۱۳ مهر ۱۳۸۵، ۱۲:۰۰

/ گزارش مهر از مراسم تشييع پيكر مرحوم عمران صلاحي /

نمي ميرند كساني كه چون عمران عين شادي اند

نمي ميرند كساني كه چون عمران عين شادي اند

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : پيكر زنده ياد عمران صلاحي بر دستهاي دوستداران فرهنگ و ادب و خوانندگان آثارش از خانه هنرمندان به خانه ابدي تشييع شد .

به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، در مراسمي كه ساعت 9 صبح امروز در مقابل خانه هنرمندان ايران برگزار شد، شاعران، نويسندگان و دوستداران عمران صلاحي حضور به هم رسانده و پيكر شاعر از دست رفته را ناباورانه و گريان به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا تشييع كردند.

آنچه در روز گذشته در ميان آشنايان و نزديكاني كه در بيمارستان توس حاضر بودند و نيز در بين جمعيتي كه صبح امروز به قصد وداع با رفيق و عزيز سفر كرده آمده بودند، مشهود بود موج ناباوري و حيرت از مرگ عمران صلاحي بود. گويي كه هيچكس مرگ او را باور نداشت و همين بهت و حيرت ، آداب وداع را دشوار مي كرد.

يكي از بستگان عمران مي گفت : نگاه عمران به دنيا آن قدر متفاوت بود كه جز شيرين طبعي و شوخي و طنز چيزي در او نمي ديديم. هيچگاه او را عصبي و پرخاشگر نديدم و همين جنس نگاه بود كه موجب مي شد دنيا را جور ديگر ببيند و توصيف كند و حالا هم مرگش براي ما ديرباور باشد.

پرويز صلاحي - برادر مرحوم عمران - كه لحظه اي مبهوت و دمي ديگر گريان بود نيز بر همين اعتقاد بود : باورم نمي شود كه عمران ديگر نيست. يعني واقعا نيست؟ فكر مي كنم هنوز دارد با ما شوخي مي كند. بله، او همه ما را به بازي گرفته است. عمران اكنون جايي همين جاهاست و دارد مي خندد.

اسدالله امرايي حسرت  از دست دادن اين دوست را نجوا مي كرد : چه مدت بيمار بود ؟ از چه زمان ؟ چرا سلامتي اش را جدي نگرفت؟ چرا هيچ وقت به فكر معالجه و درمان دردهاي جسم مان نيستيم ؟

و شعر عمران صلاحي در گوش ها طنين مي اندازد : مرگ از پنجره بسته به من مي نگرد... زندگي از دم در، قصد رفتن دارد...روحم از سقف گذر خواهد كرد...

هنرمندان، شاعران، بازيگران، نويسندگان، دانشجويان و مردم گذرنده يك به يك مي آيند و مي ايستند و چشم به صورت درشت شده عمران صلاحي در بالاي پله ها مي اندازند.

در ميان شفيعي كدكني، رضا سيدحسيني، امير حسن چهلتن، محمود دولت آبادي، جواد مجابي، كامبيز درم بخش، محمد گلبن، علي رضا خمسه، رضا كيانيان ، علي موسوي گرمارودي ، علي رضا قزوه  ، مينو فرشچي ، حسن ميرعابديني ، ساسان تبسمي ، ميترا الياتي ، علي باباچاهي ، اسدالله امرايي ،  مديا كاشيگر ، محمود معتقدي، سعيد آذين ، كامبوزيا پرتوي ، فرشته صدر عرفايي، حسين سناپور، حسن كيائيان، قطب الدين صادقي، احمد بورقاني ، هوشنگ مرادي كرماني ، فاطمه راكعي ، فرخنده حاجي زاده و ... ، جواد مجابي است كه پشت تريبون مي رود و تسليت مي گويد و آغاز مي كند : تو با اين زيبايي ات نمي ميري. نمي ميرند كساني هيچگاه از بس كه عين زندگي اند مثل عمران.

