به گزارش خبرنگار اعزامي "مهر"، سفر ساعت 19 روز چهار شنبه 10 اسفند ماه به دعوت انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس بنياد روايت فتح ، از راه آهن با قطار تهران، انديشمك آغاز مي شود. برخي از هنرمندان نسل ميانه، نسل جوان تئاتر و تعدادي دانشجويان تئاتر به اتفاق جمعي از خبرنگاران به اين سفرپاسخ داده اند. كاروان راهيان نور صبح روز پنجشنبه 11 اسفند ماه قدم به استان لرستان مي گذارد.
راه آهن انديمشك دو اتوبوس مركب راهيان نور مي شود، پادگان دوكوهه اولين مقررجوانان مشتاق جهبه در زمان جنگ ، اولين محل ديدار هنرمندان تئاتر با جنگ است.
حوض كوچك آب در كنار مقبره شهداي دوكوهه ، رزمندگاني كه براي آموزش نظامي به اين منطقه اعزام شده بودند، صداي نوحه تو را به فضاي دهه 60 مي برد ، با اهداي كوله، چفيه و كتاب خاطرات جنگ، مسافران به سوي سرزمينهاي دفاع مقدس تجهيز مي شوند.
رئيس انجمن نمايش اهواز، مسئول روابط عمومي دوكوهه و رئيس اداره ارشاد انديمشك، اولين ميزباني هستند كه براي خوش آمد گويي به هنرمندان تئاتر مسافر سرزمين حماسه، پيشگام مي شوند.
هنرمندان در نمازخانه اين پادگان كه روزگاري خوابگاه رزمندگان بوده، گرد هم جمع مي شوند، حسين مسافر آستانه مديرعامل انجمن تئاتر مقاومت و ميزبان اصلي كاروان راهيان نور، خطاب به ميهمانانش مي گويد : " در مورد دوكوهه، خيلي چيزها شنيده ايم، ما از صبح امروز قدم در سرزميني گذشاته ايم كه جاي جاي آن خاطرات بزرگي در خود دارد."
وي ادامه مي دهد : " از آنجايي كه ما جامعه تئاتري به دنبال بازشناسي مسايل جامعه خود هستيم ، مي توانيم با بهره گيري از اتفاقات دفاع مقدس ، آثار ارزنده اي ارائه دهيم."
بازديد از سد بزرگ كرخه و نيروگاه برق آن، دومين مقصد راهيان نور است، اين سد و نيروگاه پس از پايان جنگ تحميلي در دوران سازندگي ساخته شده و به گفته راوي اين سد و نيروگاه اكنون بزرگترين سد و نيروگاه توليد برق منطقه است .
هنوز سرخي غروب تمام آسمان بيابانهاي فكه را نگرفته بود كه هنرمندان تئاتر شاهد ميدانهاي بكرمين شدند ومقتل شهيد سيد مرتضي آويني در فكه آخرين ايستگاه اولين روز سفر است و صدايي آشنا برايت از شهيد قلم مي گويد. نيزارهاي سوخته آرام و جاده بي انتهاي شني كه اطرافش را ميدانهاي مين پوشيده از رمل هاي صحرا احاطه كرده بود. راوي انتهاي بيابان را نشان مي دهد و مي گويد : " اينجا مرز عراق است " و سپس صحبت از رمل هاي شني اين بيابان، مين هاي خنثي نشده ، بي آبي و شهادت عده اي از رزمندگان بر اثر بي آبي در اين منطقه مي شود.
نصرالله قادري يار نزديك شهيد آويني ازاستاد و بي توجهي كه به او در زمان حياتش شده سخن مي گويد : " من و مرتضي دوازده سال با هم در مجله سوره كاركرديم، او سردبير من بود و من دبير سرويسش، او چه در دوران زندگي و چه در دوران شهادتش فردي مظلوم بود و هميشه مصادره به مطلوب مي شد. در تمام اين سالها كسي نتوانسته حقيقت مرتضي را بگويد و برعكس تمام كساني كه در روزگار حياتش، از او انتقاد مي كردند، پس از مرگش خونخواه او شدند. او يك قوه جاذبه قوي داشت و از هر طيفي با وي كار مي كردند، زيرا آويني هيچ طيفي را دفع نمي كرد و باور داشت كه به تعداد آدمهاي روي زمين راه رسيدن وجود دارد. "
اين يار ديرينه سيد شهيدان اهل قلم ادامه مي دهد : " من در تمام سالهايي كه در كنار مرتضي بودم ، ياد گرفتم آدم باشم، ببخشم و قبول كنم كه چه راحت مي توان مرگ را پذيرفت و از آن نترسيد. ريرا كه بايد باور كرد كه در هر آيين و كيشي كه باشيم مرگ پايان راهمان نيست. اينجا قتلگاه كسي است كه هنرمند بود، اهل قلم بود و مثل شما مظلوم بود و رفت!"
شوش، مقبره دانيال نبي، سينه زني مردم جنوب و پايان شب اول سفر استراحتگاهي در اهواز است.
دومين روز درحالي كه از اهواز به سوي هويزه راهي هستي، راوي تورا به سوي 20 كيلومتري اهواز منطقه درگيري با نيروهاي عراقي در سال 59، جايي كه مردم خوزستان با دست خالي مقابل نيروهاي عراقي ايستادند و نگذاشتند دشمن به دروازه شهر برسد، راهنمايي مي كند. هويزه ، بستان ، سوسنگرد ، دهلاويه از ديگر منطقه هاي جنگي بود كه روز دوم كاروان راهيان نور را با خود به سوي خاطره ها برد.
"شهرهويزه به دليل مقاومت مردمش به دستور صدام با خاك يكسان شد و تانكهاي عراقي تمام شهر را صاف كردند ، امروز تنها چند ويرانه از اين شهر مانده است." اين صحبت راوي هنگام گذشتن از دل شهر است. ساختمانهاي كوچك آجري جديد بردل ويرانه هاي جنگ هم نتوانسته است ، آبادي را به اين شهر بازگردد، شهر در سكوت تلخي به سرمي برد و تنها چند ويرانه به عنوان يادگاري در دل تنها پارك شهر به صورت موزه اي نگهداري مي شوند.
مقبره شهداي گمنام هويزه در خارج از شهر ميان بياباني قرار گرفته است، چند مغازه ، يك پارك كوچك تفريحي در كنار اين مقبره ساخته شده است و كاروانهاي زيادي از زائرين و دانش آموزان به زيارت اين مكان آمده اند.
سردارعلي فضلي معاونت عمليات سپاه پاسداران كه دركنار اين مقبره ها براي هنرمندان سخنراني مي كند، در باره اين مكان مي گويد: " درهويزه بسياري از برادران ما شهيد شدند و مقابل دشمن ايستادند زيرا جنگ ما از ابتدا معامله با خدا بود و همين هم موجب شد كه سوژه هاي جنگ دفاع مقدس ما بكر و جديد باشد، اگر هر كدام از شما پس از ديدن اين مناطق جنگي و بازگشت از سفريكي از اين موضوعات را درباره دفاع مقدس دنبال كنيد، قطعا براي نسلهاي بعدي انقلاب، ميراث بزرگي را به يادگار خواهيد گذاشت، زيرا اين رسالت هنرمندان است تا اين پيام را به جوانان منتقل كنند."
دهلاويه ، مقبره نمادين بيش ازهزار تن از شهداي ارتش قزوين در ميدان هاي مين نمادين و نمايش مناطق جنگي دومين مقصد ديدار ما با جنگ در اين روز بود، اين مكان كه بخشي از منطقه هويزه است در كنار محل شهادت مهندس چمران قرار گرفته است . ضمن ديدار از مكان شهادت چمران ، يكي از سرداران جنگ از شخصيت اين شهيد و نحوه شهادتش با خمپاره توضيح مي دهد، بنياد حفظ ارزش ها و نشر آثار دفاع مقدس اين مكان را بازسازي كرده و در ان يك شبستان و موزه جنگ برپا كرده است. هرچند كه بناي بزرگ سفيد با حس تو از فضاي جنگي سنخيتي ندارد اما آسايشگاه خوبي براي زائران و مسافران اين سرزمين است.
پس صرف ناهاردركنار مكان شهادت مهندس چمران راهي بيمارستان صحرايي دردل ميدانهاي جنگ مي شويم، بيمارستاني ساخته شده دردل يك بتون بزرگ سيماني با شش اتاق عمل، راديولوژي و اتاق معراج(سرد خانه). اين بيمارستان همه را شگفت زده كرد!
و شگفتي ديگر، بازديد از قرارگاه گلف يا اتاق جنگ در اهواز (مقر اصلي فرماندهي كل جنگ) و آشنايي با نبوغ شهيد حسن باقري در طراحي عمليات جنگ است.
