناگهاني زنان در داستان هاي اين مجموعه ، حاكي از انديشه ها و جدايي هاي نشات گرفته از مردستيزي نيست، بلكه برعكس محصول خلاهاي عاطفي و حسرت هاي عذاب آور ناشي از" فقدان " به شمار مي رود. به عنوان نمونه، در " ماشين كنترلي " تنهايي زن با تنهايي مرد ( ابراهيمي ) تجانس و رابطه روايي مطلوبي را باعث شده، كه از قضاوت هاي صريح و تند قصه هاي معمول زنانه دور مي شود.
در " مرد شكلاتي " راوي اول شخص مشغول نوشتن داستان و كلنجار رفتن با ايده ها و تئوري هاي داستاني است. ذهن او در دل واقعيات و اتفاقات پيرامون گردش مي كند و از اين ميان، موقعيت هاي زنان و ترديدها ، آرزوها و دل مشغولي هاي روزمره و سرخوشانه آنان را واكاوي مي كند.
اين داستان به لحاظ ديالوگ، فضاسازي، باورپذيري و جذابيت سيلان افكار و دغدغه هاي راوي، پخته تر و تكميل تر از ساير آثار به شمار مي رود و شايد علت اين امر، چيزي جز نويسنده بودن راوي و درك همه جانبه او از چنين شخصيتي نباشد. در اين ماجرا، رابطه ناگزير و پيوسته نويسنده با آدم هاي بيروني كه او را از فضاي نوشتن باز مي دارد نيزتقطيع ها و بريده هاي تصويري جالبي را رقم زده است.
در " شبي به دارازاي زمستان " ، واگويه راوي در توصيف حال و روز مبهم و پرتشويشي كه احاطه اش كرده، يكدست و به اصطلاح سرراست به نظر نمي رسد. راوي در اين قصه، لحظه اي اوهام مي بافد و لحظاتي تشريح و توصيف مي كند. فضا خواب زده و وهم انگيز است اما در جاهايي روندي ديگرگون مي يابد و فضاي وهم زده را به علت عدم تجانس و يكدستي ، درهم شكسته و مختل مي سازد.
با وجود اين كه مقصود نويسنده از تداخل فضاهاي واقعي و غير واقع گرا و كابوسناك ، شرح اغما و روان پريشي راوي است ولي استفاده از مولفه ها و عناصر روايي گوناگون براي سوررئاليسم نمايي در داستان، تا اندازه اي نسنجيده، رها و بي چفت و بست نشان مي دهد.
داستان " سه حرفي " شروعي همچون " مرد شكلاتي " دارد ؛ با اين تفاوت كه اين بار خودآگاهي زن و دريافت انزجارآميز او از رفتارهاي آزاردهنده و مشمئزكننده مرد، محور روايت قرار گرفته است. نويسنده در اين قصه با بهره گيري از نگاه دقيق و جزئي نگر راوي زن، گوشه ها و زواياي پنهان و آشكار خلقيات زننده و رفتارهاي تحمل ناپذير مرد را باز مي نماياند و زماني كه مرد از صحنه و محاط ديد راوي كنار مي رود ، فضا از سنگيني خارج شده و ظرافت و آرامش به متن سرازير مي شود.
مصائب و تيره روزي هاي مادران و همسران و آرزوهاي وامانده و خواهش هاي دست نيافته ايشان كه در كسوت سكوت و آرامش ، به مرگ منتهي مي شود در قصه " سياوش " نمود يافته است.
در " پارك باران زده " كه باز هم از زاويه اول شخص روايت مي شود، درون گويي هاي راوي ، مرتبط با ديالوگ هاي رد و بدل شده و پركننده خلاهايي است كه از پنهان كاري راوي زاده شده است. راوي زن كه در موقعيتي نسبتا تحميلي در برابر خواستگار خود نشسته، نقطه نظرات واقعي خود را نسبت به آنچه از مرد مي بيند، درون خود واگويه كرده و از آنجا كه روايت بيروني او مطابق آداب مراسم پيش مي رود، خواننده را يك پله جلوتر از داستان و شخصيت مرد قرار مي دهد.
از نگاه تحليلگركتاب مهر، زبان كارها عمدتا به شعر پهلو مي زند و اين بيش از همه ، از دروني بودن گفتگوهاي راوي اول شخص و سير آفاق و انفسي اش نشات مي گيرد. داستان ها همگي آغاز و پاياني مشخص دارند و مي توان گفت، اصراري در آنها براي شكستن قالب هاي كلاسيك داستان نويسي به چشم نمي خورد. از سوي ديگر، زبان داستان ها ، زاويه ديد راويان و نحوه پرداختن مضامين نه چندان تازه آنها نيز تلاش جديدي را در ارائه قصه هايي متفاوت و پيشرو نشان نمي دهد.
با اين وجود پاكيزگي نثر، نگاه دقيق، شرح روابط ملموس اجتماعي و ساير نكاتي كه ذكرشان رفت، باعث مي شود تا نخستين كتاب " فري رز جلال منش " اثري مهم و قابل تحسين باشد.
مجموعه داستان " هميشه قهوه را تلخ مي خورم " به قلم فري رز جلال منش در شمارگان 1200 نسخه و بهاي پشت جلد 800 تومان از سوي نشر چشمه روانه پيشخوان شده است .
نظر شما