به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر گفتاری از حجت الاسلام خسروپناه در مورد عرفان است که از نظر می گذرد.
روش کسب معرفت عرفانی
همانطور که حواس ظاهری باید با طبیعت ارتباط پیدا کند تا معرفت تجربی را کشف کند، قلب هم باید با ملکوت عالم ارتباط پیدا کند تا ملکوت را کشف کند. چه روشی بهکار بگیریم تا قلب بتواند ملکوت را کشف کند؟ روش قلب، روش عرفانی است، اهل عرفان میگویند تهذیب نفس کنید.
یعنی عرفان عملی که از یقضه و توبه شروع میشود تا به مرحله توحید برسید. ممکن است کسی بگوید ما ملکوت عالم را که با عقل و وحی به دست می آوریم، دیگر چه نیازی به عرفان داریم؟ جواب این است که عقل و وحی، علم حصولی به ما میدهند نه علم حضوری. علمالیقین به ما میدهند نه حقالیقین و عینالیقین؛ اما با سیر و سلوک عرفانی ما به حقالیقین و عینالیقین میرسیم. اینجاست که شخص، عاشق حقتعالی میشود. این عشق، همان مقام وحدتی است که انسان مییابد و دیگر جز خدای سبحان و تجلیات خدا هیچ چیز نمیبیند. این مقام، با عقل به دست نمیآید؛ حتی با مطالعه قرآن و فهم حصولی دین به دست نمیآید.
معرفت شهودی، واجب کفایی است
نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم این است که آیا دین از ما معرفت عرفانی میخواهد یا نه؟ معرفتهای حسی و عقلی و وحیانی را که از ما خواسته است، حال آیا از ما معرفت عرفانی هم میخواهد؟ اساساً آیا از ما کسب معرفت شهودی را میخواهد؟ در پاسخ باید بگوییم که اگر نمیخواست، راه را به ما نشان نمیداد. وقتی دین راه را نشان داده است و میگوید مرحله اول یقضه است، بعد توبه، بعد رضا و بعد طلب و. . .
بنابراین مشخص میشود کسب این نوع معرفت را نیز از ما میخواهد. اما خواستن دو نوع است؛ یک نحوه خواستنی است که دین از همه میخواهد یعنی خواستن عمومی است و یک نحوه خواستن خصوصی است. نمازگزاردن، روزه گرفتن و تکالیف فقهی و ابتدایی شرع را دین بهصورت عمومی میخواهد. بعد از این که فرد این راه را طی کرد و جزء خواص شد، خدا کسب معرفت را به صورت خصوصی هم میخواهد.
هیچ موقع نباید گمان کرد که خداوند از همه میخواهد که معرفت شهودی پیدا کنند. همانطور که ما از ادله فقهی استفاده میکنیم که واجب کفایی است یک عده پزشک، یک عده فیزیکدان، یک عده شیمیدان، یک عده مجتهد و یک عده عالم اخلاقی شوند؛ همانطور نیز واجب کفایی است که عارف بشوند.واجب عینی است که همه ما تکالیف شرعی خود را بدانیم و عمل کنیم؛ اما آیا واجب عینی است که ما مرجع تقلید شویم؟ آیا واجب عینی است که فیزیکدان شویم؟ خیر، اینها واجب کفایی هستند.
تهذیب نفسی که ما را به حقالیقین و عینالیقین برساند و اسرار عالم را به عینالیقین و حقالیقین به وسیله قلب در ملکوت کشف کنیم، این یک وجوب کفایی است. چرا واجب کفایی است یک عده پزشک شوند؟ برای اینکه بیماریها را درمان کنند. چرا واجب کفایی است که عدهای عارف شوند؟ برای اینکه جلوی عرفان نماها را بگیرند.
این یکی از علتهای وجوب کفایی است. چون عرفان چیز ارزشمندی است، عرفاننما و عارفنما هم متعدد پیدا میشود. البته حیثیتهای دیگری هم دارد. بنابراین در عرفانی که از آن به عرفان الهی و عرفان اسلامی تعبیر میکنیم، طی کردن تمام مسیر برای همه واجب نیست.
حال این سؤال پیش میآید که آیا تهذیب نفس برای همه واجب نیست؟ تهذیب نفس یک معنای حداقلی دارد که انسان از هوی و هوس پرهیز کند؛ یعنی فعل گناه و حرامی انجام ندهد؛ این مرحله بر هر انسانی واجب است. اما یک معنای عمیقتری دارد که ابزار یافتن عالم ملکوت است؛ در این معنا واجب عینی نیست که همه این راه را طی کنند. پس در اینجا معلوم شد که معرفت شهودی چیست و ابزار و منابع و روش آن را اجمالاً توضیح دادیم.
