۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹

بازخوانی روز قدس خونین همدان؛

سجاده‌ای سرخ به وسعت یک مصلا/روزی که نمازجمعه همدان غرق در خون شد

سجاده‌ای سرخ به وسعت یک مصلا/روزی که نمازجمعه همدان غرق در خون شد

همدان- ۳۴ سال پیش در چنین روزی خون ۸۰ شهید همدانی در واقعه بمباران روز قدس، نماز جمعه این شهر را رنگین کرد تا سجاده‌ای سرخ به وسعت یک مصلا پهن شده و سند دیگری از جنایت‌های آمریکا شکل گیرد.

خبرگزاری مهر- گروه استان‌ها: تاریخ شفاهی دفاع مقدس مملو از خاطرات و حوادث تلخ و شیرین است که هر کدام از این رویدادها تاثیر عمیقی بر اجتماع، سیاست و فرهنگ گذاشته و برخی از آنها ابعاد ملی و بعضی نیز جهانی یافته‌اند.

یکی از این وقایع بمباران شهر همدان در ۲۵تیر ماه ۱۳۶۱ توسط جنگنده‌های عراق در راهپیمایی روز جهانی قدس است که در آن روز نماز جمعه شهر همدان در استادیوم آزادی این شهر بمباران شد و شهدای زیادی به همراه داشت.

روایتی از روز قدس سال ۶۱

روزهای پایانی ماه مبارک رمضان ۱۳۶۱ نزدیک و نزدیک تر می شد و مردم انقلابی همدان همگام با سایر مردم مسلمان کشورمان بعد از روزها طاعت و عبادت به درگاه احدیت، خود را برای برگزاری هرچه با شکوه تر راهپیمایی روز قدس آماده می کردند.

در و دیوارهای شهر از چند روز قبل پوشیده از پرده هایی بود که از سر و رویشان انزجار و تنفر و خشم از رژیم صهیونیستی غاصب می بارید و در آخرین جمعه ماه رمضان و از اولین ساعات صبح سیل جمعیت از خیابانهای اصلی به سوی میدان امام خمینی(ره) همدان به راه افتاد.

جمعیت انبوه روزه دار با قلبهای آکنده از خشم نسبت به دشمنان خدا و صهیونیست های غاصب به خیابانها آمده بودند و ساعت ۹ صبح جمعیت عظیمی از مردم انقلابی در میدان امام(ره) با پرچم های به اهتزاز در آمده با نوشته های اسلامی و انقلابی با شور زائد الوصفی گرد هم آمدند.

راهپیمایان روز قدس به تدریج به میدان آرامگاه بوعلی نزدیک می شدند که ناگهان صدای انفجار مهیبی فریادها را خاموش و لحظه ای بعد انعکاس صداهای دیگر شهر را در خود مچاله کرد.

جمعیت راهپیمایان چشم خود را به قسمت شمال غربی شهر دوخته بودند، آنجا که دود و آتش در دل آسمان کنگره بسته و کوهی از گرد و غبار به هوا برخاسته بود و هواپیمایی سیاه دل آسمان آبی را خراشی سفید انداخته و در حال فرار بود.

مردم پس از لحظاتی سکوت و التهاب به خود آمده و با صلابت و شجاعت به حرکت درآمدند و این بار فریادهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» از حنجره خشکیده شان رساتر به گوش می رسید.

عده ای به یاری آسیب دیدگان شتافتند و همزمان دو قبضه تیربار کالیبر ۵۰ که بر روی دو دستگاه تویوتا در میان راهپیمایان حرکت می کردند شلیک هایی به سوی آن هواپیما انجام دادند اما سودی نبخشید و از دود غلیظی که قسمت شمال غرب شهر را در کام خود فرو برده بود پیدا بود که هواپیماهای عراقی مناطق مستضعف نشین و محروم شهر را هدف گرفته بودند و این اولین باری بود که شهر همدان بمباران می شد و حتی پدافند هوایی در شهر مسقر نشده بود از اینرو آنان چندین نقطه را مورد حمله قرار دادند.

حدفاصل خیابان تا میدان آرامگاه باباطاهر همدان بمباران شد

سیل مردم در حال عبور از خیابانهای پاستور رو به سوی استادیوم ورزشی آزادی شهر، محل برگزاری نماز جمعه بود و زمزمه های مردم حاکی از آن بود که حد فاصل خیابانهای باباطاهر تا میدان آرامگاه باباطاهر همدان بمباران شده است.

مردم دقایقی بعد تکبیر گویان وارد محوطه استادیوم شدند و ساعت ۱۱ صبح مراسم نماز جمعه آغاز شد.

رفته رفته بسیاری از افرادی که به یاری حادثه دیدگان به مناطق بمباران شده شتافته بوند، برای برپایی نمازجمعه به استادیوم بازگشتند و پله های اطراف زمین چمن، حتی خیابانهای اطراف ورزشگاه پر از جمعیت نمازگزاران بود.

آفتاب تیر ماه با توان هرچه تمام تر می تابید و لبهای روزه داران نمازگزار به ذکر خدا متبرک بود. از داغ حادثه آن روز دلهای پاک مردم جریحه دار شده و حال آمده بودند تا با استماع سخنان خطیب جمعه از آلامشان بکاهند و با یاد خدا جراحت دل را تسکین دهند.

سخنران قبل از خطبه ها در جایگاه حاضر می شود و پس از آن به ابراز احساسات مردم پاسخ می دهد و آنها را به صبوری و مقاومت فرا می خواند و از حسین (ع) و کربلا و عطش اصحاب کربلایی امام عشق در آن وادی غربت و گمنامی می گوید.

یادداشتی در اثناء خطبه ها به دست امام جمعه می رسد؛ خبر، خبر حماسه و فداکاری است که رزمندگان گردانهای فتح و نصر و خندق استان همدان در عملیات رمضان بر دشمن یورش آورده اند.

امام جمعه به مردم تبریک می گوید و غریو شادی و تکبیر از زمین چمن به هوا برمی خیزد و مردم شاد می شوند و این خبر مرهمی بر دل داغدارشان می شود.

دقایقی می گذرد و به ناگاه نفیری شوم مصلای نماز جمعه را درهم می ریزد، فریادهای تکبیر خاموش می شود و صدای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) بلند می شود.

راکت های شلیک شده از سوی هواپیماهای عراقی به ضلع شمالی استادیوم، مصلای نمازجمعه را به آتش می کشد. به راستی مگر نماز جمعه را هم می شود بمباران کرد؟

دود و آتش که فرونشست، استادیوم ورزشی آزادی، کربلایی شده بود و پیکر پاره پاره و غرق به خون زنان و مردان و حتی خردسالانی که آمده بودند تا مشق نماز و مبارزه بیاموزند بر روی چمن ها که حالا دیگر به سرخی می زد در جلسه ای ابدی و خوابیده و چادرهای نماز، سجاده های خونین، شیشه شیر خردسالان و کفشهای نمازگزان زمین را فرش کرده بودند.

بار دیگر نقاب ادعای اسلامیت از چهره کریه دشمن بعثی به کنار زده شد

پاره های بدن شهدا تا شعاع صدها متری اطراف استادیوم پرتاب شده بود به طوری که جمع آوری آن، روزها به طول انجامید و دشمن بعثی که جنایات خود را به نهایت رسانیده بود با این یورش وحشیانه بار دیگر نقاب ادعای اسلامیت از چهره کریه آن به کنار زده شد.

از زمان آغاز جنگ تحمیلی، این اولین باری بود که مراسم نماز جمعه در ایران اسلامی مورد حمله هوایی و بمباران قرار می گرفت و در این امتحان بزرگ الهی ۸۰ نفر به شهادت رسیده و هزار نفر دیگر مجروح شدند.

با کمک مردم، شهدا از استادیوم منتقل شده و مجروحان نیز با یاری مردم به سرعت به بیمارستانها روانه شدند اما در همین حال با تدبیر حضرت آیت الله نوری همدانی – امام جمعه وقت همدان – برای اثبات مقاومت و پایداری و عدم تعطیلی نماز جمعه، سیل جمعیت به سوی مسجد جامع روانه شد.

شرکت مجدد مردم در مراسم نماز جمعه انعکاس بسیار مثبت و دشمن شکنانه ای داشت تا آنجاکه فردای آن روز و ۲۶ تیرماه رادیوهای بیگانه در خبر شامگاهی خود با اعلام خبر بمباران نمازگزاران روز قدس در همدان اینگونه گفتند که مردم همدان با وجود بمبارانهای مکرر شهر و محل نماز جمعه، در نهایت نماز جمعه را در محل دیگری برگزار کردند.

فردای روز بمباران خبرنگاران داخلی و خارجی برای انعکاس خبر به همدان آمدند و با مجروحان و بازماندگان شهدا به مصاحبه پرداختند و از طرف امام جمعه و نماینده حضرت امام در استان همدان سه روز عزای عمومی اعلام شد.

شهر همدان برای اولین بار در طول تاریخ جنگ تحمیلی در آخرین هفته ماه رمضان ۱۳۶۱ مورد حمله هواپیماهای بعثی قرار می‌گیرد و بی دفاع بودن شهر از پوشش ضد هوایی موجب می‌شود که در واقعه ای که بیشتر می‌توان آن را به جنایت علیه بشریت تشبیه کرد در یک روز ۸۰ نفر به شهادت می‌رسند و یک هزار نفر نیز مجروح می‌شوند.

شدت و عمق این حادثه را شاید هیچ یک از اهالی شهر همدان از یاد نبرد چرا که به علت انفجار بمب مابین جمعیت نمازگزاران علاوه بر تکه تکه شدن بسیاری از شهدا و پرتاب آنها به دهها متر آن سوتر از محل برگزاری مراسم، برخی هیچ گاه اثری از آنان یافت نشد و  بار دیگر مظلومیت مردم ایران در دفاع و همچنین هویت رژیم  خونخوار  بعثی بر جهانیان ثابت شد.

یکی از  جانباختگان این واقعه شهید خدیجه عباسی بود که چند سال پیش به شهادت رسید، یکی از فرزندان وی در خصوص ماجرای این روز و سال‌ها ایثار وی گفت: در آخرین جمعه رمضان ۱۳۶۱ به همراه مادرم به طرف محل برگزاری راهپیمایی روز قدس حرکت کردیم، پدرم مانع رفتنم شد و عنوان کرد عراق قصد بمباران دارد اما مادرم  فردی نبود که از بمب بترسد و با اراده به طرف محل برگزاری راهپیمایی رفت .

فاطمه جاهد با اشاره به اینکه در حالی که فریادهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ برصدام» مردم در شهر طنین انداز شده بود ناگهان همزمان با صدای آژیر قرمز، هواپیماهای عراقی از گوشه و کنار به هوا بلند شد و به یکباره صدای انفجار مهیبی استادیوم آزادی شهر را به لرزه در آورد .

وی ادامه داد: مردم هر کدام به سویی می‌رفتند و شیشه‌های معازه ها شکسته شده و زیر دست و پای مردم ریخته شده بود، در آن روز چند نقطه دیگر شهر نیز بمباران شد و مادر و خواهرم را در آن روز هر چه گشتم، پیدا نکردم .

جاهد اظهار داشت: با سرزدن به بیمارستان‌های سطح شهر که با شهدا و مجروحان بسیاری مواجه شده بودند نیز به نتیجه ای نرسیدیم و با پرس و جوها متوجه شدیم که مادرم را برای درمان با بالگرد به بیمارستانی در تهران اعزام کرده‌اند.

مادرم از یک دست و یک پا قطع عضو شده بود

وی با اشاره به اینکه مادرم از یک دست و یک پا قطع عضو شده بود، افزود: لحظه ای که ما را دید لبخند می‌زد و عنوان می‌کرد چرا ناراحت هستین؟ من شهید زنده‌ام حلالتان نمی‌کنم اگر شیون کنید.

جاهد ادامه داد: مادرم عنوان می‌کرد با شنیده شدن صدای بمب متوجه خوردن ترکش به دستش شده و آن را دیده که به گوشه ای افتاده اما به دنبال فرزندان خود می‌گشته که ترکش دوم پای او را هم قطع می‌کند و حتی عنوان می‌کرد برخی بانوان که در صف اول نماز ایستاده بودند تکه تکه شدند.

جاهد با اشاره به اینکه مادرم چند سال در تهران تحت مداوا و عمل جراحی قرار گرفت، بیان داشت: گاهی ترکشی را از بدنش بیرون می‌آوردند، گاهی هم قسمتی از بدنش را برمی‌داشتند و به جای دیگری از بدنش می‌زدند، بالاخره مادرم بعد از یک دوره درمان طولانی و چندساله، به خانه آمد و با این‌که دست چپش از کتف و پای راستش از زانو قطع شده بود، ولی در تمام این ۲۸ سال، هیچ‌گاه مسئولیتش را روی دوش کسی نینداخت و اجازه نمی‌داد کسی کارهایش را انجام دهد و اگر هم ما کاری انجام می‌دادیم، مخفیانه بود بطوریکه غذایش را خودش درست می‌کرد و حتی لباس‌هایش را هم خودش می‌شست

خانواده ای با ۱۰ شهید

یکی دیگر از مجروحان حادثه بمباران در ۲۵ تیر ۶۱یک اسطوره صبر ومقاومت است که در این حادثه ۱۰ نفر از اعضا خانواده خود را از مادر، فرزند و همسر تا دختر عموها و پسرعموهایش را ازدست داد، اما حتی یک لحظه از شکر گذاری این نعمتی که خدای متعال به او اعطا کرده کم نمی‌گذارد.

عباس خوش نشان در این خصوص گفت: ۲۵ تیر ۶۱ بعد از صرف صبحانه با صدای مهیب انفجار به سوی محله سبد بافان رفتم، سبدبافان هم یکی از مناطقی بود که در این روز بمباران شد اما چون می‌دانستم مادرم نگران حالم می‌شود  به سرعت به خانه برگشتم.

وی ادامه داد: همسر و فرزندانم تازه از محوطه آرامگاه باباطاهر برگشته بود و من هم در کنار حیاط نشسته بودم که به ناگاه با صدای نزدیک شدن هواپیماهای عراقی در یک چشم به هم زدن صدای انفجارهای متعدد به گوشم رسید و موج آن  مرا از زمین بلند کرد و چند متری آن سو تر  به زمین کوبید.

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به اینکه در حالی که تلو تلو می‌خوردم  به سمت خانه خود که دیگر اثری از آن باقی نمانده بود رفتم، گفت: بمب دقیقا به منزل من برخورد کرده بود که مردم در یک چشم به هم زدن برای کمک به سویم آمدند.

خوش نشان افزود: در حالی که در حال کنار زدن تکه‌ها آجر بودم پیکر مادرم را دیدم که زیر تیرک سردر اتاق افتاده بود و دیگر جواب خاتون خاتونم را نمی‌داد، با کمک مردم آوار را کنار می‌زدم و یکی یکی از اعضای خانواده را پیدا می‌کردم. پسرم مهدی در کنار یخچال افتاده بود، برادر زاده دو ساله‌ام زیر قطعات سنگین آوارها مانده بود و هر چه صدایش می‌زدم چشمانش را باز نمی‌کرد.

وی اظهار داشت: پس از چهارساعت جستجو  برادرزاده ام را از زیر آوار بیرون کشیدم که چشمانش را باز کرد او را به بغل گرفتم و با آمولانس به بیمارستان بردم، پس از بازگشت دوباره متوجه شدم هفت نفر از زیر آوار از منزل بیرون آورده شده‌اند و همسر و دو فرزندم همچنان پیدا نشده‌اند.

این جانباز دفاع مقدس با  اشاره به اینکه پس از ساعت‌ها تلاش این عزیزانم را نیز در  حوض خانه یافتم، اظهار داشت: به منزل عمویم رفتم ولی حتی نتوانستم  یک لیوان چای بنوشم، فردا صبح نیز پس از کارهای بیمارستان، شهدا را به غسالخانه بهشت زهرا همدان دادم، آن روز آنقدر تعداد شهدا زیاد بود که حتی مردم عادی نیز غسال شده بودند و پیکر شهدا را غسل می‌دادند.

وی با اشاره به اینکه دلم می‌خواست همه اعضا خانواده‌ام در کنار هم به خاک سپره شوند و این اتفاق نیز روی داد، اظهار داشت: پیکر همه اعضا خانواده را خود در قبر گذاشتم و وقتی پیکر مادرم را دفن کردم آرامش عجیبی گرفتم، از مزار مادرم بیرون آمدم و احساس ضعف می‌کردم، از روز بمباران تا آن لحظه چیزی نخورده بودم و وقتی لیوان آب را خوردم، اولین قطرات اشک بعد از سه روز  از چشمانم سرازیر شد.

شاهد عینی بمباران روز قدس در خصوص این حادثه گفت: روز ۲۵ تیرماه سال ۶۱ یکی از روزهای پرخاطره و با خاطرات تلخ و شیرین است، شیرین از این نظر که دفاعی مقدس داشتیم و تلخ از این نظر که همه چیز آن روز با خون و خاک یکی بود و صحنه های دلخراش زیادی در آن روز به چشم می خورد.

معصومه سعوه اظهار داشت: در سال ۶۱ تنها ۱۱ سال داشتم، آن روز آخرین جمعه ماه رمضان و روز قدس بود که به همراه همسر دایی ام برای راهپیمایی روز قدس به خیابان آمده بودیم، من در آن روزها با ذوق و شوق کودکانه به راهپیمایی آمده بودم.

وی عنوان کرد: در روز قدس برای راهپیمایی در خیابان جمعیت زیادی در حال حرکت بودند که به یکباره صدای انفجاری بلند شد، خیلی ترسیده بودم و جمعیت پراکنده شدند، ‌ اما زن دایی ام «افسرالسادات قهاری» با شنیدن صدای انفجار به وسط خیابان رفت و با شعار «الله اکبر» جمعیت را همراه خود کرد و مردم هم با اتحاد و یکپارچگی و شعار گویان راهی استادیوم شدند.

هیچ کسی را در بین دودها پیدا نمی کردم

سعوه عنوان کرد: در حال نماز بودیم که به یکباره در ورزشگاه صدای مهیب انفجار در صفوف مختلف به ویژه صفوف خانمها بلند شد و در محل برگزاری نماز جماعت بمبی در دو متری من به زمین اصابت کرد و زن دایی ام به شهادت رسید، در این لحظه دود تمام جمعیت را در خود بلعید که من با چهره ای بهت زده درخواست کمک کردم و هیچ کسی را در بین دودها پیدا نمی کردم .

معصومه سعوه یادآور شد: همسر دایی ام ۲۴ ساله و باردار بود که در این بمباران دلخراش به مقام رفیع شهادت رسید.

وی بزرگترین آرزوی خود را شهادت خواند و گفت: آرزو داشتم به آن زمان برگردم تا در این دفاع مقدس که قرآن کریم بر آن تاکید کرده است شهید می شدم.

مادر زهرا قهرمانی، دختر ۱۷ ساله ای که از روستای دینگله کهریز در این راهپیمایی بر اثر بمباران به شهادت رسید، نیز گفت: زهرا قرار بود چند ماه دیگر نو عروس خاله اش شود، آن روز به همراه من چادر سفید و کفش‌های نرم و راحت پوشید و همراه خیل جمعیت، از میدان امام (ره) تا استادیوم قدس را پای پیاده و با سر دادن شعارهایی علیه آمریکا و اسرائیل طی کرد.

مادر زهرا گفت: وقتی که به نمازگزاران پیوستیم، وضویی تازه ساخت و در صفوف نمازگزاران قرار گرفت که ناگهان صدای مهیب انفجار همه جا را فرا گرفت و همه منتظرین نماز جمعه باشنیدن صدای انفجار سرها را به طرف زمین فرود می آوردند.

وی ادامه داد: لحظه‌ای که پس از انفجار سرمان را برداشتیم، چیزی جز چادرهای پراکنده، مهرها و تسبیح‌های خونین، جسم‌های بی جان و پیکرهای تکه‌تکه شده و فریاد و دود و آتش ندیدم.

وی گفت: زهرا از ناحیه کتف راست ترکش خورده بود و من او را در آغوش کشیدم و گرمی خون او را دردست چپم احساس کردم. چند لحظه بعد، زهرا به دیدار معبود شتافت.

از این گونه اتفاقات ریز و درشت در طول سالهای جنگ تحمیلی را می‌توان به راحتی در تاریخ این دفاع هشت ساله یافت، اما آنچه که این موضوع را جاودانه می‌کند پاسداشت و یادآوری دلیر مردی و صبر خانواده‌هایی است که اگر آنان خون عزیزانشان را در برای آبیاری نهال انقلاب اسلامی هدیه نمی‌کردند اکنون ما نیز به راحتی نمی‌توانستیم در آرامش زندگی کنیم .

بر همه مسئولین تا آحاد مردم واجب است که یاد این روز بزرگ و حماسه ساز را در تاریخ پر فراز و نشیب این شهرزنده نگاه داشته و قدرخون شهیدانی که دارالمومنین را  به عطر وجودشان معطر کردند از یاد نبرده و پاسخگوی آنان باشیم.

پس از این حادثه بود که نام شهدای قدس بر ورزشگاه آزادی همدان نهاده شد و استادیوم شهدای قدس همدان تا همیشه روزگار، سند ایمان و استقامت مردم همدان باقی خواهد ماند.

کد خبر 3699357

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha