در يكي از خيابان هاي قديمي تهران، انتهاي كوچه، فروشگاه غزال يكي از لوكيشن هاي فيلم "رنگ هاي خاطره" دومين اثر سينمايي بلند اميرشهاب رضويان است. اين فروشگاه پاركينگ موتور يكي از ساختمان هاي قديمي شهرداري است كه مهرداد زاهديان آن را تبديل به يك فروشگاه ساز كرده. وقتي وارد مي شوي اصلا به نظر نمي رسد اينجا همان پاركينگ است كه تبديل به اين فروشگاه شده. سازها به گونه اي چيده شده اند كه ذهن تو را به يك مغازه سنتي مي برند؛ مغازه اي كه صاحب آن حتما يك پيرمرد قديمي است.
زاهديان درباره طراحي صحنه فيلم "رنگ هاي خاطره" مي گويد: "ما در ابتدا در تهران دنبال يك ساختمان متعلق به دهه 20 يا 30 مي گشتيم و با تلاش هاي فراوان گروه اين ساختمان قديمي متعلق به شهرداري را پيدا كرديم. بافت معماري اين ساختمان يكي از مواردي بود كه در اين لوكيشن لحاظ شده است. فضاي سمبليكي كه ما از اين فروشگاه ساز درست كرديم فضايي بود كه با شخصيت قناتي (عزت اله انتظامي) نزديكي بسياري داشت. البته ساختمان به صورتي طراحي شده كه به نظر مي رسد طبقه بالاي اينجا محل سكونت قناتي است."
همان ابتدا يوسف روحاني، برنامه ريز و دستيار رضويان، ما را با گروه آشنا مي كند. هنوز انتظامي سر صحنه حاضر نشده، اما شهباز نوشير (دكتر پارسا) در صحنه حضور دارد. اين بازيگر كه نقش مقابل انتظامي است به تازگي وارد ايران شده و اين اولين تجربه بازيگري اوست. حالا هم گريم شده و در حال خواندن ديالوگ هاست.
با نوشير درباره نقشش در اين فيلم صحبت مي كنم. او سال 64 ايران را ترك كرده، در آلمان دوره تئاتر بدن گذرانده و از سال 1994 تا 2001 بازيگر رسمي تئاتر دولتي چند شهر آلمان بوده، از سال 2002 كار ساخت فيلم را در حوزه فيلم كوتاه آغاز كرده و يكبار نيز فيلم "ترس روح را مي خوراند" را در جشنواره فيلم فجر نمايش داده است. نوشير هنوز ساكن آلمان است و در فيلم هم نقش كسي را بازي مي كند كه بعد از مدت ها وارد ايران مي شود.
نوشير درباره انتخاب خود براي بازي در "رنگ هاي خاطره" به خبرنگار "مهر" مي گويد: "من دنبال يك فرصت بودم كه بتوانم در سينماي ايران نقشي داشته باشم. در آلمان براي اين فيلم تست دادم و خوشبختانه قبول شدم. در اين فيلم در كنار انتظامي بودن يكي از افتخاراتي بود كه نصيب من شد و اين را با جرات مي گويم كه در درجه اول حضورم در اين فيلم به خاطر اوست."
نوشير يكي از بخش هاي جالب اين نقش را براي خود دوري دكتر پارسا از ايران مي داند و از آن به عنوان يكي از جذابيت هاي اين نقش ياد مي كند: "دوري اين شخصيت از ايران از يك طرف و تغييرپذيري او در جريان داستان شرايطي بود كه براي من بسيار جذاب بود. ما در اين نقش به نوعي فاصله اي كه بين افراد در خارج از كشور وجود دارد را در ايران از بين خواهيم برد و باز اين وجه داستان كه از بين رفتن فاصله است برايم جالب است. در كل من از كار در كنار اين بزرگان و دوستان چون رضويان و ديگر عوامل فيلم راضي و خوشحالم كه از اين طريق با سينماي ايران بيشتر آشنا شدم."
در بين گفتگوهاي من با نوشير، انتظامي وارد صحنه مي شود و همه عوامل به احترام او از جا بلند مي شوند. او براي همه ما نقش يك استاد را ايفا مي كند و وجودش براي همه قابل احترام است. گرماي هوا گروه را بسيار اذيت مي كند. به خاطر همين موضوع رضويان تصميم مي گيرد قبل از رسيدن وقت ناهار تمرين اين سكانس را شروع كند.
در فروشگاه قناتي بايد سكانسي گرفته شود كه او به هنرجويان خود تار مي آموزد و دكتر پارسا وارد مغازه مي شود تا قناتي پيشنهاد سفر بم را به او بدهد.
در كنار اين فروشگاه دو هنرجوي دختر و پسر نشسته اند كه تار مي نوازند و رو به روي آنها قناتي نشسته كه نقش استاد موسيقي را بر عهده دارد. قرار است ملودي به "اصفهان رو" تاج اصفهاني توسط اين هنرجويان نواخته شود و به همراه آنان انتظامي اين شعر ملك الشعرا بهار را زمزمه كند. اين پلان چند بار تمرين مي شود. اين شايد براي اولين بار باشد كه ما صداي اين استاد بازيگري را در كسوت يك خواننده مي شنويم. اما به درستي او استاد است و صدايي كه شنيده مي شود نيز زيباست. چهار مضرابي كه توسط هنرجوي دختر (بهاره فياضي) نواخته مي شود در تمام مدت زمان اين سكانس در اين مغازه شنيده مي شود و اين موضوع بر شاعرانه بودن پلان تاثير بسياري دارد. در بين اين تمرين ها رضويان از رهنمودهاي انتظامي براي بهتر شدن كار استفاده مي كند.
به گزارش "مهر"، دوربين حركت نمي كند و اين فقط تمرين است كه تكرار مي شود. بعد از اين پلان روي ورود دكتر پارسا به فروشگاه كار مي شود. او در زمان تمرين استاد با هنرجويان وارد شده و بعد از تمرين به همراه قناتي با موسيقيدان هاي قديمي ايراني كه عكس آنها بر ديوار نصب شده آشنا مي شود و در آخر پيشنهاد سفر بم از طرف قناتي به وي داده مي شود. اين پلان ها هم چند بار تمرين مي شود و موقع ناهار فرامي رسد.
به ياد سكانس هايي افتادم كه حدود نيمي از فيلم بوده و ارديبهشت ماه در شهر بم فيلمبرداري شده و به نظر مي رسد رضويان در ارتباط با فيلمبرداري آن سكانس ها در بم زمان درستي را انتخاب كرده، زيرا در حال حاضر تهران دماي هوا بالاست و گرما گروه را خسته كرده چه برسد به شهر بم كه حتما آنجا ديگر گرماي هوا بيداد مي كند. بعد از ناهار براي انتظامي جلسه اي در بيرون از محل فيلمبرداري پيش مي آيد كه براي مدت يك ساعت اينجا را ترك مي كند. من در اين فرصت رضويان را تنها و با وقت آزاد پيدا مي كنم و از ابتداي شكل گيري ايده اين فيلم با هم صحبت مي كنيم.
رضويان از ايده اوليه "رنگ هاي خاطره" مي گويد: "اين فيلم از رابطه يك پزشك ميانسال، يك پيرمرد نوازنده و يك راننده جوان آغاز شد. براي دو سال و نيم روي فيلمنامه به همراه آرمين هوفمان و محمد فرخ منش كار كرديم. البته عزت اله انتظامي نيز به عنوان مشاور فيلمنامه در اين امر كمك هاي بسياري به ما كرد. در طول اين مدت زمان داستان را گسترش داديم تا به شكل فعلي آن رسيديم. البته اين فيلم در اصل نماد رويارويي سه نسل در برابر يكديگر است كه در واقع اين نسل با مفهوم مشترك عشق زندگي شان به هم گره خورده است، سه نفري كه يكديگر را قبول ندارند."
رضويان درباره انتخاب شهر بم براي فيلمبرداري و موضوع زلزله در فيلم مي افزايد: "در ابتداي نوشتن اين فيلمنامه هنوز در شهر بم زلزله نيامده بود و قرار بود فيلم در شهر ديگري ساخته شود. اما درست يك ماه بعد از شروع نوشتن زلزله شهر بم داستان ما را نيز تغيير داد. در اين شهر بخشي از فيلم را در قبرستان بزرگ شهر گرفتيم كه البته با عكس هايي كه روي سنگ ها كنده شد كار كرديم. بخش ديگر در يكي از قنات هاي اين شهر كه مسدود شده و قرار است قناتي داخل آن برود و بازش كند. در نهايت بخشي كه در خانه پدري دكتر پارسا است كه او را به گذشته و خاطراتش بازمي گرداند."
مفهوم عشق دستمايه "رنگ هاي خاطره" است، عشق هاي گمشده اي كه از دست رفته اند. به همين دليل رضويان اين فيلم را يك واقعگراي عاشقانه مي داند و از اينكه تو آن را را يك ملودرام شاعرانه بداني، دوري مي كند.
نقش انتظامي در اين فيلم نماد نسلي از گذشته است كه در رويارويي با عشق شكست خورده و هنوز مي توان اين گذشته را در ظاهر او ديد. رضويان معتقد است اگر انتظامي اين نقش را بازي نمي كرد هرگز فيلم را نمي ساخت. شخصيت استاد موسيقي براي رضويان اداي ديني به نوازنده هاي گمنام ايران است و او اين بيان را بسيار دوست دارد.
صحبت هاي ما كه تمام مي شود، هنوز انتظامي برنگشته و نور روز نيز براي فيلمبرداري تقريبا تمام شده. رضويان هم تصميم ندارد بازيگر خود را خسته كند و قرار مي شود فردا صبح دوباره پلان هايي كه امروز در فروشگاه تمرين شده گرفته شود. من نيز راهي محل كارم مي شوم تا دوباره فردا براي ادامه گزارش به گروه ملحق شوم.
روز بعد زماني به همان خيابان قديمي و فروشگاه ساز مي رسم كه كار مي خواهد شروع شود و انتظامي در حال گريم است. در چهره او تغييري ديده نمي شود. فقط قرار است سبيل بگذارد. محمد قومي طراح گريم نيز از شانس من كنار صحنه است. با او در ارتباط با گريم فيلم گفتگو مي كنم.
قومي گريم "رنگ هاي خاطره" را يك گريم به روز مي داند كه طراحي در آن زياد محسوس نيست. وي به "مهر" مي گويد: "در ابتدا براي شخصيت هاي اول فيلم بسيار كار و تست هاي متفاوتي را امتحان كرديم تا به اين شخصيت ها نزديك باشند. البته شخصيت قناتي يك فرد شوريده حال است كه گذشته اش در زندگي فعلي او نقش دارد و اين چيزي است كه بايد در چهره اش ديده شود. شخصيت دكتر نيز كه در طول داستان تغيير مي كند نيز با گريم در چهره او ديده مي شود."
امروز در صحنه اي كه قرار بود فيلمبرداري شود يكي از منتقدان سينما نيز حضور دارد. انتطامي در ابنداي پلان به هنرجوي پسر (حسن زندي) مي گويد: "اصفهان را بزن كه او قطعه اي مي نوازد كه اشتباه و بدون تمرين است و قناتي اين موضوع را به او تذكر مي دهد . رو به هنرجوي دختر مي گويد تو بزن و من نيز با تو مي خوانم. او مي نوازد و قناتي همراه او زمزمه مي كند. اين پلان در برداشت سوم گرفته مي شود. هر بار كار به دلايلي متوقف مي شود. يكبار به خاطر صداي حركت دوربين و بار ديگر به خاطر صداي دزدگير ماشين در خيابان. البته دوباره نماي بسته اي از همين پلان گرفته مي شود.
با محمدرضا سكوت (مدير فيلمبرداري) كه گويي خسته است كمي صحبت مي كنم. او نيمه هاي ساخت فيلم به جاي كيانوش عياري كه به دليل مشكلات شخصي كار را ترك كرده مديريت فيلمبرداري را بر عهده گرفته است. يعني درست بعد از فيلمبرداري بم. البته اينكه كار نيمه كسي ديگر را قبول كني اصلا ساده نيست، زيرا افق و زاويه ديد هر فيلمبردار با ديگري متفاوت است. ولي به علت لاينفك بودن بخش هاي اين فيلم اين موضوع راحت تر مي شود.
وي در اين ارتباط مي گويد: "من و رضويان با هم در دانشگاه همكلاس بوديم و تقريبا ديدگاه مشتركي داريم. بعد از عياري با هم مشورت كرديم كه من به نورها و كادرهايي نزديك شوم كه او دوست دارد. در تهران ما با فضاهاي داخلي بيشتر مواجه هستيم و نورپردازي نيز در اين فضاها بيشتر ديده مي شود. سعي كرديم در اين تصاوير به نوعي تنوع بصري براي بيننده داشته باشد. البته بيان درست دراماتيك از طريق نور بسيار مد نظر ما بوده و با وسواس بسياري به آن رسيده ايم. من اين فيلم را به دليل داشتن نگاههاي فرهنگي بسيار دوست دارم به گونه اي كه از سينماي تجاري ما فاصله دارد و اين براي من اهميت دارد."
باز گرما بيداد مي كند و فقط پنكه كوچكي اين فروشگاه را خنك مي كند كه اصلا كارساز نيست. دستيار گريم بارها عرق پيشاني استاد را پاك مي كند. اينجا پاركينگ موتور شهرداري است و خبري از كولر يا دستگاه خنك كننده نيست. زماني كه از آنجا به همراه عكاس بيرون مي آيم وقت ناهار است و ساعت نزديك يك بعد از ظهر. وقتي از محل فيلمبداري دور مي شوم هنوز صداي چهارمضراب در گوشم شنيده مي شود و صداي زمزمه قناتي مرا ياد حرف هاي رضويان مي اندازد كه "من و همنسلان من يك نوع سينماي جديد را در ايران متولد كرديم كه جدي گرفته نمي شود." سينمايي كه بياني ديگر دارد. بياني كه خودش با يكسري مولفه هاي آشنا كشف كرده است. فكر مي كنم اينها ريشه در تجربه قبلي اين فيلمسازان در فيلم كوتاه دارد. اين فيلم ها ضدقصه نيست، بلكه فيلم هايي است كه قصه را به شيوه شخصي بيان مي كند.
نظر شما