معیار سنجش معرفت عرفانی
حال شخصی تهذیب نفس کرد؛ با کمک قلب به عالم ملکوت و باطن عالم راه یافت و معرفت شهودی به دست آورد؛ کشف عرفانی، معرفت شهودی و مکاشفه عرفانی پیدا کرد؛ از کجا بفهمیم این مکاشفه عرفانی درست است؟ معیار سنجش معرفت عرفانی از معرفت غیر عرفانی چیست؟ معیار سنجش و میزان سنجش مکاشفات عرفانی چیست؟
عرفای متقدم یا به این بحث نپرداختند و یا خیلی حاشیهای از آن رد شدند. علت این است که شخصی که سیر و سلوک میکرده است و به یک معرفت شهودی میرسیده است، خود را یابنده این معرفت میدانسته است و دیگر دغدغه رساندن این معرفت به دیگری را نداشته است.
اما اگر فرد بخواهد این معرفت را به دیگری برساند، باز هم این سؤال مطرح میشود که ما از کجا بفهمیم این معرفت حق است؟ شاید خواطر شیطانی باشد؟ تقریباً از ابنعربی به بعد این مسأله به صورت بسیار جدی در عرفان مطرح شد و دو معیار عام و معیار خاص را برای سنجش معرفت صحیح از ناصحیح و معرفت شهودی الهی از خواطر شیطانی ذکر کردند. معیار عام را شریعت ذکر کردهاند و معیار خاص را استاد طریقت دانستهاند.
منظور از معیار عام این است که هر مکاشفه عرفانی برای هر شخصی در هر حالتی حاصل میشود، چون یک وقت شما در حالت قبض، کشفی برایتان حاصل میشود و یک وقت در حالت بسط حاصل میشود و یک وقت در حالت وجد، مکاشفه حاصل میشود؛ حالتها مختلف است و در هر مرحله عرفانی معیار عمومی که سنجشگر معرفت صحیح از ناصحیح و صحیح از سقیم است، شریعت است.
یعنی باید مکاشفهها را با قرآن، آموزههای قرآنی و آموزههای روایی سنت پیغمبر و اهلبیت صلوات الله علیهم اجمعین بسنجیم. جناب قونوی در کتاب اعجاز البیان تعبیری دارد تحت عنوان <میزان ربهم العام> یک میزان عام الهی برای کشف و شهود وجود دارد که همان شریعت است. به تعبیر دیگر میگوید آن میزان عام عبارت است از کشف تام محمدی(ص)؛ یعنی وقتی پیغمبر خودش شریعت را دریافت کرد، شریعت را با کشف تام پیدا کرد؛ یعنی کشفی که ذرهای خطا و انحراف در آن راه نداشت. وقتی معرفت شهودی پیغمبر، کشف تام باشد، این کشف تام از مزاج تام روحانی پیغمبر نشأت گرفته است.
یعنی پیامبر از یک مزاج تام بدنی برخوردار بوده است. در طبیعیات قدیم میگفتند عناصر اربعه؛ چهار عنصر اصلی است. چهار عنصر داریم: آب، خاک و هوا و آتش. بعد میگفتند که هریک از این عناصر، کیفیتی دارد. کیفیت آب، رطوبت است. کیفیت خاک، یبوست است. کیفیت هوا، برودت است. کیفیت آتش، حرارت است.
اگر این کیفیتهای چهارگانه اعتدال پیدا میکردند، میگفتند این بدن از مزاج معتدل برخوردار است. حال در اینجا جناب قونوی گفته است پیغمبر از مزاج تام روحانی برخوردار است؛ یعنی اعتدال روحانی داشته است. پیغمبر چون اعتدال روحانی داشت، توانست وحی الهی را درست دریافت کند.
چون وحی را حقتعالی فرستاده است یعنی در وحی تنزل هست؛ ولی یک تصاعد قابلی هم هست که اگر قابل تصاعد پیدا نکند و از روح معتدل برخوردار نباشد، نمیتواند وحی را دریافت کند. وقتی پیغمبر با مزاج تام روحانی، وحی روحانی را دریافت کرد؛ کشف او، کشف تام میشود. این کشف پیامبر، معیار میشود. بنابراین هر کشف، برای هر شخص، در هر حالت و در هر مرحله را، باید با این کشف تام محمدی بسنجیم. این کشف تام محمدی هم عبارت است از آموزههای قرآنی، روایات نبوی و روایات ولوی (اهل بیت).
قیصری در شرح فصوص الحکم، بیان میکند که صحیحترین و تمامترین مکاشفهها برای شخصی حاصل میشود که مزاج روحانیاش به اعتدال تام نزدیکتر باشد، همچون ارواح پیامبران و اولیاء الهی؛ در درجه بعد کسانی که در این اعتدال تام به ارواح آنها نزدیکتر باشند مکاشفههای صحیحی خواهند داشت. این یک ضابطه است. لذا جناب قیصری در شرح فصوص الحکممیگوید: همانطور که حکما میزانی دارند که بین ثواب و خطا جدایی میافکنند <کما ان للحکما میزاناً یفرق بین الثواب و الخطا و هو المنطق> همانطور که حکما منطقی دارند که توسط آن ثواب را از خطا تمیز میدهند و آن منطق است؛ میفرماید اهل عرفان هم همینطور هستند و میزان دارند. حال این میزان و معیار چیست؟ (منها ما هو میزان عام و هو القرآن و الحدیث المنبع کل منهما علی الکشف التام المحمدی(ص).
نظر شما