۱۷ فروردین ۱۳۹۵، ۹:۳۵

گزارش مهر از سرای یاری کودکان کار؛

بودنی که در هیچ شناسنامه‌ای ثبت نشد/من «می خوانم» پس «هستم»

بودنی که در هیچ شناسنامه‌ای ثبت نشد/من «می خوانم» پس «هستم»

اراک- «دوست دارم بخوانم، بنویسم، بدانم»؛ اینها آرزوهای محمدرضا بود، کودکی که هیچ شناسنامه‌ای آغاز دوازدهمین سال زندگی او را نشان نداد و به تازگی در سرای یاری کودکان امید، می تواند بخواند.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- ثمین مامقانی نژاد: نوشته های پارچه روی دیوار، مهر و دوستی را روی صفحه کتاب این بچه ها می ریزد و شوق یاد گرفتنی که باید سال ها پیش تجربه می کردند را در وجود آنان گرم تر می کند.

اینجا «سرای یاری کودکان امید» است، سازمان مردم نهادی که کارش آموزش سواد خواندن و نوشتن و مهارت های اجتماعی به کودکان کار و بدسرپرست است.

اینجا باید قبل از هر آموزشی، شوق یادگرفتن و نشستن پشت میز را در کودکانی که همواره خیابان های شهر میزبان حضورشان بوده اند زنده کنی. کودکانی که برخی از آنان درگیر در مسائل پیچیده اجتماعی و آسیب های مختلف هستند و این مشکلات که بسیار بزرگتر از قد و قواره آنها است تمام زندگی و آینده شان را تحت تاثیر قرار می دهد.

سکانس اول: چهار راه

بوی اسفند فضای تاکسی را پر می کند و پسرک با چند جعبه دستمال کاغذی می خواهد راننده تاکسی را متقاعد به خریدن آن کند اما موفق نمی شود. شیشه سمت راننده بالا می رود و کودک میان دود اسفند پسرک همکار خود سریع غیب می شود، سرنشینان خودروها با بی حوصلگی به سمت دیگر نگاه می کنند.

در این میان به این فکر می کنی که او مدرسه می رود؟

وقتی قرار است به جایی بروی که بچه ها به خاطر بدسرپرستی، اعتیاد والدین و نداشتن شناسنامه، از رفتن به مدرسه محروم شده اند با دیدن آن کودک اولین سوال همین است که ذهن را درگیر خود می کند: آیا او شناسنامه داد؟ در دنیایی که حتی درخت ها هم شناسنامه دارند او می تواند بودنش را اثبات کند؟

سکانس دوم: خانه یاری کودکان امید

محمدرضا که پر از شیطنت است مدام روی صندلی این طرف و آن طرف می رود و یک جا بند نمی شود. انگار عادت به نشستن ندارد. با همان شیطنت کلمات را یک به یک می خواند و شوق عجیبی در این خواندن دارد.

محمدرضای ۱۲ساله بالاخره خواندن را یاد می گیرد، در جایی جز مدرسه. کلمه «بابا» را هجی می کند، اما نمی داند پدرش کجاست؛ ولی «خیابان»، «ماشین»، «سکّه»، «آسمان»، «زمین» و «پرنده» را خوب می شناسد، خوب می خواند.

سروش هشت ساله پر از شیطنت بچگی است و یک جا بند نمی شود؛ تفنگ اسباب بازی شکسته و یک دستبند پلیسی را در دست گرفته و حتی موقع خواندن از خود جدایشان نمی کند، می گوید دوست دارد بزرگ که شد پلیس شود.

اینجا سرای یاری کودکان امید است، مدرسه ای که شناسنامه نمی خواهد، مدرسه ای که یک روز در هفته دایر است؛ چون این کودکان وقت ندارند، چون خیلی سرشان شلوغ است. این کودکان شاغل هستند و فقط جمعه ها می توانند به کلاس بیایند و خواندن و نوشتن یاد بگیرند.

سکانس سوم: وقتی باید اعتماد کودکان آسیب دیده را جلب کنی

یکی از فعالان سرای یاری کودکان از مشقت های عجیبی که اعضا و مدرسین این گروه برای آوردن کودکان و علاقمند کردن آنان به خواندن و نوشتن متحمل می شوند، سخن می گوید.

اکبری می گوید: ترس و بی اعتمادی در وجود این کودکان و سرپرستان آنان موج می زند و جلب اعتماد آنان نیازمند صرف زمان زیادی است تا پا به این سرای یاری کودکان بگذارند و شوق خواندن و نوشتن را که هیچ تصوری از آن ندارند لمس کنند.

روزهای زیادی باید بگذرد تا اعضای سرای یاری کودکان امید با ترفندهای مختلف، حتی بردن کودکان پسر به زمین خالی پای کوه برای بازی فوتبال، بتوانند آنها را به یاد گرفتن جلب و تشویق کنند.

او از سروش هشت ساله و محمدرضای ۱۲ساله می گوید که برادرند و هیچکدام شناسنامه نداشتند و به مدرسه نرفته اند اما با دوندگی های بی شمار اعضای این سرا توانستند شناسنامه دار شوند و خواندن و نوشتن یاد بگیرند.

از زهرایی می گوید که ۱۳ساله است و به تازگی دارد خواندن یاد می گیرد و بسیار حساس است و دوست ندارد کسی از او بپرسد؛ چرا نتوانستی به مدرسه بروی؟

سکانس چهارم: فقر مالی یا فرهنگی؟ مساله این است

اکبری از دغدغه های بزرگی می گوید که بر تن نحیف این کودکان کار ریخته، دغدغه تامین معیشت خانواده... امیرحسین پدر ندارد و مادرش دچار بیماری و اعتیاد است و شش روز هفته را باید کار کند تا بتواند روز جمعه به سرای یاری کودکان برای یاد گرفتن بیاید.

به دختر هشت ساله ای اشاره می کند که مدت ها قبل به این سرا برای یاد گرفتن آورده شد اما سخت درگیر اعتیاد بود و تلاش ها برای آموزش او که با اعتیاد به دنیا آمده بود بی نتیجه ماند.

این عضو سرای یاری کودکان از دختران و پسران جوانی می گوید که بدون دریافت هیچ حق الزحمه ای و تنها با انگیزه کمک به کودکان کار با عشق و علاقه با بچه ها ارتباط برقرار می کنند و به آنان آموزش می دهند.

اکبری می گوید: در جامعه ما همه تصور می کنند کمک به این کودکان به معنی دادن پول به آنها است اما این تصور اشتباهی است و مساله ای که این کودکان بیش از هر چیز به آن نیاز دارند رسیدگی به وضعیت فرهنگی اجتماعی آنها است، چرا که غفلت از این موضوع، آسیب های اجتماعی این کودکان را دامن می زند و در سال های بعد سبب آسیب زدن همین کودکان صدمه دیده به جامعه می شود.

سکانس پنجم: حرف های یک معلم

چند دقیقه ای است که در تلاش است تا کودک کلمه «خیابان» را بخواند... امیرحسین مدام از این طرف به آن طرف می رود و بازیگوشی می کند و حواسش پرت می شود اما معلم جوان صبر می کند تا دوباره برگردد؛ باید بپذیرد که این کودکان عادت ندارند یک جا بنشینند.

او می گوید رفتار امیرحسین از وقتی خواندن یاد گرفته به کلی تغییر کرده است، ترس و اعتماد به نفس پایین اولین چیزی بود که در برخورد با او نمایان می شد اما عزت نفس و رفتار او نسبت به قبل تحول پیدا کرده است.

این معلم جوان می گوید یاد گرفتن و خواندن و قرار گرفتن در جمع معلمین، هویت تازه ای به رفتار و روح این کودکان می بخشد و هر چند دیر اما به تدریج علاوه بر سواد، مهارت های رفتاری را نیز یاد می گیرند.

او که خود در رشته روانشناسی تحصیل کرده است می گوید: این کودکان برخلاف تصور عموم، هوش پایینی ندارند بلکه به خاطر بدسرپرستی و تربیت نادرست، مهارت های رفتاری و برخورد صحیح اجتماعی را نیاموخته اند اما در مراحل یادگیری خیلی سریع پیش می روند و گاهی طی چند ماه می توانند چند پایه تحصیلی را پشت سر بگذارند.

سکانس ششم: چراغ قرمز

چراغ قرمز می شود و ماشین در کنار بلوار متوقف می شود، این بار دخترگی گل به دست به سمت ماشین می آید، سکانس اول دوباره تکرار می شود و باز از خود می پرسی آیا او به مدرسه می رود؟

شاید یاد گرفتن، خواندن و نوشتن تنها روزنه امید برای اویی باشد که جز درآمد روزانه دغدغه دیگری ندارد و فرصت ندارد به فردای خود فکر کند تا به جای تبدیل شدن به جزئی از چرخه مخربی که خود در آن زاده شده یا جامعه برایش به ارث گذاشته، تغییر دهنده این روند باشد.

شاید باید کسی به او یاد دهد که به خودش بیندیشد، کودکی کند، آرزو داشته باشد، لذت یاد گرفتن را بچشد و به زندگی زیباتر نگاه کند.

عکس: ثمین مامقانی نژاد

کد خبر 3590689

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha