به گزارش خبرنگار "مهر"، تعهد واقع گرايي علمي به استنباط بربهترين تبيين، نقش خاصي براي نظريه پردازان قائل است. مي توان گفت نهايتا اين منزلت شناختي آنان است كه در مناظره ميان واقع گرايان و مخالفان آنها محل بحث است. از منظر واقع گرايي، نظريه پرداز با پيشنهاد توصيفي از خصوصيات يك پديده مشاهده ناپذير و فرضيه هايي درباره چگونگي رابطه اين خصوصيات با آثار مشاهده پذير، بر پديده مشاهده ناپذيري نامي مي نهد. اساسا واقع گرا در مواجهه با امور مشاهده ناپذير، نظريه علي ارجاع را با نظريه توصيفي ارجاع تركيب مي كند.
در علوم سياسي به عنوان مثال والتس به شكل واقع گرايانه، ساختار دولتها را به عنوان اصلي ترين مبحث اين حوزه، با استفاده از مفهوم بازار توضيح مي دهد. اين قالب بندي استعاره اي به معناي آن نيست كه واقعيت به نظريه ما وابسته است. نظريه هاي مختلف نشان مي دهند كه هر كس به يك امر واقع ارجاع مي دهد و اختلاف نظريه ها ناشي از تفاوت ارائه، توصيف وتحليل است. اما در كل همه در يك موضوع خاص به يك مسئله واحد اشاره مي كنند. در نظريه دانستن اين مسئله كه واقعيتها وجود دارند و نظريه ها تأثيري در وجود آنها ندارند اهميت دارد. از منظر واقع گرايي علمي، دولت، جنگ عقب ماندگي و توسعه و خيلي از موضوعات ديگر مستقل از دانشمندان علوم سياسي وجود دارند و بايد نظريه پرداز در تعامل با واقعيت به نظريه پردازي بپردازد. ممكن است مشاهدات و دريافتها بار نظري داشته باشند اما نظريه به آنها تعيين نمي بخشد.
بر اساس واقع گرايي علمي در سياست، مناسبات و ساختار سياسي در سطح داخلي و بين المللي تحت تاثير ساختارهاي خود سازمان بخش مستقل از ذهن قرار دارد كه به آن چيزها شكل مي دهد. كشف اين ساختارها و روابط موضوع علم است كه خود در اين معنا ذات گرايانه (essentialist) است. اين خصيصه ذات گرايانه بدين مضمون است كه مسائل ساختارهاي ذاتي دارند و اگر مشاهده ناپذير باشند مسئله قابل بحث مي شود و در مورد علوم سياسي، مسئله مضاعف مي شود. به خاطر اينكه علوم سياسي به طريق اولي با ساختار انساني سرو كار دارد، پيچيدگي مباحث علوم سياسي نه به دليل تفاوت خاص آنها با ديگر حوزه هاي اجتماعي كه به جهت اهميت آن در ساختارهاي اجتماعي و ماهيت نخبه گرايانه آن است. يعني انسانها در علوم سياسي معمولا از ذهني پيچيده تر و مبهم تر برخوردارند كه اين شناخت واقعيت هاي سياسي را مشكل مي سازد.
واقع گرايي علمي در سياست در معناي نهايي آن باعث مي شود فهم نظري ما درعلوم سياسي با ژرف ساخت جهان بيرون هماهنگ و باعث موفقيت در شناخت، تبيين وتحليل مي گردد؛ موفقيتي كه كاركردها را مثبت و موثر ساخته و ما را از رفتارهاي بدون شناخت دور مي سازد. يعني عمل ما راهبردي و گره گشا مي شود وتاثيرات آن باعث مي گردد وضع امروز ما و جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم بهتر از قبل شود. بدين مفهوم كه هم بهتر مي شناسيم و هم بهتر عمل مي كنيم و البته زندگي بهتري نيز به دست مي آوريم.
نظر شما