۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷

بازخوانی مهر؛

۱۷ ربیع الاول در شعر آئینی/ برای عیدی ما یک مدینه هم کافیست

۱۷ ربیع الاول در شعر آئینی/ برای عیدی ما یک مدینه هم کافیست

۱۷ ربیع الاول و عید میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام جعفر صادق(ع)، یکی از نقاط اوج شعر آئینی ایران زمین است.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: عید طلوع حضرت ختمی مرتبت(ص) و امام جعفر صادق (ع) از مناسبت‌های ویژه مسلمانان است که در شعر شاعران آئینی هم متجلّی است.

حسین سنگری یکی از همین شاعران است که با لطافت تمام، به وجد آمدن جهان در میلاد حضرت محمد (ص) را به تصویر کشیده است:

سکوت عقربه ها را زمان به وجد آمد
حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد

قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا
جهان به شوق در آمد، جهان به وجد آمد

همین که نام تو را بادها پراکندند
نه چشم و گوش، که حتّی زبان به وجد آمد

اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان
به گوش خویش شنیدم اذان به وجد آمد

ستاره ها که به پایت به سجده افتادند
از این خبر، همه ی کهکشان به وجد آمد

کرانه های زمین از محبتّت پر بود
کران کران همه ی بی کران به وجد آمد

در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان
تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد

و اما غلامرضا سازگار به عنوان یکی از شاعران پیشکسوت آئینی هم درباره طلوع این دو گُل باغ رسالت و امامت در ۱۷ ربیع الاول سروده ها دارد که بخشی از یکی از آنها چنین است:

فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دو خورشید جهان افروز، در دو صبحگاه آمد

دو موسی از دو دریا، یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو، یا دو رهبر، یا دو مشعل دار راه آمد

دو شمع جمع بزم جان، دو رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران، دو دست قادر منان

دو دریا را دو رخشان گوهر یکدانه پیدا شد
دو جان جان جان، دو دلبر جانانه پیدا شد

دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد
دو شمع آفرینش، یک جهان پروانه پیدا شد

دو سرداور هستی، دو جان در پیکر هستی
یکی پیغمبر هستی، یکی روشنگر هستی

دو شمع جمع انسانها، دو شاه کشور جانها
دو باب الله احسانها، دو بسم الله عنوانها

دو سرو باغ و بستانها، دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها، دو مشعل دار کیهان ها

دو خالق را نماینده، دو قرآن را سراینده
دو رحمت را فزاینده، دو دلها را رباینده

نجمه پورملکی هم این مناسبت باشکوه را در بخشی از شعر خود، این  چنین به تماشا نشسته است:

دوباره مطلع شعرم شده سلام شما
بلال طبع لطیفم شده غلام شما

دوباره رد شده ای از کنار و گوشه شهر
دوباره گم شده ام بین ازدحام شما

به هر طرف که نسیم عبایتان بِوَزَد
بلند می شوم آقا به احترام شما

تویی که اسم تو با هر زبان ستوده شده
 میان عالم هفت آسمان ستوده شده

 جلوتر از همه ی عرش و فرش و لوح و قلم
جلوتر از همه ی انس و جان ستوده شده

زمان حضرت آدم زمان حضرت نوح
 خلاصه عشق تو در هر زمان ستوده شده

 نبیّ خاتم من ای رسول رحمت من
همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده

فدای اسم محمد که در کتاب زبور
 برای تک تک پیغمبران ستوده شده

 به روی کاشی فیروزه ای عرش خدا
نوشته اسم تو و اسم حیدر و زهرا

ز شرم روی تو یوسف خجالتی شده است
مسیح کوچه، گدای محبّتی شده است

میان کنگره های تمام کسراها
به پیش پای تو امشب قیامتی شده است

 چه کرده ای تو مگر بین نامسلمانها
 تمام رابطه هاشان رفاقتی شده است

بدون یاد تو اصلا زمان نمی گذرد
برایم این صلواتت عبادتی شده است

ببین به برکت قرآن و اهل بیت شما
میان شیعه و سنی چه وحدتی شده است

و این هم بخشی از شعر احمد ایرانی نسب که در آن به معجزات به دنیا آمدن حضرت رسول (ص) مانند شکسته شدن طاق کسری یا شکسته شدن بت‌ها اشاره شده است:

به احترام تو امشب ترانه باید گفت
هـزارتا غـزل عاشقانـه بایـد گفت
برای عرض ارادت مدینه بایـد رفت
و یک غزل وسط آستانه بایـد گفت
برای منتظرانی که در پی ات هستند
ز خال گوشه ی لبها نشانه باید گفت
ولایت تو به مـا تـا قیامتـم باقیست
پیمبـری تو را جاودانـه بایـد گفت
برای خواندن مدحت اجازه میخواهم
برای زنده شدن جان تازه میخواهـم
شبی که سـوی خـدا شد نگاه آدمهـا
و پـاک شد ز قدومت گنـاه آدمهـا
صـدای بال و پری که نوید می بخشـد
که می رسد به جهان تکیه گاه آدمهـا
و دختـران همگی عاشقانـه خندیدند
به روزگـار غـریب و سیـاه آدمهـا
قیامتـی شـده بر پـا بـه یُمـن آمدنت
چو یوسفی که برون شد ز چاه آدمها
نگیر روی خودت را نقاب لازم نیست
تو آمـدی و دگـر آفتـاب لازم نیست
شکسته آمـدنت پایــه های کسـری را
بیا بهـم بـزن این مبهمـات دنیـا را
هـزار سـال دلش شعلـه های آتش بـود
تو آمدی که گلستان کنی همه جـا را
به احتـرام تـو شیطـان نمی پـرد دیگـر
بیا ادامـه بـده معجـزات عیسـی را
و "لات"ها همگی یک به یک زمین خوردند
به یک اشاره به چرخ آوری تبرها را
تو نور کاملی و سایه هم نمی خواهی
پیمبری، قسم و آیه هم نمی خواهی
تـویی کـه رحمت للعالمین شـدی آقا
به کارنـامـه ی خلقت نگیـن شدی آقا
بـه روزگـار پـر از هرج و مرج جاهلها
بزرگـوار شــدی و امیـن شـدی آقـا
نخی ز تار عبایت دخیـل مـردم شـد
ببین چگونه تو حبل المتیـن شدی آقا
تو مهربانـی و بارانـی و پـر از مِهـری
و مقتــدای همـه مومنیـن شـدی آقا
برای عیدی ما یک مدینه هم کافیست
اگر نبود همین سوز سینه هم کافیست

و اکنون و در کمال اختصار، تنها بند اول شعر بلند سید هاشم وفایی را درباره میلاد حضرت اباالقاسم (ص) مرور می کنیم:

ای دل همه جا دوباره زیباست
هرسو که کنی نظاره زیباست

بنگر تو به ماه و رقص نورش
چشمک زدن ستاره زیباست

فصل گل و موسم بهار است
دیدار گل بهاره زیباست

بنگر تو به آسمان که خورشید
در هاله ای از شراره زیباست

ذرّات جهان به چشمت امروز
دانی که چرا هماره زیباست

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

محمد فردوسی درباره تولد حضرت نبی مکرم اسلام (ص) شعر دارد که در بخشی از آن با ذکر نام مبارک حضرت آمنه (س)، چنین آمده است:

جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد
به زمین آمده و نُقل طرب می ریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد
خنده از لعل لب "بنت وهب" می ریزد
آمنه! پرچم توحید برافراشته ای
آفرین! دست مریزاد! که گُل کاشته ای
پیش گهواره ی خورشید، قمرها جمع اند
ملک و حور و پری، جن و بشرها جمع اند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع اند
جلوی بتکده ها باز تبرها جمع اند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل، سجده کنان افتادند
"یوسف مکّه" شدی بس که جمالت زیباست
چقَدَر ای پسر آمنه! خالت زیباست
رحمت واسعه ای، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بِلالت!؟ زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
"آنچه خوبان همه دارند؛ تو تنها داری"
هدف خلقتی و خواجه ی "لولاک" شدی
"اِنّما" خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یکدانه ی حق، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغِ پر از تاک شدی
ما که از باده ی پیغمبری ات مدهوشیم
فقط از جام تولّای تو مِی می نوشیم

شعر محمود ژولیده هم درباره این دو مناسبت فرخنده و با اشاره به میلاد بنیانگذار مکتب و بنیانگذار مذهب، چنین آغاز می شود:

آمد خبر که روز بشر بعد انبیا شب بود
عالم بدون پرتو انوار مصطفا شب بود
با آمنه تمامیِ خلقت در انتظار صبح
مهتاب تا سحر همه دم همنوای با شب بود
جبریل بود و بال گرفتن به بیت عبدالله
بیتی که میزبان هبوط فرشته ها شب بود
می رفت مادر و پسر از راه دور می آمد
خورشید پشت پرده ی پنهانی خدا شب بود
تایید شد، مشاهده شد، نور لیله الاسری
احمد رسید، ورنه هنوز آسمان ما شب بود
صبح آمد و خوش آمد و احمد به حمد سرمد شد
در سجده رفت و ذکر گرفت، علی، محمد شد
شُکر خدا که رفت شب و روزگار ما شد صبح
معنا گرفت فصل ربیع و بهار ما شد صبح.
آری؛ "نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت"
یک غمزه کرد و شب ز نگاه نگار ما شد صبح
خاتم رسید و خاتمه ی جاهلیّت امضا شد
با دوستان آل محمد قرار ما شد صبح
مکه نه، بلکه عالم امکان ز نور او روشن
در سایه سار طلعت رویَش، مدار ما شد صبح
در پرتو محمد و صادق طلوع فجر آمد
یعنی به یمن آل علی انتظار ما شد صبح
باید ستود از دل و جان این دو جلوه ی رب را
بنیانگذار مکتب و بنیانگذار مذهب را

او در ادامه همین شعر هم به نام مبارک این دو نور آسمانی اشاره می کند و چنین می آورد:

باید سرود نقطه ی پرگار معرفت، احمد
باید نوشت دیده ی بیدار معرفت، احمد

باید سرود ناشر آیات کبریا، صادق
باید نوشت بحر گهربار معرفت، احمد

باید سرود فاطمه را علت بقا صادق
باید نوشت محور و معیار معرفت احمد

باید سرود جلوه ی خیبر گشای ما صادق
باید نوشت حیدر کرار معرفت احمد

باید سرود بانی تکرار کربلا صادق
باید نوشت مظهر آثار معرفت احمد

هر چارده جمال خدا را در این دو باید دید
هر چارده جلال خدا را در این دو باید دید

کسری شکست و معجزه ها یک به یک فراوان شد
بتها فرو نشست و تبِ بندگی نمایان شد

آتشکده خموش و حرارت به سینه ها روشن
خشکید رود ساوه و دریای عشق جوشان شد

ز تخت سلطنت همه شاهان به زیر افتادند
لال از مهابتِ خبرِ حق، زبان آنان شد

اصحاب فیل صیدِ اَبابیل شد در این ایام
قومی که زیر بارش سجّیل، سنگباران شد

شد سحرِ ساحران همه با علم کاهنان باطل
باطل گریخت از ره و حق، آشنای انسان شد

و این، تنها، گوشه‌ای از پاسداشت این روز سراسر نور و این عید بزرگ، در شعر آئینی ایران زمین بود.

کد خبر 3852150

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha