دين مبين اسلام از راه ايران در شبه قاره آسيا جنوبي وارد شد و در مدت كوتاه در سراسر شبه قاره شيوع يافت. علما و فضلا و صوفيان و مبلغان كه باعث ترويج اسلام شدند همه فارسي زبان بودند. لهذا همان روزي كه اولين مبلغ اسلام به بنگال وارد شد فارسي زبان در بنگال راه يافت و با مرور زمان ريشه دار گرديد و مانند گل وحشي بدون سرپرستي دولت در ميان مردم بويژه مسلمانان مقبوليت را بدست آورد.
نخستين حكومت مسلمانان در بنگال در سال 1201 ميلادي شروع شد. وقتي اختيارالدين محمدبن بختيار خلجي، امير و سپه سالار قطب الدين ايبك، حاكم بنگال راجه لكهن سين را شكست داده زمام دولت را بدست خود گرفت.
بعد از شهادت نواب سراج الدوله و توطئه ميرجعفر، انگليس ها بر بنگال تسلط يافتند. در اين دوران به زبان فارسي لطمه شديدي وارد شد اما با كوشش ها و تلاش ها و قرباني هاي زياد مسلمانان از يوغ اسارت انگليس ها نجات يافتند. بنگال آزاد شد و بخشي از آن به حكمفرمايي هند آمد و بخش ديگري بدست مسلمانان افتاد. فارسي با تعليمات علما و فضلا و صوفيان در بنگال وارد شد كه سرآمد ترين آنها جلال الدين تبريزي، شيخ اخي سراج الحق و نور قطب عالم مي باشند. با رواج دين اسلام در بنگال واژه هايي از قبيل نماز، روزه، خدا و... كه خالصه كلمات فارسي بودند، به زبان مردم عامه بنگال وارد شدند و جزو زبان گرديدند. هنگامي كه مسلمانان بر سر كار آمدند، براي زبان فارسي فرصت خوبي بدست رسيد و براي گسترش خود ميدان وسيعي يافت.
در زمان علاء الدين علي مردان خلجي (1213-1210 م ) اولين اثر نثر فارسي در بنگال به عنوان " جوگي " به منصه شهود رسيد. در اصل اين كتاب به زبان سانسكريت بود به نام " امرت اخوند " (امر تيكونه) كه يك نومسلمان " جوگي بهوجن برهمن " به قاضي ركن الدين سمرقندي تقديم نمود. قاضي نامبرده اين كتاب را به فارسي و عربي ترجمه كرد و جوگي نام نهاد.
در روزگار ناصرالدين محمود بغراخان لكهنوتي (290 - 281 ه.ق)مركز شعرا و ادبا بوده. شعرا در مدح حاكم قصيده ها نيز مي سرودند.
قصيده اي كه شمس الدين دبير در مدح بغراخان گفته، عبدالقادر بدايوني نقل كرده است كه چند شعر از آن در زير است:
اين همه كار دلم از تو بناداني خام داده دوش مرا وعده مهماني خانم
پخته دارم دل از انديشه رويت كه چراست رنگ تو پخته همين نقره پيشاني خام
گفتيم هيچ مسلمان نخورد خام ببين غم تو مي خوردم اينست مسلماني خام
سحر فرعون چه آرد و چه فرو خواهد برد اژدهاي علمي از دم ثعباني خام
خسروا شمس دبير است قوي پخته سخن نيست چون دفتريان سوخته ديواني خام
هست آويخته شعرش چو زر پخته و نيست سخنش چون سخن پخته خاقاني خام
معروف ترين حاكم بنگال از سلسله الياس، غياث الدين اعظم شاه مي باشد كه عاشق و دلداده شعر بود. خودش نيز شعر مي سرود و شاعران را گرامي مي داشت. مي گويند كه اعظم شاه يك مصراع را گفت كه " ساقي حديث سرو و گل لاله مي رود " و مصراع دوم مناسب نتوانست آورد. تمام شاعران دربار را دعوت نمود كه شعر را كامل كنند اما عاجز ماندند. سرانجام اعظم شاه مصراع پيش حافظ شيرازي فرستاد و او را نيز به دربار خود دعوت كرد. حافظ نتوانست به بنگال سفر كند البته در جواب مصراع اعظم شاه يك غزلي را سروده به بنگال فرستاد كه در آن نه فقط مصراع او را كامل كرد بلكه ذكر بنگال را هم كرده است ،مي گويد:
ساقي حديث سرو و گل و لاله مي رود اين بحث با ثلاثه غساله مي رود
شكر شكن شوند همه طوطيان هند زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود
حافظ ز شوق مجلس سلطان غياث الدين خامش مشو كه كار تو از ناله مي رود
در اينجا لازم به تذكر مي دانم كه سركار خانم دكتر ام سلمي در مقاله خود " تاثير زبان فارسي در بنگال " اين واقعه را به غياث الدين از سلسله حسين شاهي نسبت داده است كه درست نيست . چون حافظ شيرازي قبل از آن فوت كرده بود.
نور قطب عالم سرآمد صوفيان بنگال مي باشد. او در سال 580 ديده از جهان فرو بست و در پندوه مدفون گرديد. تاليفات شيخ " مكاتيب و انيس الغربا " نام دارد. درباره مكاتب شيخ مذبور، شيخ عبدالحق مي گويد:
" آن خيلي شيرين و لطيف است و در زبان اهل درد نوشته شده است. "
در اين شك نيست كه اگرما مكاتيب شيخ را به مطالعه بپردازيم، بياد خواجه عبدالله انصاري مي افتيم. سبك شيخ همانا خواجه عبدالله انصاري است و نثر و نظم مثل گلستان سعدي آميخته دارد. بخشي از يك مكتوب را بطور نمونه نقل مي نماييم.
" بيچاره حزين نور مسكين عمر به باد داده و بوي مقصود
نيافته و در تيه حيرت و ميدان حسرت چون گول سرگردان شده.
همه شب بزاريم شد كه صبا نداد بوي ندميد صبح بختم چه گناه نهم صبا را
عمر از شصت گذشته تير از شست جسته و از شر نفس اماره يك ساعت نرسته جز باد در دست و آتش در جگر و آب در ديده و خاك بر سر نه پيوسته جز ندامت و خجالت دست آويزي نه و جز درد و آه پاي گريزي نه. "
انيس الغربا رساله اي است كه در سال 1899م درچاپخانه گلزاري احمد، مراد آباد به چاپ رسيده است. اين رساله نيز مثل سخنان پيرهرات است :
چون باد روان و تيز باش و از آتش ذوق جگر بسوز و ديده دل را از غير حق بدوز، خاك بر سر عالم فشان و دست از همه آفاق برافشان. از عشق يگانه باش و از خود از خلق بيگانه باش، دل از درد عشق دوست بخراش.
نور قطب عالم شاعر هم بود. شاه قطب الدين حقاني نوه اش در تاليف خود مسايل المشايخ شعر فارسي نور قطب علم را نقل كرده است كه آميخته با بنگالي است.
وه چه كردم روي تو ديدم امت پا گل بهيلون
همچو مجنون بهر ليلا بهابت بيكل بهيلون
موي گشادي جانم بردي بلياپتهالي موري
شب نخفتم روز نخوردم كيتك مورس موري
علاء الدين ابومظفر حسين شاه (899-925 ه/ 1393-1518م) سر سلسله حسين شاهي در بنگال است. زبان دربار اين خانواده فارسي بود.
بدين سبب مي توان گفت كه فارسي در اين دوره حائز اهميت خاصي بود و در سرپرستي دولت پيشرفت كرد. در زمان ابومظفر حسين شاه، محمد بده معروف به سيد ميرعلوي كتابي در فن تيراندازي بنام هدايت الرمي تاليف كرد و آن را به سلطان نامبرده نسبت كرد. اين كتاب دو باب دارد و هر باب به چهار فصل منقسم گرديده است. زبان اين كتاب خيلي ساده و روان است و در آن اهميت و ارزش تيراندازي را بنا برعقيده اسلام بيان نموده است.
زبان فارسي كم كم راه تكامل را پيموده در زمان شاهان مغول به اوج خود رسيد و يك تحول بزرگ اجتماعي و فرهنگي در آن منطقه به وجود آورد.
آموزش زبان و مطالعه و بررسي ادبيات فارسي بيش از پيش رونق گرفت. يكي از مشهورترين فارسي گويان شبه قاره، ابو البركات منيرلاهوري در زمان صوبه دار (استاندار) سيف خان (1333م) در داكا زندگي مي كرد. وي در حدود صد هزار بيت فارسي دارد و در صفت بنگاله چند مثنوي نيز سروده است.
شهزاده شجاع پسر شاه جهان كه به زبان فارسي طبع آزمايي مي كرد، دوران حكومت او در بنگال دربارش مركز تجمع شاعران و نويسندگان گرديد. در اين زمان بسياري از شاعران از ايران مهاجرت كرده به بنگال ماندگار شدند و سبب عمده گسترش زبان و ادب فارسي گرديدند. يك رباعي سروده شجاع بدين قرار است:
درديست اجل كه نيست درمان او را
بر شاه و گدا حكم و فرمان او را
شاهي كه به حكم دوش كرمان مي خورد
خوردند امروز حيف كرمان او را
فصه دراز است و شب ما كوتاه، اگر ما ذكر يكي يكي از شاعران و نويسندگان را بپردازيم به درازا خواهد كشيد. لهذا در آخر فقط يك شاعر را تذكر مي نمايم كه اسمش مولانا شرف الدين بخاري است. وي رساله اي سروده كه معروف به نام حق مي باشد. درباره شرف الدين بخاري يك حاشيه نويس نامعلوم ناحق مي گويد:
" عالم رباني و خير صمداني مولانا شرف الدين بخاري طاب ثراه و حبل الجنه مثواه از براي شفقت بر مسلمانان رساله در بيان شرايط فرايض و اركان و واجبات و سنن و آداب و مناهي نماز به زبان فارسي به نظم كرد و چون آن مخلص ديندار آن را به اخلاص تمام بنوشت لاجرم چون شمس و قمر به صفحات ايام و ليالي مي تابد و چون در شهوار و گوهر شب چراغ شرف قبول مي يابد و در اطراف بلاد ماوراءالنهر و خراسان و غيره همچون آفتاب تابان درنيم آن شهرت دارد. "
دكتر ظهورالدين احمد به نقل از صبح صادق تاليف قاضي محمد صادق بنگال، شرف الدين را اهل بنگال نوشته و آن را شاگرد شرف الدين ابوتوامان (ابوتوامه) مولف مقامات ذكر كرده است.
طبق گفته خانم كلثوم ابوالبشر، شيخ شرف الدين در سال 1260 م در زمان سلطان غياث الدين بلبن از بخاره به دهلي آمد. سلطان آن را به سونار فرستاد و او آنجا مدرسه اي بنا نهاد و " نام حق " كتاب درسي آن مدرسه بود. خانم كلثوم ابوالبشر، شيخ شرف الدين ابوتوامه و شيخ شرف الدين بخاري را يكي شمرده است و اين درست نيست زيرا رساله نام حق در سالي سروده شده كه شيخ ابوتوامه در آن سال ديده از جهان فرو بسته بود. چنان كه در تاريخ سرودن اين رساله شاعر خودش گفته:
نود و سه برفت و ششصد سال
از وفات رسول تا امسال
نيمه اي از جمادي الاول
بود كاين نظم گشت مستكمل
يعني اين رساله 15 جمادي الاول 693 سال بعد از وفات حضرت رسول (ص) كامل شد. المختصر شرف الدين از بخارا بود. مدتي در بنگال زندگي كرد و رساله اي سرود كه در تمام ماوراء النهر و خراسان و شبه قاره آسياي جنوبي شهرتي بسزا دارد و مي توان گفت كه اولين فارسي گوي بنگال است كه رساله او اين قدر مقبوليت يافت كه از دير زمان جزو درس حوزه علميه اهل تسنن بوده است و يك شعر آن كه:
روز محشر كه جان گداز بود اولين پرسش نماز بود
هنوز هم روي محراب يا در ورودي مسجد هاي قديم پاكستان به چشم مي خورد. طبق تحقيق عده نسخه خطي آن در پاكستان 125 نسخه معرفي شده است.
نظر شما