جوان نوشت: شهید علیرضا بابایی مسئول امور خوابگاههای دانشگاه علوم پایه اراک یکی از پنج شهید مدافع حرم حضرت زینب(س) از شهر اراک است که به عنوان نیروی داوطلب به عراق اعزام شده بود و ۲۵ اردیبهشت ۹۵ بر اثر برخورد با تله انفجاری تروریستها در شهر فلوجه عراق به شهادت رسید. او در حالی رخت رزم پوشید که دو دختر ۱۰ و ۱۸ ساله داشت. برای آشنایی بیشتر با سیره و روش زندگی با این شهید بزرگوار دقایقی با خانوادهاش همکلام شدیم.
فاطمه رازگردانی همسر شهید
چه شد که همراهی و ازدواج با شهید مدافع حرم نصیبتان شد؟
من و علیرضا ۲۰ سال پیش با هم ازدواج کردیم. ایشان متولد ۱۳۵۱ بود و هر دو در بسیج فعالیت میکردیم و همین فعالیتها زمینه آشنایی و ازدواجمان را فراهم آورد. حاصل زندگی ما دو دختر ۱۸ و ۱۰ ساله به نامهای زینب و زهرا است.
همسرتان نظامی نبودند، پس چطور شد که برای دفاع از حریم اهل بیت راهی عراق شدند؟
آقا علیرضا لیسانس ارتباطات و کارشناسی ارشد مدیریت تحول داشت و شغلش هم مسئول خوابگاه دانشگاه اراک بود اما یک بسیجی مخلص بود. از ابتدا در بسیج فعالیت داشت و زمانی که ازدواج کردیم یکی از شروط ازدواجمان این بود که من هم فعالیت در بسیج را ادامه بدهم و ایشان خدمت به اسلام را در هر سنگری که هست ادامه بدهد.
شهدا در خلقیاتشان شاخصههایی دارند که آنها را به درجه رفیع شهادت میرساند. شاخصههای اخلاقی همسرتان چه بود؟
ولایتمداری و مردمداریشان دو شاخصه مهمی است که علیرضا از آنها برخوردار بود. شاید اگر این دو خصوصیت را نداشت شهادت قسمتش نمیشد. شهید بابایی هر کاری از دستش برمیآمد برای مردم انجام میداد. رفتنش به عراق هم برای کمک به مردم مظلوم این کشور بود.
چه زمانی به شما گفتند برای دفاع از حرمین شریفین به عراق اعزام میشوند؟
سال ۹۴ همزمان با شهادت شهید مدافع حرم محمد زهره وند به من گفت مراسم شبی با شهید در مسجد امام حسین (ع) اراک است میآیی برویم؟ در راه برگشت از مسجد برای دفاع از حرم ثبت نام کرد و ۱۷ اردیبهشت ۹۵ اعزام شد. چند روز بعد هم که بر اثر برخورد با تله انفجاری به کما رفت و به شهادت رسید.
با وجود اینکه دو دختر دارید نگران شهادت، اسارت یا جانبازی همسرتان نبودید؟
البته که خیلی نگران بودم ولی اوایل برای اینکه ما را راضی کند میگفت فقط ۱۵ روز به آموزشی میرود. بعد از عراق زنگ زد که برای دفاع از حرم اهل بیت عراق رفته است. وقتی راهی میشد تصور شهادتش را نداشتم، ولی اینکه جانباز یا اسیر شود احتمال میدادم. به نظر من رضایت همسران و خانواده مدافعین حرم با اعتقادات عجین شده است. نقش همسران در اعزام رزمندهها خیلی مهم است. باید کسی اعتقاداتش مثل اعتقاد همسرش باشد تا راضی به رفتنش شود. من راضی به رفتنش شدم چراکه رهبر انقلاب فرمودند اگر دفاع مدافعین حرم و شهادتشان در سوریه و عراق نبود باید با داعش و اهل کفر الان در سرزمین خودمان و در همدان میجنگیدیم.
زهرا دختر ۱۰ ساله شهید
از اینکه دختر شهید هستی چه احساسی داری؟
بابام را خیلی دوست داشتم و از اینکه پدرم به شهادت رسید احساس خوبی دارم اما از این جهت که پدرم را از دست دادم ناراحتم. به خاطر اینکه بهترین بابای دنیا بود.
این مدت که پدرت شهید شده حضورش را احساس میکنی یا خوابش را میبینی؟
خواب پدرم را زیاد میبینم. دلتنگ بابا که میشوم عکسش را بغل میکنم و به یاد حضرت زینب(س) میافتم. من یک ساعت مچی داشتم که گم شده بود. توی خواب دیدم بابا آمد و بیدارم کرد و ساعتم را نشانم داد. گفتم بابا این ساعت را از کجا پیدا کردی گفت از یک آقای مهربان گرفتم که خیلی نورانی بود. پدرم من را برد حرم سامرا، رفتیم داخل و فهمیدم که منظورش از آقای مهربان، آقا امام زمان(عج) است.
الان اگر بخواهی با حضرت رقیه(س) درد دل کنی، به ایشان چه میگویی؟
به خانم میگویم شما هم دخترید. دلتان برای بابایتان تنگ میشود. به یاد علاقه حضرت رقیه(س) به امام حسین(ع) میافتم و برایش اشک میریزم. حضرت رقیه(س) وقتی پدرشان را دیدند از غصه شهید شدند.
زینب دختر ۱۸ ساله شهید
وقتی بابا میخواست به عراق برود، مخالفتی نکردی؟
من نگفتم بابا نرو. فکر کردم شاید جمله نرو سستش کند. من این کار را نکردم. هرچند که رفتن ایشان خیلی سخت بود. حتی فکر اینکه کوچکترین بلایی سرش بیاید را نمیتوانستم بکنم. برای ما رفتن عزیزمان خیلی سخت بود. اما بالاخره طی کردن مسیر اهل بیت و حفظ حریمشان هم مهم است. هرچند سخت اما باید این راه را ادامه بدهیم.
جوابتان به طعنهزنندگان به خانوادههای شهدای مدافع حرم چیست؟
اگر طعنهزنندگان در روایتها و احادیث کنکاش داشته باشند و در زندگی اهل بیت مرور کنند و در سبک زندگیشان دقت کنند، شاید طرز فکرشان عوض شود و دفاع از دین و حرم اهل بیت پیامبر اسلام برایشان عجیب نباشد. آنها باید خودشان را دقیقهای جای خانواده شهدای مدافع حرم بگذارند. الان عزیز ما نیست و هیچ چیز بدتر از این نیست که عزیز آدم پیشش نباشد. برای خودم طعنههایی که برخی میزنند، دیگر مهم نیست. از کنار این صحبتها میگذرم و فقط میخواهم چند دقیقه غفلت و ناآگاهیشان را کنار بگذارند و با زندگی این شهدا و رزمندگان مدافع حرم سر و کار داشته باشند و آن وقت قضاوت کنند.
پدرتان بیشتر روی چه چیزی تأکید داشت؟
پدرم روی حجاب تأکید داشت. میگفت چادر حجاب برتر است. پدرم میگفت تکفیریها اسلام را تهدید میکنند. بر خودش لازم دانست برای دفاع از حرم راهی عراق شود. گذشته از اینکه عراق و سوریه وطن ما نیست اما وطن مسلمانان که هست. شهدا برای دین دفاع کردند. اسلام مرز جغرافیایی ندارد. هر اتقاقی اسلام را تهدید کند باید برای دفاع بروند.
نظر شما