مجابي به آهستگي ادامه مي دهد : عمران هيچ از مرگ نمي گفت. همواره از زندگي مي گفت و مي سرود... وراي شيريني كلامش زهري جريان داشت كه از واقعيت ناگزير مي تراود و او چرب دستانه هر دو منظر را يكجا به ما نشان مي دهد.... او همچون ذات زندگي، ديگران را در خود ايمن و شاد مي خواست. نمي ميرند كساني كه چون عمران عين شادي اند. عمران تمام عمرش را با مردم كوچه زيست.

راوي " باغ گمشده " گفت : نمي ميرد شرافتي كه انسان بدان ارزش مي يابد و عمران عين شرافت آدمي بود... عمران زيباست در شعرهاي ظريفش كه از عشق شاد و شنگ سرشار است... با طنزهايش ما را مي برد به فراغتي كه روزگار كشنده خوي از انسان... دريغ كرده است. مي توانم او را ببينم شاد با لبخند محجوبش كه مي گويد " چرا فكر مي كني مرده ام من؟ آنهايي مي ميرند كه جايي در خاطره مردم اين سرزمين ندارند. دوست بي طاقت من، تو عمران را هرگز فراموش نخواهي كرد.

جواب درخواست صلوات را نيمي با صلوات و نيمي با كف زدن مي دهند. محمود دولت آبادي پشت تريبون مي رود : چه بگويم و چگونه بسرايم درباره انساني، مردي كه هيچ به مرگ نمي مانست؛ انساني به قامت و پيراسته در عين سادگي. سادگي اي كه نيك برازنده او بود با آن چهره زيبا و سرشته به لبخندي انگار ازلي. چه بگويم چون غافلگير نيستي و نيست شدن مي شويم در عين ناباوري... نه، عمران صلاحي هيچ به مرگ نمي مانست.

دولت آبادي گفت : او خود زندگي بود. درخشان و دل زنده ... چه بي مهر شده است اين زندگاني غمبار ما و اين آژنگ هاي نشسته بر پيشاني آدميان كه انگار به عادت سخت و سمج در آمده است كه انگار حس شوخي و شاد زيستن - آنگونه كه عمران - رفتاري نابهنجار مي نمايد. در اين هنجار، آري عمران انساني متفاوت بود...

روايتگر " جاي خالي سلوچ " ادامه داد : عمران در يادها سفر خواهد داشت چنانكه سفر داشت و بود مثل آبي كه گذر مي كرد از كنار صخره هايي، خارهايي و ... و نرم و متواضع مي رفت تا نداند كه چنين غافلگير خواهد كرد ما را، شما را، همه را، آن زلالي بي دريغ كه از چشمه اي شيرين آغاز شده بود و نه از اشك هايي چنين شور و شور شور.

كسي از جمع مي خواهد كه صلوات بفرستند و باز صداي دست ها بلندتر است و اين بار از گوشه و كنار كساني سرود " اي ايران اي مرز پرگهر " مي خوانند. صداي عمران صلاحي همه را ساكت مي كند. شفاف و شيرين مشغول صحبت مي شود. نوار صداي عمران متعلق به روزي است كه قريب دو ماه پيش در نكوداشت كيومرث درم بخش در خانه هنرمندان ايراد كرد. اين بار شوخي هاي كلامي اش هم آدمي را مي خنداند و هم حسرت به دل مي آورد. سخنراني اش را حضار توي نوار و بيرون نوار تشويق مي كنند. جنازه بر سر دست ها مي رود توي خودروي نقره اي رنگ. خودرو جمعيت را كنار مي زند و عمران از نظرها ناپديد مي شود.

نزديكان نسبي مرحوم طاقت از كف داده، سوار ماشين مي شوند تا عمران را تا بهشت زهرا همراهي كنند و وعده اي و حرفي اگر با او دارند در گوشش دور از ديگران زمزمه كنند. عمران و خنده با هم مي روند. اتوبوس ها پر مي شود و بهشت زهرا به روي ميهمان تازه آغوش مي گشايد . جاي عمران صلاحي را حيرت و آه و افسوس نخواهد گرفت . 

کد خبر 389919

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha