۱۹ مهر ۱۳۸۲، ۱۸:۲۳

نازنينا نفسي اسب تجلي زين كن (12)

خبرگزاري مهر : تقديم به آنكه خواهد آمد

خبرگزاري مهر : تقديم به آنكه خواهد آمد

خواهي آمد و سروها آمدنت را به تماشا خواهند نشست ... خواهي آمد و رودها حضورت را به زمزمه خواهند نشست ...خواهي آمد و جانها به تماشاي حضورت قيام خواهند كرد .

باران نگاهت ميان چشمان خاطره و لبخند تكرار مي شود و ترنم حضور جاودانه ات ، نيايشگر نسيم و ستاره ست يا ابا صالح .


اي حلاوت ايمان در كام آدميان و اي سترگ صبور ! نامت بلند آوازه باد وجاودانه . نيمه شعبان تو عطر خوش زيستن است در برهوت آدميت و نگاه مهربان ات اي زيباترين اسطوره هستي  ، رايحه ريحان  . آواز پر جبرييل در پرواز عاشقانه كلامت جان مي گيرد و تاريخ تو را اي هميشگي ترين ،   براي زيباترين سرودي كه خواهي سرود ،  همواره خواهد ستود .
اي مفهوم سبز  صداقت و اي طلوع  استقامت ،  ظهورت را پنجره و كوير ، درخت و دريا ،ايمان و عشق و...  فرياد مي كشند ...وما چشم به راه مردي از تبار آفتابيم . سوار سبز پوش جاده هاي هماره  !  اي آبي ترين !  دامن دامن ياس و اقاقيا ميهمان  قدوم بهارينه ات باد كه تجسم طراوتي و تكثير صلابت . 
مولاي آب و آينه ! واژگان در تصوير بلنداي تو قاصر اند و خموش.  و تو خود مي داني كه دوست داشتن را چه به طاقت واژگان .
تو آرام و سكينه دلهايي ،  در عصر التهاب و تصوير ماهي درتلولو  آب  . هنوز سايه ها حضور تورا فرياد مي شكند كه نغمه آرماني ايماني  و منتقم شهادت نيكان  . اي آيه صبر خداوندي ! انتظار خوب ترينها  چه طاقت فرساست و توكه خوب ترين خوب هايي ، مي داني ...
هلا سوار سبز پوش !  چشمان منتظر،  صلاي تورا لحظه لحظه  شماره مي كنند و سيصد وسيزده  دلاورت  ، بي باك و استوار زمين را مهياي گامهاي جاودانه تو خواهند كرد كه بهار را به ار مغان خواهي آورد .
اي رحمت الواسعه و اي ميراث دار پيامبر نور و رحمت ، اي ذوالفقار علي در نيام و لسان بوتراب   در كام ، صلح حسن و قيام حسين در تو متجلي است و زهد سجاد و دانش باقر و صادق در حضورت نمودار . تو خلاصه خوبي هايي در قاموس آفتاب .  
اي   زيباترين حضور   اينك در نيمه شعبان تو ايستاده ايم ...با چشماني  عاشق و دلي سرشار از  اميد  وصال كه تو خواهي آمد . عزيز و ساده ترينم ، يا مهدي فاطمه ... يا اباالعشق ...نگاه  آينه مشتاق حضور توست ... تو كه  روح تاريخي ،   جاري در ابديتي مدام . مولاي من سالهاست كه با زمزمه نام تو در كويرستان  احساس ، رفع عطش مي كنيم وآتش نبود تو را به جان خريدار .
اي آفتاب حسن برون آ دمي زابر                 كان چهره مشمشع تابانم آرزوست  

کد خبر 30095

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha