به گزارش خبرگزاري مهر در جريان بحران لبنان ادبيات جديدي با مضمون ظهور خاورميانه اي جديد توسط كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا مطرح شد. وي راه حل هميشگي را راه حلي دانسته بود كه قدرت صلح و دموكراسي در منطقه را تقويت و پايه هاي يك صلح دائمي در منطقه را پايه ريزي كند. بيشتر اذهان جهاني اقدامات آمريكا در خاورميانه را در جهت عملي كردن طرح خاورميانه بزرگ ارزيابي مي كنند نكته اي كه وجود خارجي نداشته و ظاهر رويدادها باطن آن را توجيه نمي كند .
شايد اين سوال در اذهان ايجاد شود كه اگر طرح خاورميانه وجود دارد سخن گفتن از طرح خاورميانه نو به چه معنا است و آيا مجري يك الگوي بين المللي پس از صرف هزينه هاي سنگين حاضر به اعلام شكست طرح كلاني چون خاورميانه بزرگ مي شود؟
آنچه كه از آن به عنوان طرح بزرگ خاورميانه ياد مي شود، استراتژي است كه در جهت گسترش هژموني آمريكا بر منطقه پس از حادثه يازده سپتامبر در قالب "استراتژي امنيت ملي ايالات متحده آمريكا" پي ريزي شد . بر اساس اين استراتژي حفظ و تامين هژموني بلامنازع نظامي آمريكا در جهان به عنوان تنها ابر قدرت نظامي و آمادگي مطلق آمريكا براي حمله نظامي پيشگيرانه در دو جبهه عليه هر كشور و نيرويي كه امنيت و منافع ملي آمريكا را به مخاطره بيندازد، در دستور كار واشگنتن قرار گرفت .
اين استراتژي توسط تيمي از نئوليبراليستها و گردن كشان نظامي و راستگرايان مذهبي پيگيري مي شود و هدفشان بريدن از سياست انعطاف پذيري چند جانبه اي بود كه در سه دهه گذشته بر سياست خارجي آمريكا حكمفرما بود. اين گروه علت افول قدرت ايالات متحده را عوامل ساختاري در جهان نمي دانستند، بلكه آن را ضعف رهبري در رياست جمهوري آمريكا مي ديدند. اين طيف معتقدند واشنگتن مي تواند تسلط و قدرت محض و بدون چون و چراي خود را بار ديگر از طريق نشان دادن قدرت عظيم نظامي و ترجيحاً يك طرفه بدست آورد.
نگرش صرفا سياسي مقامهاي آمريكا در پيشبرد اهداف جهاني واشنگتن و تكيه صرف بر بايدها و نبايدها در كنار نبود كانالهاي سياسي قدرتمند درخاورميانه كه محل بروز افكار عمومي باشد، سبب شده است تا سياستمداران جنگ طلب آمريكا، با وجود اوج گيري افكار عمومي ضد آمريكايي در خاورميانه همچنان بر سياستهاي آمرانه خود اصرار ورزند .
طرح خاورميانه بزرگ با مضامين به ظاهر مثبت تاكتيكي است كه در عمل گزينه هاي سياست هژمون طلبي آمريكا ، تامين امنيت انرژي و تضمين استقلال و امنيت براي اسرائيل را دنبال مي كند .
آنچه كه در بحران لبنان در ادبيات سياسي و بين المللي توسط رايس مطرح شد گزارشي از پيشرفت اجرائيات سكانس دوم استراتژي آمريكا در منطقه محسوب مي شود .
مرحله اول با حضور مستقيم آمريكا در افغانستان و عراق دنبال شد و موفقيتها و شكست هايي نيز براي واشنگتن به دنبال داشت . اجراي مرحله اول آزموني بود تا استراتژيست هاي آمريكايي از تجربيات آن براي گامهاي بعدي استفاده كنند .
در اين مرحله شيعيان وزنه را در معادلات منطقه اي آمريكا براي كسب قدرت بيش از رقيبان منطقه اي به نفع خود كسب كردند تجربه عراق موجب شد تا آمريكا در پيشبرد اهدافش بيشتر از بازيگران منطقه اي استفاده كند. نبود فرهنگ سياسي آزادي گرا در عراق اين كشور را تبديل به نامناسب ترين مكان براي كشت دمكراسي آمريكايي كرده است. همين امرسبب شد تا آمريكا به جاي پافشاري بر اصطلاح دموكراسي بر بنيادگرايي تكيه كند و با معرفي گروههاي مقاومت به عنوان بنيادگرا از اين فاز به اجرايي شدن استراتژي خود نظر داشته باشد .
در اين سكانس آمريكا با تبليغ حذف نفوذ قدرت شيعه يعني ايران در لبنان و سوريه و فلسطين سعي دارد كشورهاي عربي را نيز با خود همراه كند و محوريت رابطه اي سني - شيعه - مسيحي با قدرت هژموني آمريكا برقرار كند . دراين صفحه تحولات سياسي حماس ، حزب ا.. و سوريه به عنوان خط مقدم نفوذ ايران در منطقه بايد در صحنه معادلات تضعيف و يا از صحنه خارج شوند .
فاز دوم استراتژي آمريكا با ترور رفيق حريري و پيشرفتهاي برنامه هسته اي ايران شروع شد. آمريكا با استفاده از تجربه يازده سپتامبر استاد استفاده از فرصتها در منطقه خاورميانه گرديد .
از زماني كه قطعنامه 1559 صادر شد مرحلهي جديدي از تعامل بينالمللي با لبنان آغاز شد و به ويژه پس از ترور رفيق حريري فشارها بر سوريه شدت گرفت و در نهايت منجر به خارج شدن نيروهاي اين كشور در 6 ارديبهشت 1384 (26 آوريل 2005) از خاك لبنان شد.
آمريكا و اسرائيل در مرحله آغازين فاز دوم طرح، عربستان سعودي و مصر را ترغيب كردند تا سوريه را وادار كنند تا موضعي بر ضد حزب الله اتخاذ نمايد. تشكيل گروه 14 مارس در لبنان و ايجاد اختلاف بين گروههاي مذهبي و قومي با حزب الله گام دوم بازي آمريكاييها در لبنان بود كه اين سياست تا مدتي به خوبي پيش مي رفت . در سوي ديگر تلاش براي خارج كردن حماس از صحنه قدرت و بازيگري با ايجاد اختلاف بين حماس و فتح دنبال شد . اعمال فشار به ايران و بزرگنمايي فعاليتهاي صلح آميز هسته اي و همراه ساختن قدرتهاي بزرگ سياست ديگري بود تا پشت گرمي گروههاي مقاومت را از ايران سلب كنند .
به گزارش "مهر" عدم پيشرفت طرح قانع كردن گروههاي مقاومت حزب الله و حماس با مذاكرات ملال آور صلح ومذاكره با رژيم صهيونيستي ، استراتژيستهاي آمريكايي را به تجويز حملات مستقيم نظامي وادار كرد تا به سان گذشته قوه قهريه را ابزاري براي پيشبرد چانه زنيهاي سياسي به كار گيرند. اعمال فشار نظامي به حزب الله در 21 تيرماه و همزمان تبليغ اين نكته كه ايران و شيعيان لبنان در صدد ماجراجويي در منطقه هستند، در چنين فضايي ايجاد اختلاف بين طيفهاي مذهبي و كسب موافقت كشورهاي عربي و همراه سازي آنها با اسرائيل براي حذف مقاومت همگي در راستاي به پيش بردن فاز دوم طرح به پيش مي رود و تصويب قطعنامه بر عليه ايران در شوراي امنيت به موازات سياست فوق قابل ارزيابي است .
از آنجا كه مربع ايران ، سوريه ، حزب ا.. و حماس در معادلات مرحله دوم قرار دارند اعمال فشار بر اين كشورها به صورت گردشي و با يك پروژه زماني خاص دنبال مي شود . حذف ايران در اين مرحله با توجه به پتانسيل هاي اين كشور در سطح منطقه شايد در راس اهداف نباشد بلكه از بين بردن بازوهاي منطقه اي آن مورد توجه استراتژيستها باشد .
با عملي شدن اين سياستها دو گزينه در پيش روي آمريكا قرار خواهد گرفت . نخست اينكه ايران را همچنان در تير رس استراتژي خود قرار دهد و با تغيير نظام سياسي و يا كنترل آن محوريت رابطه اي پارسي - آمريكايي به وجود آورد يا به كشورهاي غير دموكراتيك مصر و عربستان براي ايجاد محوريت رابطه اي سني (دموكراتيك)- آمريكايي اعمال فشار وارد كند و پس از پيشبرد اين سياستها به مقابله با ايران بپردازد. در هر دو حالت گزينه ها چون به تضاد منافع بر اساس مذهب با يكديگر فكر مي كنند در دام طرح آمريكا خواهند رفت . از بين دو محور مورد نظر آمريكا ، نخست محور رابطه اي را برقرار خواهند كرد كه آسانتر قابل شكست باشد . يعني قدرت نيرومند براي مرحله آخر مقابله گذاشته خواهد شد .
اگر چه اجرا و موفقيت اين استراتژي به سكانداران آينده آمريكا نيز وابسته است، ولي در مجموع استراتژي آمريكا همچنان خاورميانه را در دستور كار تغيير و تحول و هژمون جهاني خود قرار خواهد داد و اين بزرگترين متغير مستقلي است كه در قاموس فكري دموكراتها و جمهوريخواهان يكسان است . با عملي شدن اين طرحها هژمون نئوليبراليسم ، انرژي ، و اسرائيل به عنوان سه دغدغه فكري استراتژيستهاي آمريكايي بر كرسي امنيت و خيال خاطر تكيه مي زنند .
در كليه طرحهاي واشنگتن ، تل آويو به عنوان ابزار منطقه اي و مهره فشار حضور دارد . در كليه طرحهاي واشنگتن تل آويو به عنوان ابزار منطقه اي و مهره فشار حضور دارد، اما بازيگري آمريكا در مقطع كنوني بر روي مهره هاي منطقه اي مسلمان با استفاده از برخي عقب ماندگيهاي فرهنگي تاريخي همانند عربيت - عجميت و يا شيعه و سني متمركز شده است و تاكنون نتيجه ايده آلي براي طرفهاي غربي داشته است و تا زماني كه كشورهاي منطقه واقعيتهاي موجود را درك نكنند و عقده هاي تاريخي را بخواهند از جيب صهيونيستها تسويه حساب كنند سناريوهاي غرب مطابق با خواسته هايشان به پيش خواهد رفت .
نظر شما