۷ آبان ۱۳۸۲، ۱۲:۳۴

زندگي نامه شهيد فهميده (2)

رهبر دوازده ساله

رهبر دوازده ساله

گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر : فردا سالروز شهادت حسين فهميده است ، كسي كه حضرت امام خميني (ره)راجع به وي فرمودند ؛رهبر ما آن طفل دوازده ساله اي است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است ، با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد

هر انساني داراي روحيات و خلق و خويي است كه بيانگر بينش و گرايشات او مي باشد و در واقع آنچه از او ظاهر مي شود كاشف وضعيت روحي ، فكري و دروني او است ، شهيد فهميده نيز از اين كليت مستثني نبود .

شهيد فهميده بسيار خوش برخورد و خنده رو بود و با همه با چهره اي گشاده و باز برخورد مي كرد . خيلي زود با افراد مي جوشيد و صميمي مي شد . نسبت به همه به خصوص در برابر بزرگترها مودب بود و احترام مي گذاشت . با برادر ( شهيدش) داود علاوه برروابط برادري متعارف ، رفيق نيز بود و به او احترام خاصي مي گذاشت . خيلي رك و صريح بود اگر نمي خواست كاري را انجام دهد صريحا مي گفت : انجام نمي دهم . تظاهر و خودنمايي نمي كرد و به طور كلي بي غل و غش بود و آنچه بود خودش بود و در يك جمله يك رنگ و صادق بود .  قولي را كه ميداد عمل مي كرد و نسبت به وفاي به عهد حساس بود و هرگز تخلف نمي كرد .

در هفتمين روز رحلت مرحوم آيت الله طالقاني براي شركت در مراسم هفت ايشان به تهران رفته بود و در بين مراسم به دليل فشار جمعيت و گرسنگي حالش به هم خورده و حتي تلويزيون نيز يك لحظه تصوير او را كه بر دوش مردم بوده و از داخل جمعيت خارج مي كنند نشان داده بود ، ولي عليرغم بدحالي صرفا به دليل قولي كه به مادرش داده بود كه تا شب حتما به خانه برمي گردد به هر شكل ممكن خود را همان شب به منزل مي رساند .

هنگامي كه از چيزي ناراحت مي شد در خود فرو مي رفت و سرو صدا نمي كرد . وي بسيار رازدار و تودار بود بسياري از اسرارش نمي گفت و اساسا همه حرفهايش را براي همه نمي زد . لباس تميز و شيك مي پوشيد . او مردم را به خصوص انقلابي ها را دوست داشت و هميشه سعي مي كرد با همه مردم همدردي كند .  شهيد فهميده نوجواني فعال و كوشا بود . در خانه بسياري از كارها را بر عهده داشت . از همان بچگي به گونه اي برخورد كرده بود كه گويا اختيار دار خانه و مرد خانواده اوست . از خريد خانه گرفته تا ثبت نام بچه ها در مدرسه و گرفتن و جابجا كردن پرونده ها و كارهاي اداري بود . اصلا نمي گذاشت خواهران و مادرش در صف براي خريد بايستند . او ورزش نيز مي كرد . فوتبال و دوچرخه سواري دو ورزش موردعلاقه او بود . رشد جسمي و بدني خوبي داشت و نوجواني رشيد و قوي و خوش چهره و زيبا بود .

او به درس خواندن و مطالعه علاقه وافري نشان مي داد . از بچگي علاقه شديدي به مدرسه رفتن داشت . هنگامي كه درس داشت حاضر نمي شد به كار ديگري بپردازد . غير از كتب درسي كتب ديگر  را نيز مطالعه مي كرد و گاهي به بعضي از دوستانش كتاب هديه مي داد . شهيد فهميده با آن كه به سن تكليف نرسيده بود نماز مي خواند و به مسجد رفت . همچنين قرآن تلاوت مي كرد و اذان نيز مي گفت و هميشه خواهرانش را به نماز خواندن دعوت مي كرد . او در غيبت و حضور براي پدر و مادر خود احترام خاصي قايل بود . در خانه اگر از پدرش انتقادي مي شد از پدرش دفاع مي كرد و هرگز در مقابل پدرش بي احترامي نمي كرد . به مادرش به خصوص بيشتر احترام مي گذاشت حتي گاهي خواهرانش را وادار مي كرد كه كارهاي خانه را انجام دهند تا مادرش مجبور نباشد به زحمت بيفتد .   

يكي از ويژگيهاي او علاقه شديد او به امام خميني و روحانيت بود . از بين روحانيون مرحوم آيت الله طالقاني را نيز خيلي دوست داشت و در كاغذهايي كه از او مانده عكس و جملات او به همراه بعضي از پيامهاي حضرت امام و از جمله پيام نوروزي ايشان و همچنين شعارهاي اسلامي وجود دارد كه نشان دهنده توجه او به امام و روحانيت است . در واقع شيفته حضرت امام بود و مي گفت :" امام هرچه اراده كند همان را انجام خواهد داد و من تسليم او هستم " هنگام ورود امام به ايران به دليل تصادفي كه كرد نتوانست به زيارت و استقبال امام برود . به همبن سبب بلافاصله پس از بهبودي در اولين فرصت به قصد زيارت امام به شهر مقدس قم رفت و بالاخره موفق به ديدار آن حضرت شد .

 شهيد فهميده غيور بود . به خصوص  غيرت ديني خاصي داشت . مثلا نسبت به حجاب خيلي حساس بود و به خواهرانش در مورد حجاب به شدت تاكيد مي كرد . حسين فهميده غرور خاصي داشت و زير بار زورو ظلم نمي رفت و اصلا حاضر نبود پست و ذليل شود . شهيد فهميده نوجواني رشيد و شجاع و نترس و پردل بود . يك بار با وجود خطرات فراوان در هنگام تظاهرات به تفنگ يكي از سربازان در كرج گل آويزان كرده بود . از ديوار پادگانها بالا مي رفت و اوضاع داخل آنها را بررسي مي كرد .

سفر به كردستان

حسين دوازده ساله بود كه قضايا و حوادث كردستان اتفاق افتاد و التهاب تحركات و جريانات پاوه و ديگر شهرهاي استان كردستان انقلابيون را فرا گرفت . شهيد فهميده نيز كه عشق انقلاب و امام در سر داشت خود را به كميته رساند كه به دليل كمي سن او را باز گرداندند و از او و مادرش تعهد مي گيرند كه ديگر اجازه ندهند تا او از از كرج خارج شود . اما او در حضور مادرش مي گويد : خودتان را زحمت ندهيد . اگر امام بگويد به هر كجا كه باشد آماده رفتن هستم . من بايد به مملكت خود خدمت كنم . بالاخره تعهد  نمي دهد و تنها مادرش تعهد را امضا مي كند .

شهيد حسين فهميده در همان روزهاي ابتدايي جنگ تصميم مي گيرد كه به جبهه برود و با متجاوزان بعثي عراق بجنگد . زمزمه رفتن خود را در خانواده و بين دوستانش مي اندازد . در روزهاي اول جنگ از ناراحتي غذا نمي خورد . در يكي از همان روزها خود را به يكي از دوستانش مي رساند و با او خداحافظي مي كند . در همان روزهاي شروع سال تحصيلي بچه ها را به مدرسه مي برد و برادر كوچكش را به منزل خواهرش مي رساند و سه مرتبه از برادرش خداحافظي مي كند و به سمت جبهه به راه مي افتد . او كه از خانه به بهانه گرفتن نان مبلغ 50 تومان گرفته بود پول را به دوستش داده و از او مي خواهد كه نان بخرد و به منزل آنها ببرد و تصميم خود را براي رفتن به خوزستان به او مي گويد و از وي مي خواهد كه تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا آن كه مانع رفتن او نشوند و پس از سه روز آنها را مطلع كند .

شهيد فهميده به هر شكلي خود را به به شهرهاي جنوب مي رساند و هر چه تلاش مي كند كه همراه گروه يا دسته اي كه به خطوط درگيري مي روند ، برود موفق نمي شود . اين وضع ادامه پيدا مي كند تا با گروهي از دانشجويان انقلابي دانشكده افسري برخورد كرده و بعد از متقاعد كردن فرمانده آنها عازم جبهه مي شود . در اين مدت كوتاه پس از انجام كارهاي گوناگون به " حسين ريزه " مشهور مي شود و پس از مدتي همراه رفيقش " محمد رضا شمس " هر دو مجروح مي شوند ولي علي رغم مخالفت فرمانده با حالت مجروح دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر مي گردد .

در همان روزها يك بار به تنهايي به ميان عراقي ها ميرود و لباس و اسلحه اي از عراقيها به غنيمت گرفته و برمي گردد. با اين حادثه فرمانده گروه به او اجازه ماندن در جبهه را داد .

روزي فهميده مي بيند كه تانكهاي عراقي به طرف رزمندگان هجوم آورده و قصد قتل عام آنها رادارد . او در حالي كه تعدادي نارنجك به خود بسته به طرف تانكها حركت مي كند ولي تيري به پاي او مي خورد اما او با همبن وضعيت خود را به يكي از تانكها رسانده و با استفاده از نارنجك تانك را منفجر و خود نيز تكه تكه مي شود . تانك كه منفجر مي شود دشمن گمان مي كند حمله اي صورت گرفته و روحيه نداشته خود را مي بازد و با سرعت تانكها را رها كرده و شروع به فرار مي كند .

راديو برنامه هاي خود را قطع مي كند و خبر شهادت نوجوان دوازده ساله اي را پخش مي كند . اين خبر به امام امت مي رسد و ايشان در پيامي جملات معروف خود را پيرامون او مي فرمايند :" رهبر ما آن طفل دوازده ساله اي است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد . "

ساعت نه شب كه خبر فوق از راديو پخش مي شود، در حالي كه خانواده مشغول خوردن شام بودند ،  مادر حسين مي گويد :" اين حسين پسر من بوده به خدا حسين بوده " . در روز 24/7/1359 بقاياي جسد او را به همراه 24 جنازه ديگر از شهدا به تهران آوردند . پدرش كه به تنهايي پيگير يافتن جنازه او بود پس از تلاش زياد موفق شد جنازه او را از طريق آثار موي سر او در بهشت زهرا شناسايي كرده و او را تحويل مي گيرد و تشييع پيكر پاك او با حضور خروشان مردم انقلابي صورت گرفت .

مزار شهيد حسين فهميده قطعه 24 رديف 44 شماره 11 دربهشت زهراست كه به نام موقعيت شهيد فهميده ناميده مي شود. سه سال بعد داوود ، برادر بزرگتر او نيز در همان جا به او و صف شهدا ملحق شد .

 درود خدا بر همه آنان باد .

 

کد خبر 34067

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha