به گزارش خبرنگار "مهر"، شكل گيري حكومتي بر پايه دين به دنبال انقلاب اسلامي منجر به تحولات وسيعي در جامعه ايراني شده است. اين حادثه تأثير خود را در حوزه انديشه و مباحث نظري نيز به جا گذاشته است . تجربه حكومت ديني در دنياي جديد باعث ايجاد مجادلات گسترده نظري شده است . يكي از اين مباحث عرفي شدن Secularization است.
با فرض اينكه دين مسيح روند عرفي شدن را در طي چندين قرن پشت سرگذاشته ، دغدغه و سوال اصلي اين كتاب اين است كه آيا سرنوشت اسلام و مسلمانان ، همان سرگذشت مسيحيت و مسيحيان خواهد بود يا اينكه به دليل تفاوتهاي تعيين كننده و تاثيرگذار ميان اين دو آيين الهي، احتمالات ديگري در مسير تحولات ديني و دينداري جوامع شرقي - اسلامي وجود دارد. در جهت بررسي و پاسخگويي به اين سوال اصلي ، كتاب شامل يك مقدمه و شش فصل مي شود. فصل اول چارچوب مطالعه را مشخص مي كند.
دو تحول مهم اواخر قرن بيستم شوروي و انقلاب اسلامي و ظهور جنبشهاي اسلامي در اكثر جوامع مسلمان نظر انديشمندان را به ظهور اسلام به عنوان رقيب جديد دنياي غرب معطوف كرد. فرضيه اوليه مولف اين است كه ماهيت اسلام و تجربيات جوامع مسلمان با دين مسيح و جوامع مسيحي و متفاوت است و لزوما روند عرفي شدن مسيحيت در مورد اسلام قابل تعميم و تكرار نيست. طي فصل دوم كتاب با عنوان " نظريه هاي عرفي شدن " مبناي نظري بحث آماده مي شود. تعاريف و معناي عرفي شدن ،ساحتهاي مختلف آن مفاهيم و اصطلاحات مربوطه، انواع عرفي شدن و پيامدهاي آن با تكيه بر تجربه مسيحيت و ارائه نظرات انديشمندان مختلف از مباحثي است كه به آنها پرداخته مي شود. تجربه عرفي شدن مسيحيت روندي بوده كه طي آن نوعي انتقال از ماورا الطبيعه به طبيعت از خدا به انسان و ازوحي و ايمان به عقل صورت مي گيرد. اين فرايند درسي سطح دين، فرد و جامعه شكل عيني به خود گرفته است . عرفي شدن از همه جنبه عوامل ،فرايند و پيامدها آن از ديدگاههاي مختلفي قابل بررسي است.
به تحليل "مهر"، " مسيحيت كاتوليك و عرفي شدن" عنوان فصل سوم كتاب است سوال اين است كه چرا مسيحيت در نهايت تن به عرفي شدن داد و به يك دين شخصي و خصوصي بدون كار كردهاي اجتماعي و سياسي تبديل شده آيا اين امرناشي از ماهيت دين مسيح بوده و يا اينكه تحولات و دگرگونيهاي بيروني بر آن تاثيرگذاشته است. مدعاي اصلي مولف در اين فصل اين است كه اصولا مسيحيت يك دين تجزيه گراست. يعني بين " ماورا الطبيعه و طبيعت" ميان " انسان و خدا" و ميان " عقل و ايمان " چنان تضادي قائل است كه فرد مسيحي مي بايست يكي را انتخاب كند. مسيح خود شخصي است كه كاملا رويكرد رهباني داشته و اين دنيا را به نفع آخرت مذموم مي دانسته است . هر چند كه طي تحولات جامعه غربي ، نهايتا مسيحيت براي خود شريعتي تعريف كرده و نهاد قدرتمندي چون كليسا را ايجاد نموده است . اما همين امر به عنوان انحراف درمسيحيت دانسته شده كه شخص مسيح هيچگونه اشاره اي به آن نداشته است.
عنوان فصل سوم كتاب "مسيحيت پروتستان و عرفي شدن" است. مسيحيت در جوهره خود مستعد عرفي شدن بوده است. در كنار اين ماهيت كه با تسلط كليساي كاتوليك در قرون ميانه كمرنگ شده بود و به نظر مي رسيد رويكردهاي سياسي و اجتماعي مسيحيت تقويت شده است، پيدايش عصر رنسانس ،اصلاح ديني روشنگري و انقلاب علمي هر چه بيشتر زمينه عرفي شدن دين مسيح را فراهم كرد . قرائت پروتستاني از دين مسيح در مانع بازگشت و احياي آموزه هاي اوليه و اصيل مسيحيت است. تاكيد بر ايمان در مقابل عقل ، رد مرجعيت كليسا و انتقاد از فساد و بدعت هاي كه كليسا جهت قدرت طلبي ايجاد كرده و بسياري موارد ديگر به روند عرفي شدن دين مسيح كمك كرد.
فصل پنجم با عنوان " اسلام و عرفي شدن" اختصاص به بررسي نسبت اسلام با عرفي شدن دارد. ادعاي مولف اين است كه دين اسلام بر خلاف مسيحيت ،ديني تجزي گرا و آخرت گرانيست ، بلكه دين اسلام با ارائه شواهد مختلف از كتاب مقدس سيره پيامبر اسلام و تجربه تاريخي مسلمانان رويكردي متعادل نه متقابل در مورد سويه هايي چون خدا و انسان ، دنيا و آخرت، علم و دين ، فرد و جامعه و ... دارد.
دين اسلام يك آيين اتم و اكمل است كه مدعي است براي تمامي زواياي زندگي بشر داراي تعاليم و دستوراتي است. اسلام هيچگاه نگاه تقابل بين دنيا و آخرت ايمان و عقل ، خدا و انسان و ... نداشته است . پيامبر اسلام در عين حامي كه داراي مقام رسالت بود فرد اقدام به فعاليتهاي اجتماعي و حتي تشكيل حكومت كرده است.
طي فصل ششم كتاب با عنوان " عرفي شدن در تجربه مسيحي و اسلامي " نتايج مقايسه نسبت ميان عرفي شدن در مسيحيت و اسلام بيان مي شود.
همانطور كه قبلا گفته شد ماهيت اسلام با مسيحيت متفاوت است . اسلام ديني است اجتماعي كه به همه ابعاد انسان و زندگي او توجه داشته است و بر خلاف مسيحيت به نحوي تك بعدي با جهان برخورد نمي كند. اسلام ظرفيت بالايي دارد تا بتوانند خود را با تحولات و شرايط متفاوت وفق دهد واين امرناشي از دستورات ديني ، تجربه پيامبر و بزرگان آن و تجربه خود مسلمانان است. مهمترين دغدغه ما به دنبال هجوم مدرنيته به سرزمينهاي اسلامي به وجود مي آيد. درباره اين نگراني هم ، مولف كتاب معتقد است كه تجربه مدرنيته در غرب لزوما قابل تعميم به جاهاي ديگرنيست. كشورهاي مسلمان مي توانند با تكيه بر جوهره متفاوت اسلام با مسيحيت ، در برخورد با مدرنيته و تجرد رويكرد متمايزي را اتخاذ كنند.
به گزارش "مهر"، آنچه كه در پايان مي توان گفت اين است كه هرچند مدعاي اصلي نويسنده كتاب در مورد متفاوت بودن تجربه اسلام و مسيحيت در برخورد با عرفي شدن ،قابل مناقشه و چالش برانگيز است اما مولف تلاش كرده با بهره گيري از منابع متعدد انگليسي و فارسي و با ارائه نظريات متفكرين مختلف در اين زمينه فرضيه خود را اثبات كند. در ضمن موضوع انتخاب شده براي بررسي مبحثي تازه و جديد حداقل درجامعه ايراني است و از اين جهت تلاش نويسنده در ارائه بحثي جامع در اين زمينه قابل تقدير است. ضمن اينكه در پايان كتاب علاوه بر نمايه اشخاص مكانها و موضوع و واژه نامه برخي اصطلاحات مهم ، منابع گسترده اي نيز در دسترس علاقه مندان جهت مطالعه بيشتر قرار گرفته اند.
نظر شما