به گزارش خبرگزاری مهر، حجتالاسلام محمد محمدیان رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، از جمله افرادی است که نقش بهسزایی در تهیه و تدوین نقشه مهندسی فرهنگی کشور داشته است و از ابتدای طرح ایده تهیه این نقشه در مراحل مختلف تدوین آن نقش داشته است. در نتیجه ایشان اشراف کاملی بر دلایل عدم اجرای نقشه، و سیاستهای مورد نیاز برای اجرای مطلوب نقشه مهندسی فرهنگی کشور دارند. به همین بهانه گفتوگویی با حجتالاسلام و المسلمین محمد محمدیان انجام دادهایم که در ذیل خواهید خواند:
*نیاز جامعه امروز ما به نقشه مهندسی فرهنگی چیست و در صورت عدم اجرای این نقشه شاهد چه خسارتهای احتمالی در جامعه خواهیم بود؟
مهمترین وجهه انقلاب ما، وجهه فرهنگی آن است. مهمترین تفاوت انقلاب ما با انقلابهای دیگر در فرهنگی بودن این انقلاب است. اساس انقلاب ما، انقلابی فرهنگی است. اگر چه ابعاد سیاسی و اقتصادی و دیگر مسائل مختلف نیز در انقلاب وجود دارد اما ما اعتقاد داریم که روح و جوهر انقلاب ما مباحث فرهنگی است. وقتی میگوییم که انقلاب ما یک انقلاب دینی است، خیلی عمیقتر از انقلاب فرهنگی بار معنایی دارد. طبیعی است که وقتی در کشوری انقلاب میشود، ساختارها تغییر میکنند و ارزشها متفاوت میشوند، حتماً در مباحث فرهنگی نیز تغییراتی ایجاد میشود. البته سرعت بخشی از تغییرات بیشتر است و سرعت بخش دیگری از تغییرات به دلیل محتوای عمیق، کندتر پیش می رود. ما ناچار بودیم از نظر سیاسی سریعاً ساختارهایمان را تغییر دهیم و به همین دلیل مباحث سیاسی مقدم شد، چارهای هم نبود.
سپس بحث تقابل با کشورهای اطراف خصوصاً عراق پیش آمد و جنگ آغاز شد. اینها اضطرارهایی بود که به ما تحمیل شد، لذا ما در مباحث فرهنگی مقداری تاخیر فاز داشتیم. نه اینکه کار فرهنگی انجام نگرفته است؛ بلکه باید بپذیریم که در ساختارمند بودن و با نقشه پیش رفتن در حوزه فرهنگ تاخیر فاز داشتهایم. حداقل بعد از پایان جنگ و به موازات بحثهای سازندگی، لازم بود که ما از همان موقع نقشه فرهنگی خودمان را تنظیم میکردیم. ممکن بود آن نقشه ضعیفتر از نقشه مهندسی فرهنگی فعلی میشد، اما اشکالی نداشت.
ما در دوره سازندگی که فضای اقتصادی در کشور رونق بیشتری پیدا کرد و مباحث توسعه مطرح شد، لازم داشتیم که در همان زمان بحثهای فرهنگیمان را شکل میدادیم، نقشه آن را میکشیدیم و با آن نقشه بقیه نهضت سازندگی را پیش میبردیم.
امروز که بحث پیوست فرهنگی مطرح است، مهمترین پروژه کشور ما بعد از جنگ، طرح سازندگی بود که ما معتقدیم اصلاً پیوست فرهنگی نداشت و باعث شد ما نتایج خوبی هم نگرفته باشیم. میتوانیم بگوییم که در دوره سازندگی از نظر فرهنگی، رشد که نداشتیم، بلکه عقبگرد هم کردیم. بعد از آن هم دوره اصلاحات آغاز شد. ما در دوره اصلاحات هم باز نقشه مهندسی فرهنگی نداشتیم. مباحث سیاسی اولویت اول شد آن هم در کشوری که بنیانهایش مسائل مذهبی و دینی است. بنابراین وقتی مسائل سیاسی اولویت اول میشود، ببینید چه مشکلاتی در فرهنگ به وجود میآید. وضع تا جایی رسید که رئیس جمهور آن موقع در دانشگاه گفت من صدای دشمن را میشنوم. علتش این بود که شما بدون آنکه به بنیانهای فرهنگی کشور توجه کنید، سیاست را اولویت قرار دادید.
حالا کشور به این ضرورت رسید که ما باید حتماً نقشه فرهنگی را ترسیم کنیم. این نقشه در کنار نقشه جامع علمی کشور به موازات هم شروع شد. من چون در تدوین هر دو نقشه جامع علمی و نقشه مهندسی فرهنگی حضور داشتم، برداشتم این است که کشور در ترسیم نقشهها به یک بلوغی رسید. در بحث مهندسی فرهنگی تقریباً همه ظرفیتهایی که به نظر می رسید در کشور وجود دارد و میتوان این ظرفیتها را فعال کرد، پای تدوین نقشه مهندسی فرهنگی آمدند و مشارکت کردند.
جلسات کارشناسی بسیار زیادی برای این کار گذاشته شد. چون وقتی اسم نقشه را میآورید به معنی این است که تمام اجزاء فرهنگی کشور باید در این نقشه دیده شوند. علاوه بر اینکه لایهها هم باید دیده بشوند. لایههای آن مبانی، ارزشها، اصول، اهداف است و اجزاء، همان ساختارهایی هستند که در کشور با توجه به آن مبانی کار فرهنگی میکنند. ذینفعان نیز بخش سوم نقشه هستند. این بخش، بهرهبرداران فرهنگی هستند. در بسیاری از نقاط فعالان و بهرهبرداران با هم همپوشانی دارند. ما در حالی که خودمان کار فرهنگی می کنیم از کارهای فرهنگی هم بهره میبریم. بنابراین هم لایهها، هم اجزاء و هم ذینفعان در این نقشه باید دیده شوند تا اینکه این نقشه در اجرا به مشکل برنخورد.
این اجزاء اگر با هم یک ارتباط سیستماتیک پیدا کنند، جلوی کارهای موازی گرفته شود، کارهای کم اثر کنار گذاشته شوند، کارهای تاثیرگذار در اولویت قرار گیرند و بر روی کارهایی که بتوانند به همدیگر همافزایی دهند سرمایهگذاری شود، آنگاه از فرهنگ کشور نوایی دل نشین به گوش میرسد.
احساس ما این است اگر فرهنگ را به یک ارکستر و دستگاههای فرهنگی را به نوازندگان آن تشبیه کنیم، در وضعیت فعلی هر نوازندهایی برای خودشان چیزی می زنند. با توان خوبی هم میزنند اما هماهنگ کنندهای وجود ندارد؛ لذا شما اصلاً نمیتوانید صدای این ارکستر میشنوید را تحمل کنید چون نوازندگان با هم هماهنگ نیستند. هماکنون این اتفاق دارد در فرهنگ این کشور در حال رخ دادن است و صدایی را میشنوید که باید به خاطر آن سالن را ترک کنید. نقشه مهندسی فرهنگ کشور هماهنگ کننده این ارکستر است.
حال نقشهای نوشته شد. ممکن است به آن انتقادی هم وجود داشته باشد و این هم طبیعی است، چون اولین نقشه مهندسی فرهنگی کشور است. اما باید چیزی نوشته و روی میز گذاشته شود و بعد بگویند این غلط هم است. اعتقاد ما این نیست که نقشهای که نوشته شده است یک ایدهآل است. اما بالاخره یک چیزی باید روی میز میآمد. این نقشه در حد توان ما و مجموعهای که بر روی آن کار میکرد نوشته شد و روی میز آمد. خب اگر این نقشه ایراد دارد، ایراد آن را برطرف کنید.
وقتی دولت یازدهم بر سر کار آمد، این نقشه آماده بود و انتظار میرفت که دولت جدید از این مسئله استقبال کند که الحمدلله نقشه ای روی میز وجود دارد. حتی ما در همان جلسات اولیه شورای عالی انقلاب فرهنگی با دولت جدید گفتیم اگر دولت نظراتی دارد، یک فرصت سه ماههای بگذاریم تا کارشناسان دولت نظرات خودشان را بگویند و کمیسیون اصلی نقشه مهندسی فرهنگی آن را اصلاح کند. ما واقعاً از نظرات دولت استقبال میکردیم و با آغوش باز میپذیرفتیم؛ اما دولت اصلاً نظری به کمیسیون ارائه نکرد.
اما من با کمال تاسف باید عرض کنم که الان دو سال و نیم از عمر این دولت میگذرد، برداشت بنده این است که کاملاً تعمدی در دولت وجود دارد که اصلاً نقشه مهندسی فرهنگی کشور مطرح نشود و به مرحله اجرا نرسد. بنده اوایل حسن ظن داشتم و میگفتم شاید فرصت نیست و در حال مطالعه نقشه هستند؛ اما بعد از دو سال و نیم، آن هم علیرغم نظر عدهای از دوستان در شورای عالی انقلاب فرهنگی که مسئولیت این کار به معاون اول رئیس جمهور داده نشود، چون معاون اول رئیس جمهور در هر دولتی وجهه فرهنگی ندارد و باید کار اجرایی کند. البته خدا آقای حبیبی را رحمت کند. ایشان تنها معاون اول بود که واقعا وجه فرهنگی داشت. اما دولت گفت که معاون اول هماهنگ کننده است و ما پذیرفتیم. بیش از یک سال و نیم از این انتصاب هم میگذرد و معاون اول حتی یک جلسه هم تشکیل نداده است.
ما احساس کردیم که ارادهای در دولت وجود ندارد که فرآیند اجرایی نقشه مهندسی فرهنگی را شروع کند. چون اینکه ما چطور این نقشه را اجرا کنیم، خودش یک سال کار میبرد که ما یک مدل اجرایی برای عملیاتیسازی این نقشه پیدا کنیم. چون نحوه اجرایی این نقشه حتما با نقشه جامع علمی، سند اسلامی شدن دانشگاه و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش متفاوت است و جای بحث دارد. این درد دلی است که ما همه جا میگوییم. نقشهای که اینقدر برایش زحمت کشیده شده و مهمتر از آن اولویت کشور است، اینگونه به حال خود رها شده است.
وقتی ما مشکلات مختلف فرهنگی را میبینیم، خلاء این نقشه فرهنگی را حس میکنیم. اگر فرهنگ مانند هوا و اکسیژن است، همانگونه که شهر در این ایام به علت آلودگی هوا نفسش گرفته است، از نظر فرهنگی نیز این گرفتگی نفس وجود دارد. دستگاههای فرهنگی مختلفی در کشور فعالیت میکنند، اما هماهنگ کنندهای بین این دستگاهها وجود ندارد. چقدر از اعتبارات ما در این دوره کمبود بودجه از بین میرود، چون ارادهایی برای اجرایی کردن سند وجود ندارد. چندین بار در شورای عالی انقلاب فرهنگی تذکر دادیم اما نه تنها استقبال نشد بلکه ناراحت شدند که چرا این موضوع را پیگیری میکنیم. بالاخره کشور سرمایهای گذاشته، هزاران ساعت کار شده و این سند تهیه شده است. حتماً ضرری که کشور از این ناحیه متحمل میشود کمتر از آلودگی هوا نیست. ضرری که امروز از نظر رکود اقتصادی بر کشور تحمیل میشود، بخشی از آن جنبه فرهنگی دارد. رکود اقتصادی، تورم و مسائل اقتصادی ما نیز عقبههای فرهنگی دارد. پروژههای بزرگی در کشور اجرا شده است، اما بحثهای فرهنگی آن دیده نشده است و بعد تبعاتی ایجاد کرده است که اثرات منفی تبعات آن را ملت تحمل میکند.
جوانان، فرزندان ما هستند. مباحث فرهنگی و هویتی، دلبستگی به کشور، امید و نشاط، خوشبینی به آینده... اینها بحثهای کمی نیستند. شما اگر فرزندتان را از نظر مالی ۱۰۰ درصد حمایت کنید، اما از نظر روحی پریشان باشد، آیا از فرزندتان راضی هستید؟ قطعا زندگی شما خوب نخواهد چرخید هرچند از نظر اقتصادی هیچ دغدغهای نداشته باشید. مهم این است که وقتی شما به خانه میآیید، فرزندتان را بانشاط ببینید. آن وقت ولو فرزندتان از نظر اقتصادی هم کمبود داشته باشد، اما میبینید که پرانرژی راه میرود. در عین حال که جوانان به کار نیاز دارند، رفاهشان باید تامین شود، نیازهایشان تامین شود اما مهمتر از آن روحیه، امید، نشاط و هویتشان است که با پشتوانه مسائل اعتقادی باید ایجاد شود.
*آیا نقشه مهندسی فرهنگی کشور باید تنها دولت اجرا کند؟ آیا سازمانها و نهادهای دیگری که در حوزه فرهنگفعال هستند، نمیتوانند اجرای این نقشه را آغاز کنند ؟
ببینید حداقل ۵۰ درصد نهادهای فرهنگی در دست دولت است، بهعلاوه اینکه تمام بودجه نیز در دست دولت است. اگر دولت در این مسیر نیاید، هیچ فایدهای ندارد. البته نباید گفت هیچ فایده ندارد، چون بالاخره اگر چند دستگاه هم در این حوزه سعی کنند، تاثیراتی دارد. اما زمانی نقشه، نقشه است که همه بخشها با هم ارتباطشان برقرار شود. شما وقتی ساختمانی میسازید، نمیتواند بخشی از آن درست باشد و به بخش دیگر اصلاً ساخته نشده باشد.
قبلاً هم جلسات بین دستگاهی وجود داشت و وجود دارد. اما هویت نقشه، جامعیت آن است. البته اجرا یک بحث دیگر است. در اجرا میشود پروژههای کوچکتر تعریف کرد، اما اگر بین پروژههای کوچکتر ارتباط برقرار نباشد، بسیاری از انرژیها و اعتبارات از بین خواهد رفت. زمانی شما میگویید دستگاههایی که میتوانند با هم همکاری کنند، دور هم جمع شوند و همکاری کنند. این حرف خوبی است. در جای خودش تاثیر دارد؛ اما آن دیگر نقشه نیست. جامعیت زمانی است که دستگاههای اصلی حضور داشته باشند و دولت در این بحث، دستگاه اصلی محسوب میشود. در بحث فرهنگی اصل در دست دولت است.
به نظر میرسد نقش رسانههای نوین همچون سایتهای اجتماعی در این نقشه بسیار کمرنگ است. شاید بهاین دلیل که در زمان تهیه نقشه این سایتها نقشی را که امروز بازی میکنند، نداشتهاند و به جای آن بیشتر بهرسانههای سنتی توجه شده است. آیا با رسانههای ستی میتوان به اهداف نقشه دست یافت؟
تفاوتی که امروز با یک یا دو دهه پیش دارد این فضایی است که به اسم فضای مجازی نامیده میشود. در این فضا، واقعاً همه به همدیگر وصل شدهاند. امروز شما در دانشگاه و یا مدرسه، نمیتوانید یک دیواری بکشید و بگویید من همین جا میخواهم کار کنم و با بیرون کاری ندارم. دیگر در عصر ما دیواری باقی نمانده است. شما یک زمانی میتوانستید در خانهتان را ببندید و بگویید این چهاردیواری خودم است. الان در چهاردیواری شما توسط شبکههای اجتماعی میلیونها شهروند وارد میشوند. ارتباطات بسیار قوی است.
علاوه بر اینکه جامعه ما تحت تاثیر چند قشر بسیار مهم فرهنگی است که شمولیت آن با هیچ قشر دیگری قابل مقایسه نیست. یکی از این اقشار هنرمندان هستند. تمام کارهای فرهنگی دیگری که ما در بخشهای فرهنگی میکنیم در مقابل تاثیری که جامعه ما از هنرمندان میگیرند، بسیار کم است. مجموع مساجد کشور چقدر است؟ طبق آمار ما هفتاد هزار مسجد داریم. اگر ۷۰ هزار مسجد داریم و متوسط در هر مسجد ۱۰۰ نفر نمازگزار حضور داشته باشند، ۷ میلیون نفر میشود. یعنی ما در خوشبینانهترین حالت ۷ میلیون نفر از ۷۷ میلیون نفر با مساجد ارتباط دارند.
حالا بگوییم دو یا سه برابر این افرادی که در سال به مناسبتهای مختلف در مساجد حضور پیدا میکنند، مجموع مخاطبان ما در مساجد حدود ۲۰ میلیون نفر میشود که حدود یک سوم جامعه است. یعنی ما تمام تواناییهای حوزهها و روحانیت را بیاوریم در این بخش، بیش از این مخاطب نداریم. هنرمندان ما چطور؟ گاهی وقتی یک فیلم در صدا و سیمای پخش میشود، تا ۶۰ میلیون نفر بیننده دارد. شما میبینید که در زمان نمایش برخی فیلمها خیابانها خلوت میشود. من یک مثال زدم. از این مقایسهها فراوان میتوان انجام داد.
*با توجه به معضلات فرهنگی که امروز در جامعه شاهد آن هستیم؛ آیا نمیتوان با اجرای نقشه به راه حلهایسریعی دست یافت؟
زمانی شما در اورژانس نشستهاید، هر کسی که به اورژانس میآید، باید همان موقع مشکل او را حل کنید. یک زمانی هم هست که شما در وزارت بهداشت نشستهاید و دارید برای سلامت مردم فکر میکنید، میگویید نصف مردم اضافه وزن دارند، بیشتر مردم مصرف نمک، قند و چربیشان بالا است. در آنجا دیگر بحث اورژانسی مطرح نیست که ما بگوییم سریع دستور بدهیم که نمک را در جامعه جمع کنند و مردم نمک نخورند. این که راه حل نیست که نمک را از سوپرمارکتها جمع کنیم. این مشکل راههای دیگر دارد و در دراز مدت باید فرهنگ تغذیه مردم عوض شود. دستگاههای زیادی هم باید بیایند و به همدیگر کمک کنند تا مشکلات اضافه وزن و نمک و چربی مردم حل شود. این دیگر کار اورژانس نیست.
برداشت ما از نقشه، کار اورژانسی نیست. احساس میکنیم باید مجموعه کل کشور را ببینیم که در چه اتفاق در حال رخ دادن است. منشاها و لایههای عمیقتر را ببینیم. لایه رویی را که همه میبینند. هر روز در خیابان چندین بار با صحنههایی برخورد میکنید که تأسف میخورید. اینها لایههای بیرونی است و همه می بینند. حل مشکلات این لایههای بیرونی همان کار اورژانس است. پلیس گذاشتهاند که کار اورژانسی را در سر چهارراهها انجام دهد. اما نقشه به لایه عمیقتر می پردازد.
یک مثالی میزنند که در بیماری مالاریا، هرچقدر شما با پشه مالاریا بجنگید کار به نتیجه نمیرسد بلکه باید بروید و آن باتلاقی که مالاریاخیز است را بخشکانید. این کار اصلی است. البته اگر الان کسی دچار مالاریا شد، کار اورژانسی او باید سریع انجام گیرد؛ اما سیاستمداران جامعه باید باتلاق را بخشکانند. وقتی باتلاق خشکیده شود بعد از مدتی بحثهای اورژانسی ما بسیار کم میشود، اما یادمان نرود که هیچگاه تمام نمیشود.
مشکل ما در بحث نقشه، آن لایههای عمیقتر است. لایههای عمیقتر ما بسیار مورد کم توجهی قرار گرفته است. لایههای عمیق باعث میشود که کسانی که در میدان عمل، کار میکنند فرصت کنند که تاثیر کارشان را ببینند و امیدشان را از دست ندهند. من این نگرانی را دارم که مسائل سطحی ما را سطحی بار بیاورد و سطحی نگاه دارد. این از نظر فرهنگی برای جامعه خسارت بار است. ما باید زودتر به بحثهای عمیق برسیم. بحث عمیق، تولید نیروی انسانی برای فضای فرهنگ است. بحث عمیق این است که ما ارتباطات بین دستگاهی را درست برقرار کنیم و هم افزایی اتفاق بیفتد. ما این نگرانی را داریم که در سطح بمانیم و بعد از یک مدتی نیروهای معتقد هم کمکم روحیه خود را ببازند.
*یکی از مهمترین اسنادی که داریم سند چشم انداز سال ۱۴۰۴ است. برای رسیدن به این سند که زمان زیادی همبه آن نمانده است، مسائل فرهنگی از اولویت برخوردار هستند. یعنی اگر بخواهیم به این چشم انداز به عنوانیک سند اصلی و هدف آرمانی مان نگاه کنیم و به آن دست یابیم باید در حوزه فرهنگ کار اساسی و جدی بکنیم.چگونه باید این مسیر را طی کنیم؟
مقام معظم رهبری در حکمی که برای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر فرمودند به یک نکته جدیدی اشاره کردهاند که آن هم مجموعههای مردم نهاد است که ما فکر میکنیم در نقشه مهندسی فرهنگی هم به آن خیلی توجه کردهایم. اینکه فرهنگ را از جهت حاکمیتی حداقلی و از جهت مردمی حداکثری ببینیم. یعنی حاکمیت باید بیشتر به سرمایهگذاری و حمایت بپردازد. فرهنگ را نمیتوان کاملاً به حاکمیت واگذار کرد. در سایر بخشها همچون اقتصاد هم همینگونه است و باید کار را به مردم واگذار کرد؛ اما در فرهنگ به طریق اولی باید کار را به مردم واگذار کرد.
ما در کار فرهنگ هیچ چارهای نداریم جز اینکه زمینه فعالیت مردم را فراهم کنیم و مجموعههای مردمی به صحنه وارد شوند و بار فرهنگ را به دوش بکشند. حاکمیت نیز باید سعی کند که نظارت و حمایتش را قویتر کند؛ اما کارگزاران فرهنگی ما باید مجموعههای مردمی باشند. این چاه از خودش باید آب داشته باشد. چاهی که مدام بخواهید به آن آب اضافه کنید، قطعاً بدانید این چاه به جامعه فایده نمیرساند، الّا در کوتاه مدت.
شاید به خاطر نبود نقشه و طراحیهای کلان، کار فرهنگی بیش از حد حکومتی و دولتی شده است. بخشی از نارضایتیهایی که میبینید یعنی کار میکنید اما به نتیجهای که میخواهیم نمیرسیم، به دلیل همین ماهیت دولتی فرهنگ است.
هر کاری که دولتی و کارمندی شود، کار حداقلی میشود. اصلاً طبیعت کارمندی این است. اگر فرهنگ این باشد که من ماهی چقدر حقوق میگیرم و متناسب با آن حقوق کار کنم، این فرهنگ همان بلایی بر سرش میآید که در بخشهای اداری ما بر سر بقیه امور میآید.
لذا الان حتی اگر نقشه هم اجرا نشود، که ممکن است به این زودی ها هم اجرا نشود، نباید از این غفلت کنیم که ما باید مجموعههای مردمی را که بسیار علاقهمند و معتقد هستند و انگیزه قوی دارند را فعالتر کنیم، تشویق کنیم و نگذاریم اینها در این پیچوخمهای اداری و قانونی گیر کنند. این راه حلی است که من فکر میکنم با توجه به این ترمزی که در مهندسی فرهنگی کشور ایجاد شده و شاید موتور آن به این زودی ها روشن نشود، میتوانیم این فرهنگ را تقویت کنیم. این بخش به قدری پرظرفیت است که شاید از این طریق بتوان به لایههای عمیقتر نیز نزدیک شد.
مردم و مجموعههای مردمی اصلاً نباید منتظر ما مسئولان شوند. ممکن است بنده به عنوان مسئول یا نفهمم یا حال آن را نداشته باشم یا موانع دیگر داشته باشم. الحمدلله بهانه که کمبود ندارد! همیشه میتوان عذر درست کرد. این مسئله مانند بحث زمان جنگ است. واقعاً اگر ما میخواستیم جنگ را با بخش اداریمان اداره کنیم فکر میکنم همانطور که صدام در مصاحبهاش گفت که من یک هفته دیگر در تهران مصاحبه میکنم، اتفاق میافتاد. در آنجا ما اصلاً منتظر نبودیم که قانون چیست، ضابطه چیست، اختیارات کجاست، اعتبارات کجاست و تخصیص چیست. مردم به صحنه کار آمدند. در بحث فرهنگ هم فکر میکنیم که این اتفاق باید بیفتد. این راهکاری است که امروز به ذهن من میرسد.
نظر شما