(1) كتاب در گستره فلسفه دين و درباره يكي از مسائل مهم اين گستره ، يعني نسبت ميان عقل و ايمان است . ايمان به خداوند قد متي به درازي حيات انسان دارد، هر چند آدميان براي تحصيل آن از راه هاي متفاوتي رفته اند. كساني بوده وهستند كه ايمان به خداوند را از رهگذر اثبات و استدلال عقلي ممكن مي دانند . اينان مي كوشند براهين قاطعي براي اثبات وجود خداوند بياورند و بدين ترتيب راه ايمان را براي جويندگان حقيقت روشن و هموار سازند. آنچه در سنت فلسفي اسلام به نام " الاهيات بالمعني الاخص" و در سنت فلسفي غرب، " الاهيات طبيعي " ناميده مي شود، عمدتا در بر دارنده چنين براهيني است. در برابرآنان، كساني هستند كه مشروط كردن ايمان به اثبات و استدلال عقلي را بر نمي تابند و پاي استدلال را شكننده تر از آن مي دانند كه بتواند بار ايمان را بردوش كشد. آلوين پلانتينگا كه يكي از چهره هاي سنت " الاهيات اصلاح شده " مسيحي است ، در اين مقاله از موضع سنت كلويني به دفاع از اين ديدگاه مي پردازد كه اعتقاد و ايمان به خداوند بدون توجه به استدلال و اثبات معقول و درست است و مومناني كه چنين كنند ، از لحاظ معرفتشناسي مرتكب كار خلافي نشده اند.
(2) كتاب مورد نظر داراي دو بخش است : مقدمه اي به قلم نيكولاس ولترستوف - يكي از نويسندگان مجموعه " ايمان وعقلانيت"- كه در واقع مدخلي است براين مجموعه مقالات؛ و مقاله پلانتينگا با نام " عقل و ايمان به خداوند " . ولترستوف در مقدمه خود چهار مبحث اساسي را كه موجب در هم تنيده شدن مقالات هستند چنين مطرح مي كند :
(الف) بنيان انگاري كلاسيك؛
( ب) چالش قرينه گرا با باور ديني؛
( ج) معرفتشناسي كالويني ( معرفتشناسي اصلاح شده)؛
(د) كثرت گرايي گريذ ناپذير آكادمي. .
وي پس از تعريف بنيان انگاري كلاسيك كه مي توان آن را به سه بخش متفاوت : " نظريه عقلانيت " ، " نظريه معرفت " ، و " نظريه علم معتبر " صورتبندي كرد، آن را به عنوان نظريه عقلانيت تبيين مي كند . در بخش دوم مقدمه، نويسنده ضمن يك بحث تاريخي، چالش قرينه گرايان با باور ديني را مطرح كرده و معتقد است كه در اين چالش قرينه گرايان عصر روشنگري مغلوب شده اند. در بخش سوم ، به سنت اصلاح شده اروپايي كه خصلت ضد قرينه گرايي داشته پرداخته شده است . بخش پاياني مقدمه نيز به بحث علم و نسبت آن با اعتقاد ديني اختصاص دارد . ولترستوف پس از بيان مباحث چهار گانه، در پايان مقدمه خود لازم ديده كه درباره ماهيت ايمان و برداشت خاصي كه در سرتاسر اين مقالات از مفهوم ايمان استنباط مي شود نيز مطالبي را متذكر شود.
(3) پلانتينگا ابتدا مجموعه سوالاتي را عنوان كرده وسپس آنها را در مقاله خود مورد بحث وبررسي قرار داده است. اين سوالات عبارتند از: آيا شخص معتقد به خدا به واسطه ايمان ، وجود خدا را مي پذيرد؟ آيا اعتقاد به خدا مخالف با عقل ، خرد ناپذير و نامعقول است؟ آيا شخص بايد براي معقول يا خرد پسند بودن اعتقاد به خداوند ، قرينه اي داشته باشد؟ فرض كنيد كه باور به خدا معقول نيست ، آيا اين مساله داراي اهميت است؟ درباره براهين وجود خدا چه مي توان گفت؟ بسياري از متفكران و متكلمان وابسته به كليساي اصلاح شده ، نظر بد بينانه اي نسبت به الاهيات طبيعي داشته اند، كه تصور مي رود تلاشي است جهت ارائه ادله يا براهيني براي وجود خدا؛ آيا داشتن چنين موضعي درست است؟ چه چيزي علت اصلي مخالفت با اين كار است در حالي كه لااقل برحسب ظاهر تلاش براي اثبات خدا كاملا بي ضرر و چه بسا سودمند باشد.
مقاله پلانتينگا به چهار بخش تقسيم شده است :
(الف) انتقاد قرينه گرا بر باور به خدا :
(الف-1) " باور موحدانه " را چگونه بايد تفسير كرد؟
(الف-2) انتقاد بر باور موحدانه.
(اف-3) انتقاد مطرح شده قرينه گرايان .
(الف-3-1) اي. فلو: پيشفرض الحاد.
(الف-3-2) ام. اسكريون : الحاد در صورت فقدان قرينه ، الزامي است.
(الف-3-3) انتقاد قرينه گرايان و وظيفه عقلاني.
(الف-3-4) آيا ممكن است وظايف عقلاني داشته باشم ؛ اگر باورهايم در اختيارم نباشد؟
[تفاوت تاييد و اعتقاد]
(ب) آكويناس و بنيان انگاري :
(ب-1) آكويناس و قرينه گرايي :
(ب-1-1) ديدگاه آكويناس راجع به معرفت.
(ب-1-2) ديدگاه آكويناس درباره علم به خداوند.
(ب-2) بنيان انگاري .
(ب-3) شروط پايه بودن واقعي .
(ب-4) اضمحلال بنيان انگاري.
( ج) انتقاد متفكران اصلاح گرا بر الاهيات طبيعي :
(ج-1) انتقاد آغازين.
(ج-2) قياس دو حدي بارت .
(ج-3) رد بنيان انگاري كلاسيك.
(د) آيا باور به خدا واقعا پايه است؟
(د-1) انتقاد كدو تنبل بزرگ .
(د-2) اساس ايمان به خدا.
(د-3) آيا استدلال ، ربطي به پايه بودن باور به خدا ندارد؟
(د-4) ايمان گرايي.
نويسنده دربخش اول، انتقاد قرينه گرايان را بررسي كرده و مستلزمات و پيشفرضهاي آن را براي درك واضح تر، بيان مي كند.
بخش دوم ، با نگاهي مختصر به نقطه نظرات توماس آكويناس درباره ايمان ومعرفت شروع شده و اثبات مي شود كه انتقاد قرينه گرا و برداشت توماس آكويناس درباره ايمان ومعرفت به منشاء مشتركي در بنيان انگاري كلاسيك باز مي شود؛ ديدگاهي كه طرز تلقي رايج و فراگير يا شيوه كامل نگرش به ايمان ، معرفت، اعتقاد، عقلانيت، و موضوعات مربوطه است.
در بخش سوم، رد و طرد الاهيات طبيعي از سوي اصلاح گرايان بررسي مي شود. نويسنده در اين بخش اثبات مي كند كه باور به خدا واقعا پايه است. در واقع نظر اصلاح گرايان- كه پلانتينگا يكي از آنان است- اين است كه باور به خدا در كل درست، معقول و خرد پسند است، بدون اين كه هيچ نيازي به قرينه و برهان داشته باشد؛ نويسنده تمام تلاش خود را به كار مي گيرد تا اين مدعا را به وضوح و تفصيل بيان كند.
بخش پاياني كتاب نيز اختصاص به پاسخگويي به انتقادات و اشكالاتي دارد كه منتقدان در رد آن مدعا مطرح كرده اند.
نظر شما