به گزارش خبرگزاری مهر، در سال «ملت و دولت، همدلي و همزباني» دفتر همايشها و نشستهاي كانون اندیشه جوان در راستاي برگزاري سلسله نشستهاي «مباني فكر سياسي»، دومين نشست را با همكاري جامعۀ اسلامي دانشگاه شريف با عنوان «بررسي آسيبهاي شكاف ميان ملت و دولت» با حضور دكتر فرزاد جهان بين، استاديار دانشگاه شاهد برگزار كرد.
در ابتدای برنامه، فرزاد جهانبین درباره طبیعی بودن شکافهای اجتماعی با توجه به نوع انسان و آزادی و اختیار وی به صحبت پرداخت و گفت: از آن جهت که انسان مختار و آزاد است و هیچ نوع انسان با هم برابر نیست و حتی هر نوع انسان دارای انواعی است، لذا این تفاوت در علایق نقطه آغازین شکافهای اجتماعی محسوب میشود. اگر ما جامعه را مرکب از افراد، مؤسسات، نهادها و شبکههای ارتباطی بدانیم این گروهبندیهای مختلف در جامعه طبیعتاً وجود دارند یعنی یکسری از افراد با یکسری از علایق کنار هم جمع میشوند و یک گروهبندی و صورتبندی را شکل میدهند. لذا وجود شکاف در جامعه انسانی یک امر غیر قابل اجتناب و طبیعی است. اگر بخواهم یک تعریف کوتاهی از مفهوم گسست و شکاف ارائه دهم باید بگویم: «تقسیمبندی بادوام و عمیق گروهها بر معنای برخی تضادها را شکاف میگویند». به عبارتی در شکاف، یک مفهوم ما و یک مفهوم آنها هست. یعنی یک من و یک غیر من هست که این همان صورتبندیهای مختلفی میشود که عرض کردم.
وی شکافها را از چند جهت قابل تقسیم دانست و بیان داشت: از یک جهت شکاف به دو دسته فعال و غیرفعال تقسیم میشود. شکافهای غیرفعال ناظر به شکافهایی هستند که ناظر به اختلاف هستند، اما اگر این اختلافها عمیق شود و تبدیل به تعارض شود و منجر به بسیج اجتماعی شود از این شکاف با عنوان شکاف فعال یاد میشود. از جهتی دیگر، شکافها به دو دسته متراکم و متقاطع تقسیم میشوند. اگر چند دسته شکاف روی هم سوار شوند و اثر همدیگر را افزایش دهند، احتمال اینکه منجر به فعال شدن شکافها و بسیج اجتماعی هم بشود زیاد است و اینها را شکافهای متراکم میگویند، اما دسته دوم شکافها، شکافهای متقاطع است یعنی این شکافها را داریم ولی برخی از شکافها اثر برخی شکافهای دیگر را خنثی میکنند مثلاً یکی از شکافها که الان در جمهوری اسلامی هست بحث شکاف اقتصادی است، به هرحال از اول انقلاب تا الان متاسفانه همیشه هزینه خانوار از درآمد بیشتر بوده و افزایش حقوق، کفاف آن را نکرده است. مسئله بیکاری، مسئله رشد اقتصادی آهسته، مسئله رکود. امّا شکاف اقتصادی تبدیل به شکافهای فعّالی که منجر به بسیج اجتماعی شود جز در موارد محدود و مقطعی نشده است و دلیلش این است که بحثهای فرهنگی این شکافها را خنثی میکند. یعنی خیلی از مبانی و ارزشهای فرهنگی هست که اثر این شکافها را خنثی میکند که به اینها شکافهای متقاطع میگوییم.
وی در تقسیمبندی شکافها از جهات دیگر خاطرنشان کرد: از جهتی دیگر شکافهای نظری یا پارادایمی هست، مثلاً مفهوم لیبرتی و یا مفهوم قرارداد اجتماعی در نظام لیبرال ـ دموکراسی یک مفهوم پایه و بنیادین است، یا مفهوم ولایت مطلقه فقیه در جمهوری اسلامی. اگر شما در جامعه نسبت به این مفاهیم اختلاف نظر داشته باشید این شکاف نظری میشود، میتواند فعال بشود یا غیرفعال باشد یا با شکافهای دیگر متراکم شود و یا شکافهای دیگر این اثر را از بین ببرند. شکاف نظری به مبادی حکومت برمیگردد، مثلا همین بحث اسلام حداقلی و اسلام حداکثری. اگر اسلام حداقلی در جامعه جا بیفتد، یکی از مهمترین مبانی و منابع فکری جمهوری اسلامی دچار تزلزل میشود. یا مفهوم ولایتفقیه که عرض کردم. یکی از شکافهای دیگر، شکاف سیاسی است، شکاف اقتصادی و شکاف فرهنگی که انواع شکافها هستند.
جهانبین به تقسیمبندی دیگری از شکافها اشاره داشت و گفت: از منظر دیگری شکافها به داخلی و خارجی تقسیم میشوند یعنی از جهت قلمرو. داخلی در داخل نظام است و خارجی، خارج از قلمرو حاکمیت است. از جمله شکافهای بسیار مهم که ممکن است ایجاد شود شکاف دولت و ملت است که خود این مسئله بسیار مهم است. اینکه چرا و چگونه شکاف دولت و ملت ایجاد میشود سوال مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد. براساس تعاریفی که از شکافها عرض کردم، شکاف دولت ـ ملت یعنی اینکه ملت و دولت که یک کلّ به هم پیوسته هستند بینشان فاصله بیفتد، این فاصله میتواند از جهت نظری باشد، یا از جهت اقتصادی یا سیاسی و غیره باشد.
وی در ادامه به توضیح خردهنظامها پرداخت و گفت: ما دو خرده نظام داریم که یکی خرده نظام اجتماعی و دیگری خرده نظام سیاسی است. خرده نظام اجتماعی، جامعه و خرده نظام سیاسی، دولت میشود. اگر اختلال و بینظمی در رابطه دولت و جامعه ایجاد شود شکاف دولت ـ ملت حاصل میشود. شکاف دولت ـ ملت اختلال و بینظمی بین دو خرده نظام میشود، خرده نظام اجتماعی که جامعه است و خرده نظام سیاسی که دولت است. مهمترین متغیر در بین دو خرده نظام که اختلال ایجاد میکند متغیر اعتماد است. یعنی هر میزان بین دولت و ملت، اعتماد افزایش داشته باشد به هم پیوستگی بیشتر میشود و هر میزان، اعتماد کاهش یابد اختلال و بینظمی در رابطه دو متغیر افزایش پیدا میکند.
جهانبین سپس انواع شکاف دولت و ملت را بیان کرد و افزود: شکاف دولت ـ ملت میتواند چند نوع باشد که انواعش را اشاره میکنم. یک نوع شکاف، نظری است؛ یعنی مشروعیت نظام؛ یعنی خرده نظام اجتماعی مشروعیت خرده نظام سیاسی را به این معنا که حق دارد اعمال حاکمیت کند را قبول ندارد، آن را قانونی و یا شرعی نداند، این مسئله مهمی است. اصل در اسلام بر آزادی است، هیچکس بر هیچکسی ولایت ندارد و تنها کسی که ولایت دارد خداست و اوست که اجازه میدهد چهکسی اینجا اعمال ولایت کند. حق حاکمیت در نگاه اسلامی، از شرعی بودن و پذیرش مردم حاصل میشود و در نظام لیبرال ـ دموکراسی هم کسی که اعمال حاکمیت میکند ناشی از مفهوم قرارداد اجتماعی است. حکومتهایی هستند که کودتایی هستند مثل پهلوی اول و دوم که هم رضاشاه با کودتا روی کار آمد و هم محمدرضا، یعنی یکی از شکافهایی که با وقوع دولت پهلوی در ایران ایجاد شد و فعال شد و در نهایت منجر به انقلاب اسلامی شد همین شکاف مشروعیت بود. چون رضاشاه با کودتای ۱۲۹۹ روی کار آمد و محمدرضا با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲. در مصاحبهای که در کاخ مرمر بعد از کودتای ۲۸ مرداد انجام میدهد، خودش تاکید دارد که من بعد از خدا، حکومتم را مدیون آمریکا هستم. این یک نوع شکاف است. شکاف دوم این است که نظام مبانی و ارزشهای نظام سیاسی با نظام مبانی و ارزشهای جامعه هماهنگ نباشد. مثال عرض میکنم، مثلاً جامعه ایران جامعهای است که هم مسلمان و هم ایرانیست و این دو، تا دوره مشروطه در کنار هم هستند.
وی افزود: در دوره مشروطه جنبه سومی به نام مدرنیته وارد شد که رابطه این دو را هم به هم زد. حکومت پهلوی بعدی از ضلع هویتی ایران را نادیده میگیرد و روی ناسیونالیسم تاکید میکند، البته این ناسیونالیسم که تاکید میکند تاکیدش برای این است که کشور را به سمت غربگرایی ببرد، چیزی که ریچارد کاتم در کتاب ناسیونالیسم ایرانی تعریف میکند. جلال آل احمد هم میگوید شب خوابیدیم، صبح بلند شدیم و دیدیم فروهر بالای سرمان است، داریوش و کورش را از قبر درآوردند، برای فردوسی هزاره گرفتند، همه اینها برای این بود که پیوندهای اجتماعی که براساس دین بوده را سست کنند و بتوانند روحیه مقاومت را در ملت ایران از بین ببرند. اخیرا آقای دکتر موسی نجفی کتابی به نام اسناد تحریم منتشر کرده است، اینجا فتواهایی هستند که علما در مورد منع استفاده از کالاهای خارجی دادند یعنی در قرن ۱۹ که اروپا دو مسئله را دنبال میکند: یکی بازار برای فروش محصولات و دیگری تهیه مواد اولیه. شما در این شرایط فتوا میدهید خرید کالای خارجی حرام است و اگر کالای داخلی باشد شما حق ندارید کالای خارجی بخرید، جالب است در فتوایشان گفتند در حد ممکن. یعنی یک جاهایی هست شما مجبورید، اگر نگاه واقعبینانه به موضوع باشد. بحث من اینجاست که پهلوی بر بحث ناسیونالیسم تاکید میکند و خود را به ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی پیوند میزند و بحث تاریخ هجری را عوض میکند و تاریخ آریایی و غیره را مطرح میکند، اینها روی هم چفت نشده یعنی مبانی و ارزشهای حاکمیت با مبانی و ارزشهای مردم چفت نشده است. در حالی که بعد از انقلاب این شکاف از بین رفت، یعنی جمهوری اسلامی از طرفی بحث ولایت فقیه را مطرح میکرد که نیابت از امام زمان دارد، هم بحث جمهوریت را مطرح میکرد، هم بر ایرانیت و هم بر اسلامیت تاکید دارد، لذا با مبانی و ارزشهای مردم چفت میشود.
وی ادامه داد: شکاف سوم براساس نوع رابطه بین دولت ـ ملت شکل میگیرد، اگر رابطه عمودی و یک طرفه باشد یعنی استبدادی باشد این موجب شکاف میشود. وجود مبارک امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه در نامه به مالک فرمودند: هیچگاه نگو که به من امر شده است، پس من امر میکنم پس باید اطاعت شود، فرمودند این موجب تیرگی دل و فساد در دین میشود.
وی عامل دیگری که منجر به شکاف میشود را بحث دولتمندی دانست و در این رابطه اظهار داشت: اینکه این حاکمیت (دولت) چه میزان میتواند اهداف یک نظام سیاسی را محقق کند؟ هر میزان که دولت از دولتمندی برخوردار باشد شکاف کمتر میشود و هرچقدر دولتمندی کمتر باشد شکاف بیشتر میشود. عامل بعدی میزان وابستگی دولت به منابع عمومی است. هر دولتی برای اینکه اعمال حاکمیت کند منابعی لازم دارد، اگر منابعی که دولت به دست میآورد در میان جامعه پخش باشد وابستگی منابع دولت وابسته به آن مردم باشد، همبستگی دولت – ملت افزایش مییابد. هرچقدر منابعی که دولت براساس آن مدیریت میکند از گروههای خاصی به دست آمده باشد وابستگیاش به مردم کم میشود و شکاف بین دولت ـ ملت افزایش مییابد. یکی از دلایل استقلال علما و مراجع شیعه از حکومتها این بوده که از طریق خمس و مردم منابعشان تامین میشده و لذا هیچگاه در مقابل دولتها پاسخگو نبودند. اگر عمده درآمد عمومی یک دولت از طریق نفت باشد، این در مقابل مردم پاسخگو نیست، پاسخگویی یکی از مسائل مهم برای از بین بردن شکاف است. عامل بعدی، ظرفیت در پذیرش دیدگاههای متفاوت است، هرچقدر نظام سیاسی بتواند خود را اتساع بدهد که در چهارچوب اصول و آرمانهایش گروههای مختلفی را در خود جا دهد شکاف کمتر میشود، هرچقدر که ظرفیت در پذیرش دیدگاههای مختلف کمتر باشد همان میزان شکاف افزایش مییابد. عامل بعدی شکل و ماهیت حل دعاوی سیاسی است. آیا نظام سیاسی پاسخگوست یا نیست؟ هرچقدر دولت خود را در مقابل مردم پاسخگو بداند شکاف کمتر میشود. این پاسخگویی ریشه در منابعی دارد که این منابع به چه میزان به مردم وابسته باشد. مثلاً یک بندهخدایی نقل میکرد در کشورهای اروپایی ماشین را پارک کردم و یک پیرزنی گفت اینجا پارک نکن، ممنوع است، آسفالتش برای پارک کردن مناسب نیست و گفت نمیگذارم اینجا پارک کنی، درآخر گفت من اینجا مالیات میدهم و اینها با مالیات من انجام شده است. یا برای نمایندههای مجلس ماشین در اختیار قرار میدهند که پلاکش هم معلوم است و دولتی است. بعد خبرنگاری رد میشده دیده که این ماشین پلاک دولتی که برای نماینده است دم یک مغازه برای استفاده شخصی است، این را عمومی کردند، ایشان استعفا داد. آمریکا تا افکار عمومی را برای حمله به عراق راضی نکند حمله به عراق نمیکند چون بناست پول اینها را مردم بدهند، البته افکار عمومی را فریب میدهند و این یک بحث است، ولی به هرحال خود را به مردم پاسخگو میداند. اینها از منظر دولت است.
وی عواملی را که از طرف جامعه موجب ایجاد شکاف میشود را بیان کرد و گفت: عواملی از طرف جامعه است که اگر تقویت شوند شکاف کمتر میشود و فعال نمیشود و بسیج عمومی نمیشود، هرچه اینها ضعیفتر باشند شکاف بیشتر میشود. یکی توان سیاسی است، حق سیاسی در کشور چقدر مهم است؟ حقوق شهروندی، آزادی بیان، آزادی قلم. خطبه ۲۱۶ را عرض خواهم کرد که امیرالمؤمنین چه فرمودند، امیرالمؤمنین بعد از اینکه از جنگ صفین برمیگردند میفرمایند: هرفردی هر میزان که شان او نزد خداوند بالا باشد بینیاز از این نیست که او را یاری کنند و یا بر او نظارت کنند. یا بارها میفرمودند که با من با مصانعه برخورد نکنید، هیچ امتی مقدس نمیشود مگر اینکه در آن ملت حق ضعیف از قوی بدون لکنت زبان گرفته شود. یا فرمودند: بعد از من روزگاری میرسد که پاییندست در مقابل بالادست او را احترام میکند و پشت سرش که میرود به او بدوبیراه میگوید، به خاطر اینکه رابطه این دوتا رابطه عبد و مولاست، و یک طرفه است و این تصریح خود امیرالمؤمنین است که بعد از من چنین زمانی میرسد برای اینکه رابطه عبد و مولا و رئیس و مرئوس است. دوم توان مالی است، هرچه جامعه از لحاظ اقتصادی قدرتمند باشد، شکافهای اقتصادی در جامعه کم باشد، آن جمله معروف که آنچه شیران را کند روبهصفت، احتیاج است احتیاج است احتیاج است... این است. از افتخارات امیرالمؤمنین این است که میفرمایند: من در کوفه کاری کردم که از پایینترین مردم کوفه از نان گندم میخورند، از آب شیرین مینوشند و مسکن دارند. اگر در جامعه توان مالی پایین بود بحث حقوق شهروندی و توان سیاسی هم پایین میآید. بحث بعدی، توان اجتماعی است که هرچه جامعه انسجام بیشتری داشته باشد بحث دولت ـ ملت قویتر میشود و شکاف کمتر میشود. یکی از عوامل مهم انسجام اجتماعی در کشور ما همین بحث اسلام است، نگاه کنید این قومیتها که در کشور داریم نشان میدهد برخی شکافها در حال فعال شدن است و طبیعی نیست یعنی نشان میدهد شکاف اولیه طبیعی است ولی به مرز رسیده است.
وی با ذکر مثالی در این رابطه ادامه داد: مثل بحثی که در مورد فیتیلهایها پیش آمد و واکنشی که در تبریز داشت، ما نباید مقایسه کنیم که چرا فلان شهرستان واکنش نداشت و شما واکنش نشان دادید. این واکنش دلایلی دارد و نشان میدهد این شکاف قومیت در مرز فعال شدن است. مثلاً ممکن است شکافهای دیگر یا عوامل دیگر مثل فرهنگی چنین اجازهای ندهد، بحث مذهب و ایرانیت اجازه نمیدهد این شکاف در سطح گستردهتر فعال شود، لذا با عذرخواهی و ... میبینید فروکش میکند اما چیزی را نشان میدهد که بالاخره این بخش از جامعه ما احساس میکنند که تحقیر شدند و چون تحقیر شده این احساس را دارد و به مجرد اینکه اتفاقی میافتد احساس میکند سازماندهی شده است و یک خیزش عمومی پیش میآید. قضیه روزنامه ایران هم بود و اینها یک نشانه است. هرچه انسجام اجتماعی در جامعه بالاتر باشد یعنی مؤلفههایی که جامعه را به هم پیوند میدهد قویتر باشد و توان فرهنگی یعنی انسجام نمادین، یعنی نمادهایی که اینها را به هم پیوند میدهد قویتر باشد این شکاف ضعیفتر میشود و ممکن است هیچگاه فعال نشود. هرچه توان فرهنگی ضعیفتر باشد ممکن است این شکاف بیشتر شود. سوال من این بود که چرا و چگونه بین دولت ـ ملت شکاف ایجاد میشود؟ ۷ تا عامل را از منظر دولت عرض کردم، و ۴ عامل را از منظر ملت. البته عامل دیگر ساخت قدرت ملت است یعنی یک ملت خود را باور داشته باشد و این مؤلفههای ملت بودن را در خود قویتر ببیند باعث میشود شکاف نباشد یا فعال نشود.
وی با بیان اینکه قرار نگرفتن کشور در مسیر توسعه و پیشرفت میتواند آسیب جدی باشد، بیان داشت: متغیر اصلی اعتماد است که اگر دولتمندی ضعیف بود یا رابطه دولت ـ ملت یا به عبارتی نظام توزیع قدرت یک طرفه بود اینها همه موجب میشود که اعتماد از بین برود، وقتی اعتماد رفت و کار مردمی نشد فرآیند توسعه با اختلال ایجاد میشود.
جهانبین با قرائت خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه به بیان حقوق متقابل مردم و دولت پرداخت و گفت: خطبه ۲۱۶ بسیار خطبه مهمی است، آنجا امیرالمؤمنین میفرمایند که : ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً اِفْتَرَضَهَا لِبَعْضِ اَلنَّاسِ عَلَى بَعْضٍ؛ میفرمایند: خداوند متعال حقوقی را برای بعضی از مردم نسبت به بعضی مردم وضع کرده است. فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ. میفرمایند: همه بهرهمندند و اینطور نیست کسی نسبت به کسی حقی داشته باشد و او در مقابل، حقی نسبت به او نداشته باشد. این نظام حقوق متقابل است، یعنی همین که گفتم عمودی و یکطرفه نیست، اگر عمودی هم باشد عمودی دوطرفه است یعنی او نسبت به این؛ راس نسبت به قاعده و قاعده نسبت به راس. تنها فردی که حقوق دارد و دیگران نسبت به او حقی ندارند خدای متعال است. اعظم حقوقی که خدای متعال فرض کرده و این را واجب کرده حق والی بر رعیّت و حق رعیّت بر والی است. فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ؛ فریضهای که خداوند متعال به هرکدام نسبت به آن یکی واجب کرده است. فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ؛ این نظام حقوق متقابل باعث میشود که بین اینها الفت باشد و دین عزیز شود. وقتی الفت شد، وقتی رابطه از رابطه رسمی تبدیل به رابطه ولایی و محبتی و الفتی شد مردم حکومتشان را دوست دارند نه اینکه مجبورند از او حرف بشوند و به حکومتشان اعتماد دارند، وقتی این سرمایه اجتماعی بالا میرود که حقوق متقابل باشد. امیرالمومنین علیهالسلام جملهای دارند، میفرمایند: فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ؛ اگر رعیت حق والی را ادا کند؛ وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا؛ والی هم حق رعیت را ادا کند؛.. چون یک وقت هست که حضرت میفرمایند: إِذَا غَلَبَتِ اَلرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا؛ مردم بر والی غلبه میکنند. چگونه میشود؟ اینطور میشود حکومت به جای اینکه به فکر منافع واقعی مردم باشد دنبال کلاه گذاشتن سر مردم است، این یک آسیب خیلی مهم است.
وی ادامه داد: امیرالمؤمنین آشکارا از مردمش انتقاد میکرد، ضعفهای مردمش را آشکارا میگفت. خود حضرت بارها میفرمودند ما در زمانهای زندگی میکنیم که اکثر مردم در آن زمانه غدر و فریب را زیرکی میدانند و بعد میفرمایند اگر کراهیت غدر نبود من از زیرکترین انسانها بودم. بعد فرمودند: من هیچگاه برای اصلاح شما خودم را فاسد نمیکنم، به خاطر دنیای شما دین خودم را خراب نمیکنم. ببینید، این معنای غلبه رعیت بر حکومت است. حکومت به جای اینکه مصالح واقعی مردم را پیگیری کند خود را با انها مشابهت دهد. ما داریم مدح المومن ذبح المومن. در واقع، جامعهاش را ذبح میکند. البته بدون اراده مردم نمیتوان کاری را پیش برد و بر مردم نمیتوان تحمیل کرد. امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: مرا نرسد که بر شما چیزی را تحمیل کنم که شما آن را نمیخواهید، یعنی میتوانم اما نمیکنم. لذا تلاش میکرد تبیین کند و میگفت این به ضرر شماست و هیچگاه از این خسته نمیشد اما نظام اموی چگونه است؟ نظام اموی در مقابل نظام علوی اینطور است که به جای اینکه ضعفهای مردم را بگوید و تلاش کند تا ضعفهای مردم را اصلاح کند بدیهای او را هم خوب جلوه میدهد. این کمک میکند تا مردم رشد نکنند. در مقابل هم این است: أَجْحَفَ اَلْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ؛ رعیت مورد ظلم والی قرار بگیرد، اگر اینطور شود چه میشود؟ اگر برعکس شود و هردو برعکس وظایف هم عمل کنند، خیلی جالب است: عزّ الحقُ بَینَهُم، حق بینشان عزیز میشود. وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ؛ دین برپا میشود یعنی دین جز در سایه متقابل حقوق مردم و حکومت اتفاق نمیافتد. فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ؛ میگوید آن زمان شایسته زیستن میشود. وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ، امید است که آن نظام برپا بماند. چون اگر نظام پشتیبانی مردم را از دست بدهد دیگر نمیتواند برپا بماند. وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ، مطامع اعدا در ضربه زدن به آن نظام ضعیف میشود، نقطه مقابلش هم هست که اگر این اتفاق نیفتد و این نظام متقابل نباشد آنوقت حق ذلیل میشود، آسیبهای اجتماعی زیاد میشود و رشد اتفاق نمیافتد. لذا این یک مسئله مهمی است که اگر همان تعریفی که عرض کردم بین رابطه دولت و ملت که در آن بینظمی و اختلال ایجاد شود که از آن به عنوان شکاف یاد میکنیم مهمترین نتیجهاش این است که آن جامعه در مسیر توسعه نمیتواند قرار بگیرد چون توسعه جز با اجماع و هماهنگی اتفاق نمیافتد.
جهانبین سپس به ذکر مسائل مصداقی و کاربردی شکافها پرداخت و گفت: از ابتدای انقلاب برخی شکافها که از دوره پهلوی وارثش بودیم پوشانده شد و تقریباً از بین رفت، البته بعداً ممکن است خود را به نحو دیگری نشان دهد اما برخی شکافها کماکان فعّال بود، از جمله این شکافها که پوشیده شد همین شکاف مشروعیت و شکاف هماهنگی بین نظام عقیدتی و مبانی جامعه و نظام عقیدتی و مبانی نظام سیاسی است. به عنوان مثال یکی از مهمترین مبانی، بحث وابستگی دین و سیاست هست. چون اگر دین را بدون سیاست در نظر بگیرید مبنای جمهوری اسلامی دچار اختلال می شود.
نظر شما