منظور از برنامه فلسفه براي كودكان چيست ؟
در اواخر سالهاي 1960 در دانشگاه كلمبيا واقع در نيويورك به درجه استاد تمامي فلسفه رسيدم. فكر مي كردم كه دانشجويان من فاقد قدرت استدلال، قدرت تميز و داوري هستند ، اما براي تقويت قابل ملاحظه قدرت تفكر آنها ، ديگر بسيار دير شده بود . به اين فكر افتادم كه اين كار مي بايست در دوران كودكي انجام مي گرفت ( و در آن زمان تقريباً فقط من بر اين اعتقاد بودم ). بايد وقتي كودكان در سن يازده يا دوازدسالگي بودند، دوره هاي درسي در خصوص تفكر انتقادي را مي گذارندند . اما براي تهيه موضوعي قابل فهم و مخاطب پسند، متون درسي بايد به صورت داستان نوشته مي شد ، داستاني درباره منطق اكتشافي كودكان . اما به نظر مي رسيد كه اين كار نيز بايد با دقت و ظرافت بسيار انجام مي گرفت . اين داستان ها بايد راجع به فلسفه اكتشافي كودكان مي بود.
از اين رو من كتاب كشف هري استوتلمير را نوشتم . وقتي آنرا در سال 1970 به آزمايش گذاشتم، به نظر مي رسيد به خوبي كارگر افتاده است . در پي آن ( با كمك آنه مارگارت شارپ) يك كتاب راهنما كه شامل صدها تمرين فلسفي بود براي معلمان نوشتم . آن كتاب هم به خوبي نتيجه بخش بود . سپس شهر كلمبيا را ترك كردم و پژوهشگاه توسعه و پيشبرد فلسفه براي كودكان را در دانشگاه دولتي مونتكلير تأسيس كردم . پس از چند سال، كتابي با عنوان ليزا كه منحصراً مربوط به اخلاقيات بود نوشتم . اين كتاب تكمله كتاب هري بود و به كودكاني اختصاص داشت كه اندكي بزرگترشده بودند. كتاب هاي بيشتر و بيشتري نوشته شد كه هر كدام ويژه سطوح سني خاصي بود . اين كتابها به همراه كتابهاي راهنماي كمك آموزيشان بودند . همچنين مجموعه متنوعي از كتابهاي نظري تأليف و ( به واسطه انتشارات هاي دانشگاهي ، هچون تمپل ، كمبريج ، و تيچرز كالج ) منتشر شد .
برنامه فلسفه براي كودكان علاوه بر فراهم آوردن كتابهاي درسي متحد الشكل (داستان هاي فلسفي براي كودكان)، يك طرح آموزشي واحدي دارد كه در آن دانش آموزان سطوح مختلف با قرائت يك بخش از داستان با صداي بلند، كلاس را آغاز مي كنند. سپس سوالاتي در مورد آن طرح مي كنند و در مورد اين سوالات به بحث مي نشينند. روش كار چنين است و شامل انتقاد متقابل و دو جانبه و ابراز عقايدي با نهايت دقت است. مربي اين روش را به عنوان يك رهيافت آموزشي به رسميت پذيرفته و پيش مي گيرد تا بدان وسيله كودكان را به سوي تبديل شدن به شهرونداني در يك نظام دموكراسي سوق دهد .
پيدايش و تكميل اين برنامه چگونه صورت گرفته است؟
پيدايش فلسفه براي كودكان از " هيچ كجا" و بدون مقدمه نبوده است. اين برنامه بر اساس رهنمودهاي جان ديويي و مربي روسي ليو ويگوتسكي كه بر ضرورت تعليم تفكروتأمل و نفي آموزش حفظ كردنِ صرف تأكيد مي كردند، به وجود آمده است. براي كودكان كافي نيست كه صرفاً آنچه را كه به آنها گفته مي شود به حافظه سپرده و سپس به ياد بياوردند، بلكه آنها بايد موضوع مورد نظر را آزموده ، و تجزيه و تحليل كنند. درست دقيقاٌ همانطوركه فراينده تفكر، پردازش اموري است كه كودكان دربارة جهان و از طريق حواسشان ياد مي گيرند، آنها نيز بايد دربارة آنچه در مدرسه ياد مي گيرند بيانديشند. حفظ كردن مطالب، يك مهارت فكري كم ارزش و سطح پايين است؛ به كودكان بايد مفهوم سازي، داوري و تميز امور از همديگر، استدلال و اموري از اين قبيل را ياد داد.
بعد از آزمايشي كوچك ولي فشرده كه با اين طرح به عمل آمد، (و نشان داد كه مي توان به كودكان استدلال آوري قياسي و اصلاح شده اي را ياد داد بدون اين كه اين كار " آموزش براي امتحان" باشد )، به تعدادي از افراد كه دكتراي فلسفه داشتند، تعليم داده شد تا معلمان سرتاسر ايالات متحده را آموزش دهند و آنها در سال هاي 1970 شروع به اين كاركردند. در پايان اين دهه، پنج هزار كلاس در اين كشور از اين برنامه بهره مي بردند. ( اين آزمايش نشان داد كه با اراية اين برنامه براي كودكان يازده ساله، مي توان به آنها ياد داد تا در مسائل مربوط به استدال هاي صوري، 27 هفته سن هوشي بالاتري داشته باشند.
با مساعدت دانشكدة تعليم و تربيت نيوجرسي و كمك هاي بلاعوض بنيادهاي خصوصي، اقدام به تشكيل كارگاههايي براي تربيتِ "معلم ـ مربي" كرديم تا آنها هم بعداً معلمان ديگري را تربيت كنند، معلماني كه استفاده از اين برنامه را راه اندازي كنند. معلمان آموزش ديده گزارش دادند كودكان با خوشحالي به دوستانشان پاسخ مي دهند چراكه اين كار به آنها امكان مي دهد تا به راحتي و آزادانه در كلاس صحبت كرده و دربارة ايده ها و نظراتشان با يكديگر و نيز با معلم به بحث بپردازند. از آنجا كه فلسفه براي كودكان بيشتر يك برنامه مبتني بر زبان و مهارت هاي گفتاري است، توفيق آن رابطة تنگاتنگي با گسترش و بسط دقيق آن در مجموعة وسيع تري ا ز زبانها دارد. ( هر كشوري ترجمة ويژة خود را مي طلبد و كاملاً بجاست كه اين گونه باشد).
در فلسفه براي كودكان چند رويكرد و نگرش وجود دارد؟ لطفاً در مورد اين رويكردها توضيح دهيد.
درست همانطور كه يك رشته به نام فلسفه وجود دارد، همانطور هم يك فلسفه براي كودكان وجود دارد. اما هر يك از اينها روايت هاي مختلفي دارند. مثلاً روايت هاي مختلف و متعددي از فلسفه علم، فلسفه روانشناسي ، فلسفه هنر، و ... وجود دارد. هر "فلسفه ..." يا فلسفه مضافي، نقد جامعي از رشته مورد بررسي اش است. اما فلسفه براي كودكان را نه مي توان با تعليم و تربيت يكي دانست و نه با فلسفة تعليم و تربيت.
آنچه " فلسفه براي كودكان" ناميده مي شود، تلاشي است براي بسط فلسفه، با اين هدف كه بتوان آن را مانند نوعي آموزش به كاربرد. اين فلسفه، آموزشي است كه از فلسفه براي واداشتن ذهن كودك به كوشش در جهت پاسخگويي به نياز و اشتياقي كه به معنا دارد، بهره مي برد.
اما فلسفه با كودكان به عنوان يك شاخة فرعي كوچكي از فلسفه براي كودكان رشد كرد، به اين معنا كه فلسفه با كودكان از بحث و گفت وگو راجع به آراي فلسفي سود مي برد اما نه صرفاً به واسطة داستانهاي نوشته شده براي كودكان. برنامة فلسفه با كودكان قصد دارد كودكان را به عنوان فلاسفة جوان پرورش دهد. اما هدف فلسفه براي كودكان، ياري كردن آنها براي بهره مندي از فلسفه به منظور بهبود بخشيدن به يادگيري همة موضوعات موجود در اين برنامه درسي است.
در ابتدا وقتي به اين موضوع علاقمند شدم، گمان ميكردم كه كودكان حتي بعد از تعليم براي كسب دقت، انسجام و هماهنگيِ بيشتر، باز هم نميتوانند كاري بيشتر از تفكر انتقادي بكنند. اما تفكر انتقادي شامل مفهوم سازي، منطق صوري و هيچ گونه مطالعهاي از نوع فلسفة سنتي نيست، يعني هيچ يك از مواردي را كه من كوشيدهام در فلسفه براي كودكان ارائه كنم، در برندارد. تفكر انتقادي، كودكان را به فلسفه برنميگرداند ولي اعتقاد من اين است كه كودكان ديگر به چيز كمتري رضايت نخواهند داد و زير بار آن نخواهند رفت. البته آنها را نبايد هم به اين كار مجبور كرد. تفكر انتقادي در پي دقيق تر ساختن ذهن كودكان است؛ فلسفه هم به آن عمق ميبخشد و آن را پرورش ميدهد.
قوي ترين و پرنفوذترين رويكرد فلسفه براي كودكان كدام است؟
از نظر من برنامه اي كه خود پروردهام و برنامهاي كه به نام فلسفه براي كودكان ناميده ميشود ميتواند بهترين رويكرد نسبت به بهبود تفكر كودكان دانسته شود. دلايل اين امر عبارتند از:
( الف) علاقه : كودكان در خصوص كاري كه علاقه بسيار شديدي به آن دارند بيشتر تلاش ميكنند. به دلايل زير، P4C ( فلسفه براي كودكان ) بيشتر مورد علاقه آنهاست، چون 1. شامل داستانهاي تخيلي است، 2. دربارة كودكاني همانند خودشان است و3. اين برنامه آنها را در وارد گفتگويي دربارة موضوعات بحث برانگيز (همچون اخلاق) ميسازد. P4C از تفكر انتقادي ميگذرد و فراتر ميرود.
( ب) هيجان : P4C تنها به تقويت تفكر انتقادي بسنده نميكند. در اين برنامه پذيرفته ميشود كه تفكر ميتواند به شدت مهيج و احساسي باشد. اين برنامه راههايي را فراهم ميكند كه به واسطة آنها كودكان امكان سخن گفتن دربارة خود و تحليل آنها را بيابند.
(ج) تفكر انتقادي P4C : كاملاً دربرگيرندة تفكر انتقادي است ولي آن را با وسعت و عمق بيشتري تعقيب ميكند. تفكر انتقادي غالباً فقط « ضميمهاي» براي برنامههاي درسي رايج است، اما P4C اين نياز را به رسميت ميشناسد كه كودكان بايد به گونهاي واقعي با موضوعي كه آن را مسألهانگيز يا مبهم ميپندارند سر و كار داشته باشند.
( د) ارزش ها : در اين برنامه كودكان در همان اوايل متوجه ميشوند كه برخورد ما با موضوعات ارزشي، مستعد مبهم شدن، دو پهلو شدن و آشفتگياست. در نتيجه كودكان اموري را كه آنها را به تفكر دقيق و روشن رهنمون مي شود، مغتنم ميشمارند. اما اين بدان معنا نيست كه تفكر آنها بايد بدون شور و شوق يا فاقد احساسِ عاطفي باشد. كودكان ميتوانند دربارة مسائل مورد علاقةشان ـ يعني زماني كه موضوع تفكر آنها علاوه بر انتقادي بودن، خوشايند، توأم با احساس عاطفي و دلسوزي ميباشدـ بهتر تفكر كنند.
ه) خلاقيت : تفكر خوب ميتواند همانند زماني كه با تمام وجود در داستاني غرق ميشويم يا هنگامي كه فرضيهاي ميسازيم سرشار از تخيل باشد؛ بنابراين P4C به ويژه در زمينة خلاقيت، موفقيتآميز است.
( و) جمعي بودن : فلسفه، فعاليتي است مبتني بر گفت و گو؛ اين كار، نيازي ضروري به گشودن باب گفت وگو به روي تمام اعضاي جامعه دارد. به عبارت ديگر، به كندوكاو همگاني و مشترك نياز دارد. مردم جهان هنگامي كه نسبت به قربانيان بي گناه فاجعهاي ، احساس دلسوزي و همدردي دارند به نحوي بهتر از زماني كه فاقد آن هستند، رفتار ميكنند.
روش ابداعي شما، در اين زمينه كدام است؟
من تعداد زيادي از عناصر و مؤلفههاي معروف را برگرفته و آنها را به شيوهاي نو تركيب كرده ام تا شكل جديدي از تعليم را پديد آورم. قبل از آن كه فلسفه براي كودكان پيشرفت خود را شروع كند، فلسفه و « تعليم و تربيت» به كلي از هم جدا و بيگانه تلقي ميشدند. آنها همانند نفت و آب با يكديگر مخلوط نميشدند. اما برنامهاي چون P4C، كه تأكيد دارد كودكان در مورد پرسشها، فكر بكر و بهتري داشته باشند و سعي كنند با بحث آزاد به سؤالات يكديگر پاسخ دهند، برنامهاي است كه يادگيري و دلبستگي، احساس عاطفي و تفكر، تخيل و فهم را با هم تركيب ميكند. به اين دليل است كه منتقدي با صحبت از كتاب جديد من يعني تفكر در تعليم و تربيت (2003)، اظهار ميدارد كه « نويسندة كتاب ( يعني من ) حماسة سقراطي بزرگي را آفريده است. اين جلوهاي شوقانگيز از آن چيزي است كه تعليم و تربيت ميتواند باشد و بايد باشد» .
من بر آن بوده ام الگويي جديد و مبتني بر تفكر در تعليم و تربيت ارائه دهم كه مفاهيم محوري و انسجام بخشش، خردمندي يا معقوليت (مربوط به ويژگي فردي) و دموكراسي (مربوط به ويژگي اجتماعي) باشد. اين الگو فقط به اهميت تفكر انتقادي تأكيد ندارد بلكه بر تفكر خلاقانه و تفكر توأم با علاقه نيز تأكيد دارد . اين برنامه بر آفريدن، بيان كردن، عمل و احساس كردن به عنوان شريان اصليِ تميز و داوري تأكيد ميورزد. تمرينات منظم و برنامهريزي شدة اين نوع يادگيري و درك مطلب در بطن روايت فلسفي تعليم و تربيت قرار دارد. ما فن تعليمِ چنين تمريني را « مشاركت در تحقيق» ميناميم. اين رهيافت تعديل شده و مبتني بر همكاري، با مفهوم « تعادل تأمليِ» راول و « مكتب اصالت آزمايش» جان ديويي مطابقت دارد. بسياري از مفاهيمي كه براي كودكان گيجكننده و معماگونه اند همان مفاهيمي هستند كه فلاسفه با آنها درگيرند، مفاهيمي همچون قوانين [يا قواعد]، حقيقت، خير، عدالت و ... .
با اينكه كودكان دربارة اين موضوعات و مفاهيم{ از پيش} افكار و عقايدي دارند با وجود اين آنها ياد ميگيرند كه اين عقايدشان را به احكام و آراي سنجيده اي مبدل سازند. فلسفه براي كودكان با ارائه تعداد زيادي از تمرينها براي يافتن دلايل خوب بر داوريها، كودكان را تحت نوعي آموزش قرار ميدهد كه افق ديد آنها را وسيع تر ميسازد. اين برنامه به آنها ياد ميدهد كه چگونه بايد فكر كنند.
نظر شما