به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از فصلنامه صدرا، حجتالاسلام رضا غلامی یادداشت شفاهی با عنوان توصیفی نو از عقلانیت اسلامی و نقش آن در شکلگیری تمدن نوین اسلامی در شماره ۱۸ فصلنامه صدرا منتشر کرده است که در ادامه می خوانید.
عقلانیت اسلامی، گوهر تمدن نوین اسلامی است و تا زمانی که این عقلانیت مترقی و پیشرو خلق نشده و عینیت پیدا نکرده باشد، صحبت کردن از امکان تمدن نوین اسلامی دشوار است.
عقلانیت اسلامی به منزله مولود تعالیم اسلامی، یعنی ثمره پیوند ذاتی فکر و عمل عقلانی در ساحت زندگی فردی و اجتماعی است. پیوند ذاتی به این معناست که این دو، به زور به هم وصله نشدهاند، بلکه اتصال آنها به یکدیگر، طبیعی و انداموار است. از طرف دیگر، جنبه فکری و عملی در عقلانیت اسلامی همچون دو روی یک سکهاند؛ بنابراین، تقدم و تأخر ندارند و با کمی تسامح میتوان گفت، همزمان حضور دارند. به بیان دیگر، عمل در عقلانیت اسلامی، آینه فکر است و اندیشه درون خود را نمایان میسازد.
فکر و عمل عقلانی، یعنی چیزی که انسان را در دو مقام ارائه طریق و ایصال به مطلوب به سعادت دنیوی و اخروی میرساند. در اینجا، بین سعادت دنیوی و اخروی تفکیک قائل نشدیم؛ چراکه سعادت اخروی از مسیر دنیا و زندگی دنیوی حاصل میشود. در عقلانیت اسلامی، اینگونه نیست که بگوییم برای دنیا و آخرت برنامه جداگانهای داریم؛ زیرا ایندو از همدیگر تفکیک ناپذیرند و عقلانیت اسلامی، انسان و جامعه انسانی را توأمان به سمت سعادت مطلوب اسلام نزدیک میکند.
بر این اساس، عقلانیت اسلامی با فلسفه یا حکمت مساوی نیست. ما حکمت اسلامی را به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم میکنیم، اما معلوم نیست حکمت اسلامی لزوماً امکان مطابقت ایندو را در نظر بگیرد یا حکمت عملی درباره گفتمان، ابزار، فناوری، نهاد و سیستم حکمی، حرفی برای گفتن داشته باشد؛ همچنین، عقلانیت اسلامی، مساوی کلام یا فقه نیست، مساوی اخلاق هم نیست؛ البته عقلانیت اسلامی مقابل هیچکدام از اینها قرار نمیگیرد؛ چراکه همه اینها- که مجموعاً متولی هدایت و ارائه طریق هستند- را در بطن خود دارد. با این حال، همانطور که اشاره شد، یک چیز اضافه دارد و آن، گفتمان، ابزار، فناوری، سیستم و فرایند زندگی عقلانی است که آن را وجه دیگر عقلانیت اسلامی مینامیم.
در واقع، این بخش از عقلانیت اسلامی که بدون آن، پیشرفت و تمدنسازی در دنیا میسر نیست، عمدتاً همان اعتباریاتی است که علامه طباطبایی (ره) به آن میپردازند. از نظر ما، اعتباریات که البته دستگاه عقلانیت اسلامی بین آنها و امر تکوین، نسبت طبیعی برقرار میکند وجه مهمی از عقلانیت اسلامی است؛ همان وجهی که در حکمت عملی وجود ندارد.
تذکر این مطلب، ضروری است که بعضی تصور میکنند عقلانیت اسلامی، فلسفهمحور است. البته همانطور که اشاره کردم، فلسفه نیز در بطن عقلانیت اسلامی وجود دارد، ولی اینگونه نیست که عقلانیت اسلامی بدون فلسفه وجود نداشته باشد، بلکه عقل و تعقل در اسلام فراتر از فلسفه تلقی میشود. برای نمونه، امام صادق (ع) در تعریف عقل میفرمایند: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل آن است که خدا به وسیله آن عبادت شود و بهشت کسب و تحصیل گردد». بنابراین، گرچه برخی این تعریف را مرتبط با عقل عملی معرفی میکنند ولی مهم این است که بدانیم عقلورزی در تعالیم اسلامی فراتر از فلسفهورزی است؛ هرچند فلسفه اسلامی به عقلورزی قدرت مضاعف میدهد. لذا ما حضور مؤثر فلسفه اسلامی – خصوصاً با گرایش فلسفه نوصدرایی- در دستگاه عقلانیت اسلامی را مهم و تعیینکننده میدانیم.
عقلانیت اسلامی، یک هسته و یک پیرامون دارد که به لایههای زیرین و رویین تقسیم میشوند. به نظر میرسد، عمیقترین لایه هسته عقلانیت اسلامی، فطرت الهی است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ». لایه بعدی بعد از فطرت، شرع مقدس بالمعنی الاعم است که شامل عقاید، احکام و اخلاق میشود و پس از شرع، لایه عقل مصطلح یا فلسفی قرار میگیرد. در پیرامون این هسته، هر آنچه که از طریق آن بتوان به عینیتبخشی به عقلانیت اسلامی پرداخت، قابل جستجوست که از جمله آنها علوم تجربی، علوم دقیقه، اعتباریات در قالبهایی نظیر مدیریت، سیستم، ابزار، معماری، سبک زندگی و غیره است.
عامل خلوص بیشتر عقلانیت اسلامی نیز، نزدیک شدن او به فطرت الهی است. در واقع، فطرت منبع حقیقت است که به خداوند متصل است. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ».
مطلب دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد، دستگاهواره بودن عقلانیت اسلامی است. دستگاهواره بودن به این معناست که عقلانیت اسلامی اجزاء به هم پیوسته و هماهنگ دارد که البته این به هم پیوستگی مکانیکی نیست، بلکه ارگانیکی و انداموار است. ضمناً وقتی قائل به دستگاهواره بودن عقلانیت اسلامی باشیم، قائل به امکان وزندهی طبیعی به معارف و علوم و همچنین وجوه عملیاتی عقلانیت اسلامی در مواجهه با پدیدهها نیز هستیم؛ یعنی هرجا لازم باشد، فلسفه وزن بیشتر پیدا میکند و هرجا لازم باشد، فقه وزن بیشتری پیدا میکند و غیره. با این وصف، بخشینگری به عقلانیت اسلامی روا نیست. عقلانیت اسلامی یک دستگاه است که مجموعه جامعه اسلامی را به سمت پیشرفت، تمدنسازی و رشد و تعالی روحی راهبری میکند؛ در راهبری، هم ارائه طریق هست و هم ایصال به مطلوب.
همچنین امکان دارد این مطلب به ذهن متبادر شود که عقلانیت اسلامی نام دیگری برای علوم انسانی اسلامی است، ولی از نظر ما، عقلانیت اسلامی با علوم انسانی اسلامی مساوی نیست، بلکه ایندو با هم رابطه عموم و خصوص مطلق دارند؛ یعنی عقلانیت، عام و علوم انسانی اسلامی، خاص است. با این وصف، علوم انسانی اسلامی یکی از مؤلفههای عقلانیت اسلامی است ولی همه آن نیست. در عقلانیت اسلامی، عمل هم وجود دارد، ولی علوم انسانی اسلامی چه در بعد تئوری و چه در بعد کاربرد، عمل نیست بلکه زاینده و مولد عمل است.
سه ستون عقلانیت اسلامی
پیرامون هسته عقلانیت اسلامی، سه ستون مهم قرار دارد. یکی از این ستونها تقواست که آن را میتوان به تقوای فردی و جمعی و همچنین تقوای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی تقسیم کرد. تقوا به عنوان سیستم خودجوش خودکنترلی، نقش منحصربهفردی در عینیتبخشی به عقلانیت اسلامی دارد.
ستون دوم، عدالت است و چه بسا باید گفت ستون اصلی، عدالت است. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط». نسبت عدالت با عقلانیت اسلامی، نسبت خون با بدن است، لذا عدالت علاوه بر اینکه موجب حیات عقلانیت اسلامی است، کارویژه عقلانیت اسلامی نیز محسوب میشود.
ستون سوم، نظم است که امیرالمؤمنین(ع) در بیان مشهورشان، آن را در کنار تقوا قرار میدهند. نظم در اینجا شامل نظم فردی، نظم جمعی، نظم فکری و نظم سیستمی است. در عقلانیت اسلامی، نظم حقیقتاً به مثابه یک ستون است که اگر نباشد، عقلانیت اسلامی اقامهپذیر نیست. این سه ستون با همدیگر ارتباط دارند و یکدیگر را پشتیبانی میکنند.
امام معصوم، نماد و سرچشمه عقلانیت اسلامی
باید توجه داشت که امام معصوم(ع) و ولی خدا، نه فقط نماد، بلکه سرچشمه عقلانیت اسلامی است؛ چراکه ارائه طریق و ایصال به مطلوب، اصالتاً وظیفه معصوم(ع) است. در عین حال، معصوم برای عینیت بخشیدن به هدایتهای الهی و رساندن مردم به سعادت، آشکار یا پنهان، به ایجاد دستگاه عقلانیت اسلامی مبادرت میکند. در غیاب معصوم(ع) نیز ولی فقیه به عنوان نایب عام امام(ع)، به دنبال کشف و اقامه دستگاه عقلانیت اسلامی است و هر میزان در این عرصه موفق شود، وظیفه خود را انجام داده است.
ویژگیهای عقلانیت اسلامی
در پاسخ به این سؤال که خصایص کلی عقلانیت اسلامی چیست، به چند خصیصه مهم از طریق بیان نسبت عقلانیت با برخی عناصر اشاره میکنم:
اولاً، عقلانیت اسلامی ضد تحجر و دگماندیشی است. به بیان واضح، در عقلانیت اسلامی، همه چیز در حال رشد و تکامل است. حتی در هسته عقلانیت اسلامی که عناصر ثابت را باید در آنجا یافت، فهم ما دائماً در حال رشد و تکامل است؛ چه رسد به پیرامون هسته که ویژگی آن تغییر است.
ثانیاً، عقلانیت اسلامی ضد افراط و تفریط است و در همهجا وسط است. «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً».
ثالثاً، عقلانیت اسلامی ضد استبداد است؛ چه استبداد فردی و چه استبداد جمعی. اصولاً عقلانیت اسلامی، میدانی است برای بروز و ظهور حداکثری استعدادها و مشارکتهای آحاد مردم در تحقق اهداف اسلامی و برای این منظور، مکانیزم یا مکانیزمهای مشخص ارائه میکند.
رابعاً، عقلانیت اسلامی ضد تقلید و تبعیت کورکورانه است؛ البته ابایی از گزینش و بهرهگیری از دستاوردهای مثبت دیگران ندارد، ولی با تقلید کورکورانه سازگاری ندارد.
خامساً، عقلانیت اسلامی، هویتسازی و پررنگ کردن مرزهای حق و باطل را مهم میشمرد. در عقلانیت اسلامی، یک حق و همچنین یک بزرگراه برای رسیدن به حق وجود دارد. امام مبین در قرآن، یعنی همین بزرگراه. البته ممکن است راههای فرعی هم وجود داشته باشد، ولی اگر این راهها به بزرگراه وصل نشود، در زمره راههای باطل محسوب میشوند.
سادساً، عقلانیت اسلامی ضد نفاق است و با آن هیچ سازگاری ندارد و آن را سهم مهلک میداند. اگر در جامعهای نفاق غلبه داشت، آن جامعه با عقلانیت اسلامی نسبتی ندارد.
سابعاً، عقلانیت اسلامی ضد سکون و قعود و کسالت است. عقلانیت اسلامی اهل قیام و مبارزه است. «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی».
تمایزات اصولی میان عقلانیت اسلامی و عقلانیت سکولار
این سؤال مطرح است که چه تمایزات اصولی میان عقلانیت اسلامی و عقلانیت سکولار و غربی وجود دارد؟
عقلانیت اسلامی، برخلاف عقلانیت سکولار و غربی، سطحیگرا نیست. قرآن مجید درباره اصحاب الحاد میفرماید: «یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ». یعنی اینها فقط ظاهر و پوستهای را میبینند و از مغز و گوهر عالم غافلند. از نظر قرآن، علم اینها نیز در همین حد نازل است. «ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم».یعنی علم آنها از شناخت امور ظاهری فراتر نمیرود. اساساً آنها قادر به درک بخش اعظم واقعیتهای حاکم بر عالم نیستند. از طرف دیگر، دنیا را بازیچه فرض کردهاند و خودشان هم در این بازی غرق شدهاند. قرآن مجید میفرماید: «الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ». یا میفرماید: «مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ؛ هیچ اندرز تازهای از سوی پروردگار آنها برایشان نیامد، جز آنکه آن را شنیدند و سرگرم بازیچه بودند». در اینجاست که خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ؛ رهایشان کن تا با بازی خود دلخوش باشند». از طرف دیگر، اهل الحاد، علم و عقلانیت را اسیر کرده و به ابزار دست قدرتمندان تبدیل کردهاند تا از آن به نفع خودشان استفاده کنند. لذا منطق آنها در منکر یا معروف بودن امور، نظر اصحاب قدرت است نه عقول فطری انسانها. قرآن در یک انتقاد صریح به آنها میفرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ».در اینجا، آباء و اجداد نماد اصحاب قدرتند و قرآن این طرز تفکر جاهلی که نمونه بارز آن در جهان مدرن نیز دیده میشود مورد انتقاد قرار میدهد که چگونه میتوان قبول کرد اینها معیار راستی و درستی باشند!؟ به هر حال، عقلانیت اسلامی، درست در نقطه مقابل عقلانیت سکولار است. اولاً، ظاهرگرا نیست؛ ثانیاً، علم خود را به ظواهر و محسوسات محدود نمیکند؛ ثالثاً، دنیا را بازیچه نمیداند، بلکه دنیا را کاملاً جدی و در جهت دستیابی به حیات اصیل و ابدی تعریف میکند؛ رابعاً، علم و عقل را از اسارت و بردگی طواغیت خارج میکند و معیار عقلانی بودن و هدایتیافتگی و عدم هدایتیافتگی را عقل فطری انسانها و شرع میداند که در طول آن است؛ وقتی اینگونه شد، ظلم و فساد در جامعه اسلامی جایی برای کسب مشروعیت پیدا نمیکند. مواردی که در تمایز عقلانیت اسلامی و عقلانیت سکولار و غربی بیان شد، تنها بخشی از مطلب است که البته در جای خود به طور جدی محل تأمل است.
روش عینیتبخشی به عقلانیت اسلامی
مسئله بعدی که مایلم به صورت مختصر به آن بپردازم، روش عینیتبخشی به عقلانیت اسلامی است. من در اینجا وارد وجه فکری عقلانیت اسلامی نمیشوم و تنها در ارتباط با وجه عملی آن، به چهار اقدام عمده و مؤثر اشاره میکنم:
انسان در عینیتبخشی به عقلانیت اسلامی، نقش کلیدی و منحصربهفردی دارد. هیچ ابزار یا نهادی نمیتواند جای انسان را بگیرد و نقش او را بازی کند. با این وصف، اگر انسان مسلمان بر اساس آموزههای اسلام ناب تربیت و ساخته شود و فرهنگ و سبک زندگی او به معنای دقیق کلمه اسلامی باشد، نه تنها دارنده عقلانیت اسلامی است، بلکه مولد عقلانیت اسلامی نیز هست. پس انسانسازی، از گهواره تا گور، جدیترین و پرثمرترین امری است که باید در جهت عینیتبخشیدن به عقلانیت اسلامی به سمت آن حرکت کرد.
فضای گفتمانی حاکم بر جامعه، عنصر مؤثر دیگری است که در عینیت یافتن عقلانیت اسلامی نقشآفرین است. فضای گفتمانی همچون هوایی است که انسانها در آن تنفس میکنند. اگر در اثر اجرای صحیح احکام و ارزشهای اسلامی و نهادینه شدن گرایش مردم به ارزشهای اسلامی، این هوا طیب و طاهر باشد، قسم مهمی از سلامت انسان تضمین میشود. در غیر این صورت، هوای آلوده و متعفن امکان حیات را برای انسان منتفی خواهد ساخت. بر همین اساس، عقلانیت اسلامی به طهارت فضای گفتمانی بها میدهد و آن را عامل تحقق اصول عقلانیت اسلامی در بین آحاد جامعه تلقی میکند.
بعد از فضای گفتمانی، کار از دیگر عناصری است که در ساخت عقلانیت اسلامی نقشی فوقالعاده دارد. اصولاً یکی از راههای شناخت جوامع، به ویژه از جهت قدرت تمدنسازی، نوع رویکرد و مواجههای است که اجزای آن جامعه نسبت به کار، حجم آن و همچنین کیفیت انجام آن دارند. هر میزان در جامعه، کار از اهمیت بیشتری برخوردار باشد، خالصانه و در جهت جلب رضایت الهی باشد و همچنین بیشتر، صحیحتر و قویتر انجام شود، زمینه برای رشد و تعالی فردی و اجتماعی مهیاتر میشود. قرآن میفرماید: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی».یعنی تنها سرمایه آدمی چه در دنیا و چه در آخرت، ثمره کار و تلاش اوست. با این توضیح، جامعهای در مسیر عقلانیت اسلامی قرار دارد که توانسته باشد، فرهنگ کار و کوشش و فرهنگ کار متقن و فراوان را – آن هم متناسب با آموزههای اسلامی- جاری و ساری کند.
هر اندازه که سازمان و مدیریت جامعه اسلامی، اسلامیتر باشد، جامعه نیز در تبعیت از آن به اسلام نزدیکتر میشود. در اینجا، منظور فقط صحت صدور دستورالعملهای کارآمد اسلامی و یا نظارتهای مناسب از سوی دستگاه مدیریتی جامعه نیست، بلکه منظور، میزان تعهدی است که خود زمامداران و سیستمهای وابسته به آنها به احکام اسلام دارند. اینکه بیان شده «الناس علی دین ملوکهم»، به این معناست که میوه فعالیت کارگزاران آلوده به گناه و یا کماهتمام به احکام اسلامی، جامعه مطلوب اسلامی نخواهد بود. البته همانطور که اشاره شد، جدای از زمامداران، اسلامیت حقیقی سیستمها و نهادهای حکومتی و فقدان تعارض در این عرصه نیز از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
دستیابی به عقلانیت اسلامی؛ امری سخت، پیچیده و دیریاب
واقعیت این است که اگر در رگهای هر جامعهای، عقلانیت اسلامی جاری و ساری باشد، مسیرها برای اعمال خلاف عقل و شرع که دو روی یک سکهاند، بسته است. «منکر»، چیزی است که برای عقل فطری به نحو رسمی شناخته شده نیست و بر عکس، «معروف» چیزی است که برای عقل فطری کاملاً آشناست. لذا در جایی که معروف به منکر و منکر به معروف تبدیل میشود، عملی خلاف فطرت و چرخه تکوین صورت گرفته است؛ بنابراین، اگر ادامه پیدا کند و درمان نشود، به مسخ انسان و جامعه انسانی منجر خواهد شد.
بنابر آنچه بیان شد، شکلگیری تمدن نوین اسلامی محتاج وجود عقلانیت اسلامی است، اما دستیابی به عقلانیت اسلامی، کار سادهای نیست؛ بلکه پرزحمت و دیریاب است.
.................
پی نوشتها؛
[i] . کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۸٫
[ii] . روم / ۳۰٫
[iii] . حدید/ ۲۵٫
[iv] . بقره/ ۱۴۳٫
[v] . سبأ/ ۴۶٫
[vi] . روم/ ۷٫
[vii] . طور/ ۱۲٫
[viii] . مائده/ ۱۰۴٫
[ix] . نجم/ ۳۴
نظر شما