۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶

دیدار با مادر شهید رحیمیان؛

وقتی خدمت‌ بهانه‌ای برای رسیدن به شهادت می شود/ مجید عارفانه رفت

وقتی خدمت‌ بهانه‌ای برای رسیدن به شهادت می شود/ مجید عارفانه رفت

شاهرود - جهادگران یا همان سنگرسازان بی سنگر همیشه در زمره مظلوم‌ترین مجاهدان دفاع مقدس هستند که خدمت‌رسانی را بهانه‌ای برای رسیدن به شهادت عارفانه کردند و مجید رحیمیان در زمره این شهدا است.

به گزارش خبرنگار مهر، دیدار ماهانه مسئولان اداره کل تبلیغات اسلامی استان سمنان یکبار دیگر بازدید از منزل شهیدی را در برنامه دارد که فرهنگ عاشورایی زیستن را در شاهرود فرا گرفت و در لابلای تپه های عین خوش خط سرخ خون حسین(ع) را درک کرد و در عین حال که امور جهادی در خطوط جبهه ها را انجام می داد به فیض عظمای شهادت نائل شد.

خانه ای قدیمی اما باصفا؛ باغچه ای بزرگ پر از گل‌های محمدی نوید دیدار با مادر شهیدی با صفا را می دهد مادری که سال های سال در کسوت کارشناس امور قرآنی و تبلیغ به درس و وعظ پرداخته و امروز حاصل تربیت و سبک زندگی اسلامی وی، لقبی بر تارک آسمان فخر و افتخار شهرمان یعنی «مادر شهید» است.

قامتش به خمیدگی روی می آورد و چهره اش گذر بیش از هفت دهه از زندگی را نشان می دهد تمام دیوارهای خانه اش را مزین به عکس های جبهه و جهاد کرده و در هر زاویه ای نام شهید مجید رحیمیان را بر قاب تصویر جای داده است شاید می خواهد هر زمان، هرمکان که سر چرخاند، به یاد دردانه خود باشد.

شهدا را کشته ندانید

نیمه پله ای کوتاه فاصله میان باغچه پر از گل منزل شهید رحیمیان با فضای داخلی خانه است خانه ای قدیمی و باصفا از آنها که درونشان همه چیز بوی صمیمت می داد و نگین انگشتری این خانه، مادری از جنس نور است که با استقامت و بردباری سخن از تکلیف می گوید و ما را به آیه ۴۶۹سوره آل عمران که می فرماید «وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ؛ مرده نپندارید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، بلکه زنده‌اند و نزد خدای خود روزی می‌برند» ارجاع می دهد.

مادری از جنس نور که با گام نهادن در فضای درونی خانه اش، تمام دغدغه خود را صرف پذیرایی از میهمان می کند و در این بین باید از خود پرسید این استوار بانوان کهن دیارمان از چه جنس هستند که وجودشان این چنین نورانی است.

پای سخن مادر که می شینی حرف بسیار دارد از عزیز خود می گوید که همان کودکی رفتاری محبت آمیز با همه داشت مجیدی که در نخستین روز از آذرماه سال۴۰در شاهرود به دنیا آمد و پس از طی مراحل تحصیل به پیشنهاد اقوام خود به جهادسازندگی شاهرود پیوست.

مجید با آغاز جنگ تحمیلی دل در گرو یار داد و با وجود مخالفت مسئولان جهاد در اعزام، به هر ترفندی متوصل شد تا رضایت خانواده و مسئولان جهاد شاهرود را اخذ کند گویی در دل می دانست که رفتنش، لبیک به بهترین ها است و پرکشیدن ها دارد این راه پر از خطر که انتهایش نور است و نور است و نور...

پدرش برایش خودروی صفر کیلومتر خرید

حاجیه خانم جلالی درباره اخلاق مجید می گوید: زمانی که در جهاد کار می کرد با دوچرخه قدیمی پدرش در محل کار حاضر می شد تا آنجا که پدر برایش یک هیلمن صفر کیلومتر که آن زمان آرزوی هر جوانی در شاهرود بود، خریداری کرد او هم با قدردانی از این کار پدر، هدیه را پذیرفت اما صبح روز بعد خودرو را در حیاط منزل دیدیم اما مجید را در خانه ندیدم او رفته بود اما با همان دوچرخه هرکولس قدیمی.

مادر شهید رحیمیان همچنین ادامه می دهد: در بازگشت مجید از جهاد از او پرسیدم چرا ماشین را نبردی؟ پدرت ناراحت می شود، او این همه زحمت کشیده و تو بی اعتنایی و در پاسخ بمن گفت، «مادر من در جهاد کار می کنم و امروز روز جنگ و نیاز کشور است آیا درست است در این شرایط من با خودرو به محل کار بروم و خدایی ناکرده در آنجا به همکارانم فخر بفروشم؟» آنقدر جوابش برایم سنگین بود که دیگر ادامه داستان را نپرسیدم.

وی با سادگی خاصی که در سخنانش دارد ادامه می دهد: مجید از مال دنیا بریده بود و مدام به من می گفت مادر می شود روزی بیاید که تو از من راضی باشی؟ و من به او می گفتم مادر جان من الان هم از تو راضی هستم و او درپاسخ می گفت پس این همه بدی را از من چه می کنی؟ و این ها را در صورتی می گفت که من حتی یکبار واژه «تو» را از دهان این پسر نشنیده بودم.

شهادت نصیبم نمی شود

از مادر شهید رحیمیان درباره حضور او در جبهه می پرسیم و می گوید: روزی آمد و گفت می خواهم بروم، با همان لحن تعجب آمیز گفتم کجا؟ و گفت جبهه؛ به او گفتم مادر پس من و پدرت چه می شویم؟ در پاسخ گفت من شما را دوست دارم ولی تکلیف را چه کنم و من که تا آن موقع به صورت جدی به این ماجرا فکر نکرده بودم به او گفتم برود چرا که اصلا فکرش را نمی کردم فرزندم به آن مرتبه ای از زهد و تقوی رسیده باشد که لایق شهادت باشد اما امروز خداوند را شاکر هستم.

از مجید که سخن می گوید گه گاهی الهی شکر می گوید، با همان لحن ساده و ته لهجه زیبای شاهرودی ادامه می دهد: من به واقع فکرش را نمی کردم خداوند او را از من قبول کند و اینکه مجید در این ۲۱سال زندگی به آنجا رسیده باشد که خدا او را از مقربانش بداند و آن هم او را اینگونه به نزد خود بخواند...

وی می گوید: مجید رفت و در پشتیبانی لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب و همان گردان معروف کربلا، شش ماه و نیمی خدمت کرد جالب است که در این مدت شب ها یک‌ساعت خاص به منزل تلفن می زد و با تک تک افراد صحبت می کرد به گونه ای که اگر یک شب زنگ نمی زد دلمان برای صدایش تنگ می شد اما تکیه کلامش در این تلفن ها این بود «مادر شهادت چرا نصیب من نمی شود؟ من را در پشتیبانی گذاشته اند آنجا جهادگر اینجا هم جهاد گر پس من چگونه در خط مقدم بجنگم»

می خواست نیروی رزمنده باشد

مادر شهید رحیمیان درباره حضور مجید در جبهه توضیح می دهد: روزها از پی هم می گذشت و مجید همچنان در پشتیبانی حضور داشت وظیفه مهمات رساندن به جبهه را داشت و بارها می گفت یک هفته یکبار هم اسلحه نمی بیند در نهایت از شهادت ناامید شده بود بعدها از دوستانش می شنیدم که چقدر پیگیر اخبار جنگ بود و از عملیات می پرسید تا اینکه عملیات محرم در آبانماه سال ۶۱ آغاز شد که البته قبل از آن به صورت تلفنی به ما گفته بود که قرار است خبرهایی بشود.

 حاجیه خانم جلالی در ادامه می گوید: اینجا نیز طبق معمول مجید بر روی ماشین کار پیشتیبانی می کرد و درست در شب یازدهم آبانماه ۶۱ بود که برای پشتیبانی عملیات محرم خودرویی را به منطقه عین خوش در غرب کشور می رساند و به مقر باز می گردد پس از حضورش در مقر نیاز به مهمات در جبهه ای دیگر، نظر فرماندهان را جلب می کند و در این بین خودروی حامل این مهمات که راننده ای دیگر داشته خراب می شود.

وی با حرارتی خاص و با بغضی در گلو فروخفته ادامه می دهد: مجید که به تازگی از عین خوش بازگشته بود به فرماندهان می گوید من این بار مهمات را می برم در عین حال که خسته بود و تازه از مسیر بازگشته بود گویا خدا می خواست تا خودروی آن جوان خراب شود و مجید به قتلگاه برود آن هم در ماه محرم و این تلاقی چقدر زیبا است برای من که مادر او هستم و صبر زینب(س) را می بینم.

مجید در عین خوش به شهادت رسید

مادر شهید رحیمیان درباره شهادت مجید، می گوید: در نهایت او برای بردن مهمات سوار بر خودرو می شود و به پیش می رود که در عین خوش خودرویش در چالیه ای متوقف می شود (یا برخی می گویند به محل می رسد، حتی برخی هم می گویند نقص فنی پیدا می کند) در هرحال از خودرو پیاده می شود و در همان لحظه خمپاره۶۰ با اصابت در کنار او، شهد نوشین شهادت را به او می نوشاند.

حاجیه خانم جلالی می افزاید: شهادت مجید نشان داد خداوند بندگان منتخب خود را دست چین می کند و هیچ ربطی ندارد که شما در پشتیبانی باشید و یا در حال تیراندازی در خط مقدم اگر خدا بخواهد خواهید رفت و من بهت زده از اینکه مگر می شود فرزندم به این جایگاه رسیده باشد که خدا او را بپذیرد؟ پس خدا خیلی مرا دوست دارد و خیلی بیشتر، مجید را...

وی با نشان دادن ساعتی که از مجید به یادگار مانده است، می گوید: خبر شهادت مجید را فردایش به ما دادند ابتدا باور نمی کردم اما بعد خدا را شکر کردم که او را از من پذیرفت و به من این لیاقت را داد و تنها خواسته ام از همرزمانش این بود که یک یادگاری به من بدهند و این ساعت که گوشه اش جای ترکش دشمنان هنوز پدیدار است، یادگاری اوست که با مشقت فراوان از مناطق جنوب به دستمان رسید.

شهدا خدایی هستند

مادر شهید رحیمیان آنقدر با صلابت درباره شهادت صحبت می کند که انسان در بزرگی مقام مادر حیرت می کند و در این بین مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان با اشاره به اینکه شهدا خدایی هستند، می گوید: خدای متعال شهادت را شیرین ترین معامله با مخلوق دانسته که در آن جان، در راه اسلام و کشور فدا می شود و در نهایت بهشت برین نصیب این عزیزان خواهد شد.

حجت الاسلام علی شکری بیان می کند: شهدا والاترین مقامی که یک انسان می تواند به دست بیاورد را کسب کرده اند و آن هم نشینی با اولیاء الله است و از این امر افتخاری بالاتر وجود ندارد.

وی افزود: خدای متعال نیز بارها می فرمایند که شهدا زنده هستند و این خط سرخ خونشان است که باعث شده انقلاب اسلامی بتواند امروز با صلابت، حقانیت، افتخار و عزت در یکی از نا امن‌ترین مناطق جهان ادامه حیات بدهد و امیدواریم که این انقلاب اسلامی به دست صاحب اصلی اش امام عصر(عج) برسد.

مادران شهدا اجری آسمانی دارند

حجت الاسلام حسین روحانی نژاد، معاون فرهنگی، پژوهشی اداره کل تبلیغات اسلامی استان سمنان نیز با اشاره به اجر معنوی مادران شهدا، گفت: خداوند به مادران شهدا عنایتی ویژه دارد چرا که مهمترین دارایی زندگی شان را زینب وار فدای اسلام و ایران اسلامی کردند و در ازای آن هیچ چیز جز سعادت نمی خواهند و این امری بسیار بزرگ است.

وقت رفتن است و این بار وصیت نامه مجید آخرین برگی است که از زندگی او، توسط مادر روایت می شود وصیت نامه ای که در آن عشق به امام، اسلام، میهن و دفاع مقدس موج می زند در جایی از آن می خوانیم در راه حق و حقیقت جانبازی افتخار است و جان ناقابل ما در راه حقیقت اسلام ناب محمدی(ص) ارزشی ندارد لذا باید رفت تا از ارزش های انقلاب اسلامی دفاع کرد تا این پرچم در نهایت به صاحب اصلی اش یعنی مهدی موعود(عج) برسد و در این راه نباید لحظه ای از مقاومت دست برداشت رهبر انقلاب اسلامی را یاری کنید، انقلاب اسلامی ایران پیروز است.

در راه خروج از منزل باز هم باید از باغچه پر از گل حیاط باصفای منزل شهید رحیمیان گذشت اما مادر شهید هنوز برایمان حرف ها دارد به نقطه ای از تلاقی باغچه و درب خروجی منزل اشاره می کند و می گوید: از همین جا و از روی همین موزائیک مجید را راهی جبهه کردم و پشت سرش آب ریختم روزها که دلم می گیرد می آیم و به بیرون نگاهی می اندازم، صورت را تصور، و خدا را شکر می کنم.

کد خبر 3806667

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha