۲۲ مهر ۱۳۸۵، ۱۲:۱۹

/ شعر /

" شب قدر " است بيا " قدر " بدانيم كمي ...

" شب قدر " است بيا " قدر " بدانيم كمي ...

اين روزها و شبها با دلهايي شكسته و چشم هايي كه در تعزيت مولاي مهرباني و عشق ، خون مي بارند ، صميمانه و صادقانه با يكديگر به درد دل مي نشينيم و در لحظه هاي سبز استغاثه با قادر يكتا ، از يتيمي خويش و تنهايي منبر و محراب مي گوئيم .

شب قدر است ، بيا قدر بدانيم كمي
خانه دل ز گناهان بتكانيم كمي

شعله افتاده به ملك دلم از فرط گناه
دوست را از دل اين شعله بخوانيم كمي

روح را صيقل آئينه دهيم از دل و جان
آه را تا ملكوتش برسانيم كمي

عهد بستيم و شكستيم بسي ! كاش كه ما
بر سر عهد ، وفادار بمانيم كمي

پوشه از بار گناهان شده پر حجم ، بيا
رمضان است ، به آتش بكشانيم كمي ...

نگذاريم زبانه بكشد دوزخمان
بنشينيم و به اشكش ، بنشانيم كمي

بنشانيم نهالي به اميد ثمري
چشمه از چشم به پايش بدوانيم كمي

و ارادت بنمائيم و بگوئيم : " الغوث "
ناله را تا به فلك نيز رسانيم كمي

                                     * امير علي مصدق
کد خبر 393728

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha