به گزارش مهر ، از نگاه اين شاعر و پژوهشگر ادبي ، زيبايي سخن - همان گونه كه عبدالقاهر جرجاني (متوفي 471 ه ق) به خوبي و پيش از ناقدان اين روزگار نشان داده است - به " نظم " كلام باز مي گردد ، هر كلام بليغ و زيبا در اندرون خويش داراي نظم و ساختاري دقيق است ، به گونه اي كه هر تغيير و جا به جايي در اركان جمله و عبارت و بر هم زدن نظم مذكور ، سخن را در جمال و گيرايي دچار جزر و مد مي سازد .
بر اين اساس ، سخن بليغ ، به ويژه شعر ، چيزي نيست جز " نظم ". البته اين نظم جلوه هاي گوناگوني دارد . اين نظم ، فارق از نظم معمولي عروضي ، و در سطحي گسترده تر ، معاني اضافي و متعددي را شامل شود ، كه در چينش هاي مختلف كلام ، بر عبارات ساري و جاري مي شوند.
در يك سخن منظوم - به معناي گفته شده - هيچ واژه و تصوير و نمادي بيهوده و تصادفي احضار نمي شود و همه اجزاء شعر بر اساس يك طرح سنجيده و موزون ، و نه البته متكلف و جبري ، به شكلي در هم تنيده و منسجم ظهور مي كنند. در چهارچوب همين انسجام دروني است كه لايه هاي معنايي و تاويلهاي مختلف از متن شكل مي گيرند و بر پايه همان است كه تاويل ها و معاني قابل استنباط از متن نقد مي شوند و از درست و نادرست بودن آنها مي توان سخن گفت.
راز تقليد ناپذيربودن شاهكارهاي بزرگ ادبي و هنري ، همين نظم در هم تنيده و دور از نظر و ويژه اي است كه در كليت هر يك از اين آثار وجود دارد و باعث تمايز ذاتي آنها از ديگران مي شود.
هر اثري از اين دست ، به واسطه درونمايه متمايز خويش و بر اساس قاعده " لا تكرار في التجلي " تنها يك بار مي تواند آفريده شود وهمين است راز ناكامي كساني كه خيال تقليد از شاهكارها را در ذهن خود پرورده اند و سرانجام " باطل در اين خيال كه اكسير مي كنند ! " دست و كيسه تهي بازگشته اند : چرا كه معمولا در مرحله تقليد از ظاهر و پوسته اثر در جا زده اند و ره به روابط دروني و باطني آن نبرده اند.
بر اساس آنچه گذشت ، در هر شعر واقعي ، عناصر شعري به صورتي منظم و منظوم ، در كنار يكديگر مي نشينند و رشته ناپيدايي از دلالات و قرائن حاليه و مقاليه ، اين عناصر را به شيوه دلنشيني به يكديگر پيوند مي دهند. نمونه خوب و نسبتا آشناي اين ارتباطات در هم تنيده را مي توان در سخن شاعراني چون لسان الغيب شيرازي و ديگر سخنوران جدي نشان داد.
پس از اين مقدمه مي توانيم به يك آسيب جدي در شعر زمانه خودمان اشاره كنيم . در شمار فراواني از اين سروده ها واژه ها ، تصاوير و نمادها به صورتي از هم گسيخته حضور يافته اند و تنها جريان آزاد تداعي خيال آنها را در كنار يكديگر نشانده است. بي آنكه هيچ ضرورت و خويشاوندي و پيوندي آنها را به هم گره زده باشد ، تعبير سزاوار در مورد سرايندگان اين آثار شايد اين باشد كه اينان ، شاعراني هستند كه وزن دروني شعر را باخته اند و از اين روست كه شعرشان وزن چنداني در ميزان نقد ندارد.
شعر اينان ، به دليل باختن وزن و نظم دروني و لغزيدن در ورطه تداعي آزاد و بي در و پيكر خيال ، به نوعي رويا و خواب آشفته مي ماند . تفسير هايي هم كه از اين قسم شعر ، با عناويني چون خوانش و امثال آن ، ارائه مي شود ، معمولا از اين خواب زدگي بركنار نيستند . اين تفاسير كه در لواي هرمنوتيك مطرح مي شوند ، بيش از آنكه به تفسير و تاويل جدي و منطقي مانند باشند ، به تعبير خواب شبيه اند .
دكتر تركي در پايان خاطرنشان مي كند : فرق اين قبيل سروده ها با خواب ، در اين است كه خوابهاي واقعي چون از ناخودآگاه انساني مي تراوند ، از گونه اي انسجام ، ولو بسيار پيچيده و دروني بهره مندند كه آنها را در مجموع تاويل پذير مي سازد ، اما شعر اين جماعت اضغاث احلام - خوابهاي پريشان - و گاه كابوسهايي است كه آدمهاي بيدار ، با ذهنيتي چه بسا بيمارگونه و آشفته ديده اند و بر زبان آورده اند . اين نژندي نكته اي است كه صاحبان اين قبيل سروده ها برخي اوقات خود بدان اذعان مي كنند !
نظر شما