سلمان هراتي در فصل تولد گلها يعني 1 فروردين 1338 در « تنكابن» يكي از شهرهاي شمال ايران متولد شد . اين شاعر شمالي از همان ابتدا با حركتي معقول و متناسب درسرايش شعر، خود را به جامعه ادبي معرفي كرد . حضور سبزي پاك جنگلهاي شمال و آبي درياي خزر از تصويرهاي جدايي ناپذير اشعار اوست كه به حق بايد گفت : هراتي با درخت و آب و آفتاب زيست و از زبان آنها سرود :
جغرافياي ما
بين درخت و دريا
از اتفاقات سرخ استقبال مي كند
بين درخت و دريا
رفت و آمد پرندگان تماشايي است.....
« هديه»
هراتي شاعري نيست كه در گوشه خانه بنشيند و مردان قبيله خويش را از ياد ببرد. او جايي كه بايد از رشاد تهاي هم قبيله هايش در جنگ بگويد، مي گويد و به زيبايي تما م آنها را به تصوير مي كشد .
بي مرگ سواران شب حادثه هاييد خورشيد نگاهيد و در آفاق رهاييد
مرداب كجا فرصت پيدا شدنش هست آنگاه كه چون موج از اين بحر برآييد
..........
آن روز نبوديم كه اين قافله مي رفت با ما كه نبوديم ، بگوييد كجاييد ؟
مانديم و نرانديم نشستيم و شكستيم رفتيد و شنيديم شهيدان خداييد
اما هنر شاعري هراتي ، در به تصوير كشيدن مردان مقدسي كه از سرزمين خويش دفاع كرده اند و اكنون تنها لاله زاري از آنها باقيست نياز به توجه بيشتري دارد . او بي آنكه در شعر خود دچار زياده گويي و تكرار نگاه سنتي افكار گذشتگان شود با زباني ساده و صميمي به بيان انديشه هاي خود از مردان جنگ آور قبيله اش مي پردازد.انديشه هايي ناب و قابل احترام كه در هر ذهن عاشقي نفوذ مي كند.
ونهاد
بخشي از جمله كه درباره آن
خبري مي شنويم
وگزاره خبر است
مثل اين جمله « شهيد
رود سرخي است كه تا
ابديت جاريست»
هراتي در دوره اي شعر مي سرايد كه گرايش به شيوه هاي روزآمد و جديد در جامعه ادبي روبه گسترش است.اما او با حوصله و دقتي شايسته قالبهاي شعري را تجربه مي كند و انديشه هاي خود را در آنها مي ريزد بي آنكه بخواهد به يك قالب شعري خاص تعصب نشان دهد . او در تمامي قالبهاي شعري تجربه شده اش موفق عمل مي كند و آثار خوبي از خود به يادگار مي گذارد .
او هيچ كلمه را غير شاعرانه نمي داند و براي واردن كردن آن در شعر به خوبي از عهده بر مي آيد .
چگونه پرندگان سواحل « كارائيب»
چشمهاي تو را
در آن ضيافت آبي
ادامه ندادند
افسوس كه نيستي
اگر نه
يك شاخه گل محمدي به تو مي دادم
تا با عطر آن
تمام ديكتاتورها را مسموم كني
« هديه»
قرار گرفتن واژه هايي چون تلسكوپ ، ديكتاتور ، بشقاب، صندوق در كنار واژهايي چون آفتاب ، آب، آسمان، عشق و درخت بي آنكه مخاطب با در كنار هم قرار گرفتن آنها احساس غريبي كند هنريست كه از هر شاعري بر نمي آيد . هراتي شاعريست با زباني ساده و صميمي و نگاهي ريزبين و نكته سنج كه به هيچ عنوان از زندگي گذشته و صفاي دريا و جنگل فاصله نمي گيرد و در جاي جاي شعر خود از ديار خود ياد مي كند.
دريغ كه اين شاعر خوب عمر كوتاهي داشت و جامعه ادبي را در غم زود هنگام از دست رفتنش داغدار كرد .
آثار منتشر شده از سلمان هراتي بدين شرح است :
1- از اين ستاره تا آن ستاره ( شعر براي كودكان ) ، 1367 ، ناشر: حوزه هنري.
2- دري به خانه ي خورشيد ( مجوعه شعر) ، 1367، ناشر: سروش.
3- از آسمان سبز ( مجموعه شعر )، 1368، ناشر : حوزه هنري.
4- گزيده ادبيات معاصر 2 ( مجموعه شعر)، 1378، ناشر: نيستان.
5- مجموعه كامل شعرهاي سلمان هراتي، 1380 ، ناشر : انجمن شاعران ايران. روحش شاد.
من هم مي ميرم
من هم مي ميرم
اما نه مثل غلامعلي
كه از درخت به زير افتاد
پس گاوان از گرسنگي ماغ كشيدند
وبا غيظ ساقه هاي خشك را جويدند
چه كسي براي گاوها علوفه مي ريزد؟
من هم مي ميرم
اما نه مثل گل بانو
كه سر زايمان مرد
پس صغرا مادر برادر كوچكش شد
و مدرسه نرفت
چه كسي جاجيم مي بافد؟
من هم مي ميرم
اما نه مثل حيدر
كه از كوه پرت شد
پس گرگ ها جشن گرفتند
و خديجه بقچه هاي گلدوزي شده را
در ته صندوق ها پنهان كرد
چه كسي اسبهاي وحشي را رام مي كند؟
من هم مي ميرم
اما نه مثل فاطمه
از سرما خوردگي
پس مادرش كتري پر سياوشان را
در رودخانه شست
چه كسي گندم ها را به خرمن جا مي آورد؟
من هم مي ميرم
اما نه مثل غلامحسين
از مارگزيدگي
پس پدرش به دره ها و رود خانه هاي بي پل
نگاه كرد و گريست
چه كسي آغل گوسفندان را پاك مي كند؟
من هم مي ميرم
اما در خياباني شلوغ
دربرابر بي تفاوتي چشمهاي تماشا
زير چرخ هاي بي رحم ماشين
ماشين يك پزشك عصباني
وقتي كه از بيمارستان بر مي گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسليت روزنامه
زير يك عكس 6در 4 خواهند نوشت
اي آنكه رفته اي...
چه كسي سطل هاي زباله را پر مي كند؟
نظر شما