به گزارش خبرگزاری مهر، یادداشت پیش رو به قلم دکتر مرتضی بحرانی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم که به نسبت قرآن و تمدن اسلامی می پردازد؛
در خصوص نسبت قرآن و تمدن اسلامی اول از همه باید نوع رویکرد خود را مشخص کرد: آیا ما یک رویکرد نظری پیشینی داریم و بعد بر اساس آن میخواهیم نسبت این دو تا را بسنجیم یا اینکه میخواهیم یک نظریه قرآنی از تمدن داشته باشیم و بعد بر اساس آن، انواع تمدنها را به بحث بگذاریم؟ هرکدام از اینها لوازم خودش را خواهد داشت.
الف . رویکرد پژوهشی
از این نظر، دو گونه تعریف را میتوان ارائه داد؛ یا تعریف معیاری (به عبارت فلاسفه، تعاریف به حدِ یا تعریف قیاسی) یعنی با بررسی آیات قرآن، از آغاز تعریفی از تمدن مشخص میشود و بعد تمدنها درون آن چیده و بررسی شوند؛ یا تعریف استقرایی، یعنی تمدنهای موجود بررسیشده، عوامل و ویژگیهای مشترک آنها مدنظر قرار گیرند و سپس بر اساس آن ویژگیها، تمدن تعریف میشود. در این رویکرد، تمدن، نتیجه خلاقیت فکری بشر است که دارای ابعاد چندگانهای هست که عبارتند از: بعد اقتصادی تمدنها، بعد سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و بعد علم و هنر.
قرآن به بررسی ویژگیهایی پرداخته است که بر اساس آنها میتوان تعریفی از تمدنها ارائه داد. از این نظر، ما با یک بحث دوگانه مطرح هستیم و آنهم دورههای تمدنی پیامبری و ناپیامبری است. قرآن از یک سری تمدنهایی اشاره میکند یا بحث میکند که مؤسس این تمدنها یا شکلگیری آنها بر اساس حضور پیامبران بوده است و یک سری تمدنها هم هست که، بر اساس اقدامات ناپیامبران (مانند فرعون) شکل گرفته است.
اکنون اگر مبنای تمدن اسلامی، قرآن دانسته شود، نمیتوان گفت که خود قرآن هم دارای یک تعریف معیاری از تمدن است. از این وجه، قرآن سلباً و ایجاباً ساکت است. اما به این معنی نیست که قرآن ضدتمدن هم باشد. چون قرآن به معیارهایی اشاره میکند که آن معیارها در ساخت تمدن بسیار نقش دارند: قرآن علم را بها میدهد، عقل را بها میدهد، تعاون و جمعگرایی را بها میدهد، به سازندگی بها میدهد، همه اینها در ساخت تمدن نقش دارند؛ ولی در خصوص تمدنهای غیرپیامبرانه، نشانههایی که قرآن میگوید، به تمدن در تعریف امروزی آن نزدیک میشود و گویی که قرآن تمدنها را آسیبشناسی میکند.
ب. ویژگیهای قرآنی تمدن
با بررسی آیات قرآن، ویژگیهایی که در تعریف تمدن دخیل هستند، را میتوان به شرح زیر فهرست کرد:
1- تمدن محصول سهگانه خدا، انسان و پیامبر/ناپیامبر است، یعنی تمدنها هیچوقت فقط با صرف حضور عنصر انسانی شکل نمیگیرند. چه تمدنهای پیامبران و چه ناپیامبران، در واقع در این تمدنها حضور خدا، پیامبر و یا ناپیامبر در آنها مشهود است.[۱] به دلیل جایگاه خدا، تمدن دارای آغاز و انجام است و حضور معاد نیز همواره در بحث از تمدنها برجسته است. از نظر قرآن، در تمدنهایی که بر اساس اندیشه و کردار غیرپیامبران شکل گرفته نیز، خداوند حضور دارد چرا که تمامی قدرت و علم از آن خداست؛ البته به دلیل نگرش الحادی، فرمانروایانی چون فرعون، خود را در مقام خدا دیده و تمدن موجود را به خود نسبت دادهاند. از زاویه دیگر، قرآن تأکید میکند که آغاز و انجام تمدنها بر اساس فعالیتهای خود انسانها است.[۲]
2- یکی دیگر از بحثهایی که در قرآن در خصوص تمدنها هست، وجود سنتهای الهی است؛ یک سری سنتهایی هست که اگر رعایت شود آن تمدنها رو به اصلاح و نیک سرانجامی میرسند و اگر رعایت نشود، تمدنها به زوال و فساد میانجامند. سنتهایی چون راستگویی، شکران نعمت، توسل به صبر، رعایت تقوا، طغیان یا عدم طغیان در برابر حق، تبعیت یا عدم تبعیت از ظلم و ظالمان، از این دستهاند.[۳]
3- یکی دیگر از مباحثی که در آیات قرآن آمده است در خصوص تمدن نهایی در زمین هست، سرنوشت نهایی تمدن بشر است؛ اینکه در نهایت، حسب اراده خدا، مالکیت زمین از آنِ بندگان صالح خدا است.[۴]
ویژگیهای فرهنگی/اخلاقی تمدن اسلامی
در بحث از قرآن و تمدن، تمایز بین تمدن و فرهنگ مد نظر نیست، بلکه آن دو در هم ادغام شدهاند. در اینجا، آن تعریفی که شده است که تمدن بعد مادی خلاقیتهای فکری است و فرهنگ بعد معنوی آن است در نظر گرفته نمیشود، بلکه گفته میشود تمدن دارای ویژگیهایی است که ـ از یک جهت ـ خود را در قالب فرهنگ متجلی میکند؛ از همین روست که تمدن با سبک زندگی نیز پیوند دارد و ایجاب میکند که هر تمدنی مشخصههای فرهنگی خاص خود را داشته باشد که تا وقتی آن مشخصهها هست میتوان گفت که آن تمدن نیز حیات دارد.
از این نظر، تمدن اسلامی، وجوه فرهنگی زیادی دارد که البته در قالب دین و آموزههای دینی ظهور مییابند. اگر این مشخصهها نباشد، از تمدن اسلامی چیزی جز جنبههای ظاهری مسجد و نماد و برج و بارو و خانقاه و در و دیوار باقی نخواهد ماند. مشخصههای فرهنگی تمدن اسلامی را میتوان قبل از هر چیز در مناسبات انسانی یافت؛ در این زمینه میتوان با توسل به امثال و مصادیق، بهتر به موضوع پرداخت؛ پیامبر ویژگیهایی را برای مسلمانان برمیشمارد که ویژگیهای فرهنگی تمدن آنها را برمیسازد.
مثلا در مورد نظافت پیامبر(ص) در مورد نظافت فردی و اجتماعی تاکید زیادی دارند. یا مثلاً اینکه انسانها در تمدن اسلامی صبور، ایثارگر و باگذشت هستند. یا اینکه پدر، مادر، همسر، فرزند، و همسایه و سایرین دارای حقوق و وظایفی هستند. پیامبر آنقدر در باب همسایه تأکید کردند که برخی گفتند نکند همسایه ارث میبرد. یا در سنت حج کسی که میخواهد برود باید گرسنگان بسیاری را سیر کند، همسایهاش نباید نیازمند باشد. مناسبات حکومتی هم در تمدن اسلامی، بر پایه وجود اصول فرهنگی و اخلاقی بوده است. مثلاً میگویند که پیغمبر با مخالفینش سعه صدر داشت و وقتی مکه را فتح میکند میگوید که هرکس به خانه ابوسفیان پناه ببرد در امان است، و نه فقط خانه خدا. یعنی آن آدمهایی که مقابل من بودند چون آدمهای بزرگی بودند، خانهشان امن است.
