سهراب سپهري در دامن طبيعت
-----------------------
به گزارش مهر ، درمورد عرفان سپهري نظريات ضد ونقيض بسيار مطرح شده است . ابتدا پاي صحبت كساني مي نشينيم كه يا به طور كلي عرفان را ازهشت كتاب حذف مي كنند يا آن را نوعي تظاهر مي دانند :
اسماعيل حاكمي اعتقاد دارد : " يكي از درون مايه هاي جالبي كه در اين دوره ( فاصله 1340 تا 1350 ) ديده مي شود ؛ ظهور نوعي تصوف است كه هيچ ارتباطي با تصوف سنتي ما ندارد بلكه كم وبيش تحت تاثير نوعي تصوف بودايي و تصوف شرق دور يعني چين و ژاپن است و نمونه كاملش سهراب سپهري است ."
حميد مصدق در اين زمينه مي نويسد : " من فكر مي كنم سپهري در شعرهايش بيشتر به بيان حالات روحي و احساسي خودش مي پردازد و به اين ترتيب مي خواهم بگويم كه او الزاما قصد بيان يك مكتب عرفاني را نداشت ...او شاعر گوشه گير ومنزوي بود كه در خلوت خودش به شعر و نقاشي مي پرداخت و از اين بيشتر هيچ ."
كرامت تفنگدار در بحث در مورد " صداي پاي آب " مي گويد : " ايراد اساسي من به اين شعر ، موضوع آن است . در اين شعر تمايلات عارفانه خود را نشان مي دهد كه در اين روزگار نمي تواند چيزي جز اداهاي روشنفكرانه باشد كه اين شرق دوستي ها ، بالاترين درجه غرب پرستي است . در خانه اگر كس است يك حرف بس است ."
منتقدي ديگر در اين زمينه به سپهري مي تازد و مي نويسد : " در برج عاج تقدس و صفا ، و برروي اين جزيره متروك اشراق و استحاله ، سپهري همه چيز را خواب مي بيند ... و در پشت شيشه هاي نامرئي اين برج بلند ، بوداي جوان، يا حتي بوداي كودكي نشسته است كه از پاي درخت روشن خود ، شايد جهان را به حضور خود مي طلبد و با آنها معامله اي مي كند كه كودكان با عروسكهايشان ."
محمود مشرف تهراني (م.آزاد ) در جايي عنوان مي كند : " متاسفانه اين روزها شعر سپهري وسيله اي شده است براي بيان نوعي " عرفان " احساساتي ، درحالي كه شعر او چنين چيزي نيست .شعر خواني هاي نادرست و مبالغه آميز ، تقليد هاي آبكي و بهره وري بازاري ، خطري است كه خواننده جوان را از گوهر شعر سپهري دور مي كند ." ايشان در جايي ديگر اين عقيده را ابراز مي كند كه : " شعرهاي سپهري ظرافت هايي را دارد ، ولي من در آن استحكام كلامي نمي بينم . سپهري عرفان شرقي را براي ما آورد ."
مهدي اخوان ثالث نيز از عرفان سپهري انتقاد كرده ، طعنه وار آن را عرفان بودايي اسلامي مي خواند و از خود مي پرسد : " آيا اينهاست همان شعر مدرن ؟ همان در خور مقايسه با آيات آسماني كتاب ديني مسلمانان ؟ "
اما عده اي ديگر از نويسندگان و منتقدان در كتابها و مقالاتشان سخت به عرفان سپهري معتقدند و گاه سعي در گشودن راز و رمزهاي تعابير اشعارش با كليد اصطلاحات عرفاني دارند .
اينك چند نمونه از آن اشارات را از نظر مي گذرانيم :
حسن حسيني در كتاب خود به مسئله وحدت وجود كه از اركان اصلي عرفان اسلامي است اشاره مي كند و معتقد است كه جهان بيني سپهري ، جهان بيني وحدت است .
سيروس شميسا در جاي جاي كتاب خود " نگاهي به سپهري " در تمام رمز گشايي هايي كه از كلمات و عبارات اشعار سپهري كرده سمبل ها را به مراحل عرفان اسلامي باز گردانده است از جمله درتفسير شعر مسافر ؛ مراحل سير و سلوك عرفان اسلامي را با شعر وي منطبق مي كند . وي همچنين كوشيده است تا شعر " خانه دوست كجاست " از مجموعه " حجم سبز " را به دليل نشانه هاي عرفاني موجود در آن با عرفان سنتي و كلاسيك اسلامي انطباق دهد اما به عقيده برخي چندان موفق نشده است . به دليل اينكه آن هفت شهر عشق و هفت مرحله سلوك را نمي توان كاملا در شعر مذكور جستجو كرد .
اتفاقا عابدي نيز در سرتا سر كتاب " از مصاحبت آفتاب " انديشه بودايي را بر شعر سهراب تحميل كرده در مورد اين شعر دچار همين لغرش شده و هفت نشانه اي كه سهراب درشعر نشاني بر شمرده - كه كاملا هم نمي توان مطمئن بود دقيقا هفت نشانه است يا بيشتر - كاملا با هفت وادي منطق الطير عطار نيشابوري " معادل سازي " كرده است . او به ترتيب زير عبارات : درخت سپيدار ، كوچه باغ ، گل تنهايي ، فواره اساطير زمين ، صميميت سيال فضا ، كودك روح كاج و لانه نور را با وادي هاي : طلب ، عشق ، معرفت ، استغنا ، توحيد ، حيرت ، فقر وفنا معادل گرفته است .
حسين معصومي همداني ، جهان بيني سهراب را جهان بيني خاصي مي شمارد و بيان مي دارد كه : " عرفان سپهري بيشتر تحت تاثير عرفان شرق دور است اما اگر بخواهيم در ميان شاعران و عارفان ايراني كسي را نام ببريم كه افق معنويش با افق معنوي سپهري ، به ويژه " شرق اندوه " قرابت داشته باشد ، شايد مولوي نزديكترين كس باشد ."
ديدگاهها در عرفان سپهري فراوان است كه در بخشهاي بعدي باز به پاره اي از آنها اشاره خواهد شد ، اما براي پايان دادن به اين بحث به دو مورد ديگر نيز اشاره اي مي كنيم :
" پيرامون عرفان سپهري و مرجع و ماخذ آن ، ديگران ، فراوان سخن گفته اند . آنها كه دلهايشان با اسلام است و ريگي به كفش قلم ندارند ، عاشقانه در روشن سازي وجوه الهي و عارفانه شعر سپهري قدم زده اند درمقابل اين دسته ، آنها كه نسبت به " متافيزيك" حساسيت دارند و تمايلات ماوراي خاكي سپهري را نوعي تمرد و ارتداد از مذهب روشنفكريسم ! معاصر مي دانند به طرق مختلف كوشيده اند و مي كوشند تا اين بعد آشكار شعر سپهري را ناديده بگيرند و يا زير رگبار انتقادات شبه جامعه شناسانه ، آن را به ضد ارزش بدل سازند ...حال آنكه شعر سپهري به واسطه برخورداري از جهان بيني ( وحدت وجود ) و داشتن نوعي چارچوب معنوي كه در ادبيات ما سابقه دار و شناخته شده است ماندگارترين شعري است كه در قالب نو ظاهر شده است ."
مهديه نظري در پايان بحثي در مورد عرفان سپهري چنين نتيجه گيري مي كند : " با مراجعه به اشعار سپهري و كتب عرفاني در يافتيم كه عرفان سپهري بر هيچ كدام از مكتبهاي عرفان كلاسيك بودايي ، هندو ، اسلامي و ... كاملا منطبق نيست ، بلكه به نظر مي رسد كه نوع عرفان تجربي شخصي بيشتر در شعرهايش موج مي زند كه البته اين محصول مطالعات او در كتب عرفان شرق بوده است . در عين حال باز به اين تجربه رسيديم كه جهان بيني سپهري منطبق بر يك دستگاه منسجم و يك نظريه عرفاني متعارف نيست ، به گونه اي كه بتوان مكتب خاصي براي او قائل بود ."
درببان ويژگي ها و خصوصيات شعر سپهري نظرات جالب و متنوعي ارائه گرديده است كه در اينجا به چند مورد خلاصه و گذرا اشاره اي مي كنيم :
علي موسوي گرمارودي در بيان ويژگي هاي شعر سپهري مي گويد : " شعر او در نخستين برخورد داراي چند ويژگي است : يكي اينكه سپهري نخستين كس يا دست كم مهمترين شاعري است كه زبان شعر نو را با زبان محاوره اي پيوند زد . ويژگي دوم تصويرگرايي شعر سپهري است ، اين نتيجه طبيعت گرايي صميم اوست . ويژگي سوم آن ؛ شخصيت بخشيدن به پديده ها و اشياء است ."
محمد حقوقي در بيان علت يا علل توجه زياد خاص و عام به شعر سپهري به ويژگي هاي آن اشاره مي كند : " 1- به علت محتواي خاص شعر سپهري كه جاذبه آن انكار كردني نيست 2- وفور تركيبات و تصاوير در آن 3- توجه به زبان متداول امروز 4- ارايه نوعي شعر " حرفي " ونه "ساختاري " 5- كاربرد اوزان راحت 6- وجود كلمات و اصطلاحات مذهبي و ..."
مهدي اخوان ثالث نيز به بيان سه خصوصيت كم نظير در شعر سپهري مي پردازد : " اول اينكه براي اغلب شعرهايش نام هاي خوب و زيبايي بر مي گزيند ( البته خيلي كسان ديگر هم در اين خصوصيت بي همتا خواسته اند همتايي كنند كه ول معطل بوده اند ) مثلا : " شرق اندوه " يا " ورق روشن شب " يا " جنبش واژه زيست " و بسياري ديگر ، دومين خصوصيت آن ؛ اينكه شعرش حالت خاصي از " يدرك و لا يوصف " دارد و اما سومين خصوصيت نادر كه نه تنها در تاريخ شعر و ادب معاصر ما ، بلكه در گذشته ما هم نظيري ندارد (يا بسيار كم دارد ، بسيار كم ) سهل شعر گفتن اوست . سهل ممتنع ، شعر سپهري واقعا مصداق سهل محال است ."
حسن حسيني در كتابش سهراب را سفير سبك هندي در مملكت نيما مي نامد و در اين بين صنعت " تشخيص " را بيشتر مورد توجه قرار مي دهد و به تفصيل در مورد كاربرد طنز در شعر او سخن مي راند و آنها را حاصل " كاريكلماتور " و " كاريجملاتور " مي داند كه همگي بازي با كلمات است و نمونه آن را چنين بيان مي كند : " دست تابستان يك باد بزن پيدا بود .مثل اين است كه بگوييم : و زمستان آن سال / دربدر در پي كرسي و بخاري مي گشت ."
اديبي ديگر سپهري را صاحب مكتب زيبايي شناسي خاصي مي داند و آن را چنين عنوان مي كند : " كافي است زيبايي شناسي سپهري را بپذيريم ، حجاب عادت را به كناري نهيم و از ديدگاه سپهري به جهان بنگريم تا همه چيز رنگي ديگر به خود گيرد . از بدي و شر نشاني نماند . نه " شب " بد باشد و نه " كركس " چيزي كمتر از هزاردستان داشته باشد ."
سيروس شميسا نيز به بيان ويژگي هاي شعر سپهري در كتاب خود پرداخته و در ضمن آن به صنايع شعري مورد علاقه وي اشاره اي دارد : " سپهري از صنايع لفظي ، بيش از همه به سجع كه ابزار هماهنگ كردن كلمات و جملات است ، توجه دارد ، اما از ديدگاه بديع معنوي ، آن چه در اشعار او تشخص دارد ، صنعتي است كه ما آن را " ضد تناسب " مي خوانيم . ضد تناسب در مقابل اصطلاح تناسب است . مراد اين نيست كه بين كلمات تناسبي نباشد بلكه مقصود ما اين است كه عدم سنخيت و ناهمگوني بين كلمات چشمگير و مشخص باشد مانند كلمات " جيب " و " عادت " دراين سطر : جيبشان را پر عادت كرديم ." سوره تماشا " و اين امر وقتي هنري و با علم بيان ( استعاره ) قابل تعبير باشد فور گراندينگForegrounding گويند ."
شفيعي كدكني شعر سپهري را در كل زنجيره اي از مصراع هاي مستقل كه عامل وزن ، بدون قافيه ، آنها را به هم پيوند مي دهد و به ندرت داراي ساخت شعري مي باشد معرفي مي كند و معتقد است كه : " سپهري تمام عمرش بيش از آنكه صرف شعر گفتن شود صرف كوشش در راه رسيدن به سبك شعري شد و با " صداي پاي آب " به سبك شعري موفقي رسيد و همان سبك در " ما هيچ ، ما نگاه " بلاي جان او شد و مشتش را دربرابر خواننده دقيق و هوشيار باز كرد ." وي همچنين مهمترين عامل اين سبك را بالا رفتن بسامد حساميزي در شعر سپهري مي داند .
در كتاب نيلوفر خاموش ؛ نويسنده مضامين مشترك شعر سپهري را " گل ، آب و روشني " مي يابد و آنها را به عنوان " موتيف " در آن اشعار معرفي مي كند . وي در بحث مفصلي نيز ويژگي عمده شعر سپهري را كاربرد تلميح دراشعار وي مي داند و به تلميح هاي جالبي در اشعار " هشت كتاب " اشاره مي كند .
رضا براهني در كتاب " طلا در مس " مي نويسد : " درشعرهاي او ( سپهري ) آن چنان عدم وحدت ديده مي شود كه به راحتي مي توان دو يا سه شعر را به هم پيوند زد يا ازهر شعر سطرهايي برداشت بدون اينكه از شعر چيزي كم شود ."
نظر شما