سردار فتح الله جعفري كه در سالهاي اول جنگ شاگرد شهيد باقري بوده است، ضمن همراهي بازديدكنندگان از اين مكان به توضيح در باره برخي از نقشه هاي جنگ مي پردازد و در بازديد از اتاق جنگ توضيح مي دهد: " اين اتاق شهيد باقري بود، هيچ كس جز خودش حق ورود به اين اتاق را نداشت، او در اين اتاق بسياري از عملياتهاي بزرگ جنگ را طراحي و بسياري از شكستها و جنگها را پيش بيني مي كرد. به طوري كه ما فكر مي كرديم پيشگو است، پس از شهادت ايشان در اين اتاق باز شد و ما اين نقشه هاي جنگ را در اينجا يافتيم."
به راستي شگفت انگيز بود وقتي مي شنيدي ؛غلام عباس افشردي معروف به حسن باقري 22ساله دانشجوي حقوق فرمانده كل عملياتهاي بزرگ جنگ ايران و عراق بود. سردار باقري كه همه او را در خط مقدم در سمت يك خبرنگار مي شناختند و تنها در قرار گاه گلف بود كه هم رزمانش مي دانستند او يك فرمانده فوق العاده است نه خبرنگار. اين فرمانده خبرنگار، يك روز هنگام بازرسي و شناسايي مناطق جنگي به شهادت رسيد و امروز جاي خالي او در اتاق جنگ كه با عكسها و نقشه هايش ، تزئين شده ، احساس مي شود.
دومين شب در آبادان گذشت و سومين روز سفر كاروان راهيان نور ديدار ازمنطقه فاو، اروند كنار، خرمشهر و آبادان بود.
در كنار اروند رود و در آن سوي مرز عراق، امروز زندگي جريان دارد، اما هنوز آثار جنگ بر چهره نگران بوميان دست فروش و لنچهاي سوخته كناراروند ديده مي شود، سردارجعفري و سردار رجبي معمار (مدير شبكه پنج تلويزيون ) درباره عمليات فاو و شيمايي كردن اين منطقه توسط نيروهاي بعثي توضيحاتي ارائه مي دهند ، آنها مي گويند كه پس از حمله شيميايي به اينجا ، حتي يك ماهي هم زنده نماند! آفتاب گرم و شرجي بر روي آب نگاهت را با نگاه ماهياني كه براي يافتن غذا به روي آب مي آيند ، تلاقي مي دهد.
مسجد سليمان خرمشهر روزگاري مقر تسليحات و مكاني براي مسلح كردن رزمندگان جهت اعزام به خط مقدم بود، اما امروز ديگر فقط تركشهاي جنگ را بر پيكر خود دارد و محلي براي زائران نمازگزار است.
هنرمندان تئاتر ناهار روز سوم را ميهمان اداره كل ارشاد خرمشهر هستند، ناهار بر روي صندلي هاي تنها سالن بزرگ تئاتر خرمشهر كه پس از جنگ ساخته شده است، صرف مي كنند و سپس راهي شلمچه مي شوند.
شلمچه با وجود تغيرات عمده اي كه براي نمادين كردن آن شده است ، هنوز بوي ناب جنگ رامي دهد، ميدانهاي بكرمين، تانكهاي اوراق، خاكهاي پراز تركش و سنگرهاي بازسازي شده، درحالي كه راهيان نور درچند كيلومتري مرزعراق ايستاده اند، سردار جعفري درباره شلمچه و شهدايش، ميدان پر از مين و شيميايي شدن اين منطقه توضيح مي دهد.
اجراي يك تئاتر خياباني با موضوع جنگ و مردم خرمشهر توسط جند تن از هنرمندان انجمن نمايش اين شهر در كنار مقبره شهداي شلمچه ، با استقبال تماشاگران مواجه مي شود .
هنوز آفتاب شلمچه سوزان است كه راهيان نور به سمت آبادان بازمي گردند و سرخي غروب سرزمين چاههاي نفت را در كنار اسكله و نفت كشها تماشامي كنند، اتوبوس شهر را پشت سرمي گذارد ، از كنار پالايشگاه بزرگ آبادان مي گذريم و به سوي بازارش راهي مي شود، پايان سفر بازار بزرگ آبادن است.
فرودگاه آبادان، پرواز به سوي تهران و يادآوري نخل هاي سوخته، شهداي گمنام، ميدان مين و خاطراتي كه در اين سه روز گذشت و جمله اي كه در دفتر خاطرات اين سفر مي نويسم؛ سكوت، سرشار از ناگفتههاست!
نظر شما