این ویژگیهای در فضای فرهنگی تمدن اسلامی، همواره انعکاس داشتهاند. این در حالی است که امروزه این مشخصات در جامعه ما کمرنگ شده است: بهعنوانمثال، برخی افراد قرض میگیرند، و به حج میروند! یا مثلاً حج، شکل اداری و سازمانی به خود میگیرد؛ با این توجیه که چون اداره و سازمان هزینهها را پرداخت میکند، پس ما یک حجی هم رفته باشیم. اکنون وقتی راجع به تمدن اسلامی و فرهنگ اسلامی صحبت میشود، معنایش این است که باید دارای این ویژگیها باشد. یعنی تمدنی که مناسبات بین فردی آن اینگونه باشد، مناسبات اجتماعیاش اینگونه باشد، میشود تمدن اسلامی. اما وقتی یک چنین چیزی وجود نداشت، طبیعتاً این سوال مطرح میشود که راجع به کدام تمدن اسلامی صحبت میکنیم؟
به دیگر سخن، نمادهای هر تمدنی دارای معنای خاص خود است. بهعنوانمثال، مسجد برای یک معنایی درست شده است. مؤمنان در مسجد گرد میآیند و اعمالی را انجام میدهند که حاوی بار معنایی است. مثلاً بعد از نماز به هم نگاه میکنند، به همدست میدهند. برای اینکه بدانند کسی که تا دیروز در کنار آنها نماز میخوانده، هنوز در قید حیات است، به لحاظ بدنی و روحی، سالم هست یا نیست؟
پی نوشتها:
[۱] . آیاتی مثل: “قل لله المشرق والمغرب” تأکید میکند که همه عالم مال خداست حتی اگر تمدنی هم شکل بگیرد یا وقتی میگوید: “لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط” تأکید میکند که تمدنها از طریق پیامبران و کتابی که با خودشان داشتند همواره شکل گرفتهاند.
[۲] . “ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم” خود این انسانها هستند که، آن قوم یا آن جامعه هست که سرنوشت خودش را تغییر میدهد یا تثبیت میکند.
[۳] . آیاتی مثل:” قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین” که تصریح میکند که تکذیب، کذب یا دروغ حالا به هر مصداق و معنایی که باشد مخل تثبیت و تداوم تمدن است. یا در “وضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمینه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع والخوف بما کانوا یصنعون” که دارد مثال میزند که حالا بحث بر سر آن قریه یا روستا و شهر و اینها نیست بالاخره یک مجموعهای از انسانها که دارای رزق و روزی بودند بعد کفران ورزیدند و به خاطر این کفران بود که خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنها پوشاند و رو به زوال نهادند یا در خصوص تمدن عاد: “الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد” که در واقع تاکید میکند که نمودهای مادی تمدن هم در عین حال مثال میزند و یا ثمود: “الذین جابوا الصخر بالواد” آنها که صخرهها را جابهجا میکردند و از کوهها میآوردند به وادیها و شهرنشینی را ایجاد میکردند یا فرعون “و فرعون ذی الاوتاد” دارای قدرت بود. اما همه اینها “الذین طغوا فی البلاد” یعنی طغیان کردند. “والی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره هو انشاکم من الارض واستعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب” یا ” فاما من طغی و آثر الحیاه الدنیا” در مجادله موسی با فرعون هست که “وقال موسی ربنا انک آتیت فرعون وملاه زینه واموالا فی الحیاه الدنیا” که موسی در واقع با خدا مناجات میکند که خدایا شما به فرعون زینت و اموال دادی در حیات دنیا “لیضلوا عن سبیلک” تا بندگان را از راه گمراه بکند. که بعد موسی دعا میکند “ربنا اطمس علی اموالهم” مال آنها را از بین ببر، “واشدد علی قلوبهم” قلبهایشان را سخت و سنگ بگردان، “فلا یومنوا حتی یروا العذاب الالیم” یا مثلاً خصوص تمدن فرعون میگوید “فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید” اینها چون از اوامر فرعون تبعیت کردند به رشد و نهایت کار نرسیدند. یا “قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین” که باز اشاره می-کند تمدن یا عاقبت تمدن بشری و عاقبت زمین برای انسانهای متقی هست.
[۴] . “ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون”
نظر شما