پرده رازو دست كي كنار زد ؟
كي مهتابو تو گوش شبها جار زد ؟
كدوم بهار ، زمينو شرمنده كرد ؟
عطر خدا رو كي پراكنده كرد ؟
كي سرنوشت خاكو دريايي كرد ؟
پليدي رو اسير تنهايي كرد ؟
چي شد كه ديو نا اميدي دق كرد
چشما رو صادق ، دلا رو عاشق كرد
دست كي تاريكي رو ريشه كن كرد
هستي رو معطوف به " ياسمن " كرد ...
ياسمنا تا پيش از اين ، چه خسته
با چشم اشكي ، با دل شكسته
چه حسرتا ، چه حسرتا مي خوردن
چه آرزوها كه به گور مي بردن
ياسمنايي كه بهار نداشتن
دختركاني كه مزار نداشتن
روتنشون ، نوازش تبرها !
قربوني جهالت پدرها ...
كسي براي گل ، غزل نمي ساخت
قبيله ، قبله گلو نمي شناخت
تا اينكه دختر رسالت اومد
فاطمه ، دشمن جهالت اومد
اومد و رسم يكدلي بنا كرد
پرنده رو با پرواز آشنا كرد
باز نفس زمين ، مسيحايي شد
مشرب غنچه ها شكوفايي شد
* حميد هنرجو
خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : انا اعطينك الكوثر ، فصل لربك وانحر ، ان شانئك هوالابتر ...
کد خبر 353167
نظر شما