۲۸ مهر ۱۳۸۵، ۱۲:۵۲

/ به بهانه نمايش فيلم‌هاي "اينجا چراغي روشن است"، "يك تكه نان" و "قدمگاه" در نمايشگاه قرآن /

جلوه‌هاي ساده‌دلي در فيلم‌هاي معناگرا

جلوه‌هاي ساده‌دلي در فيلم‌هاي معناگرا

خبرگزاري مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: با پيدايش سينماي معناگرا در ميان ژانرهاي سينمائي، علاوه بر فتح بابي جديد در تاريخ فيلم‌هاي سينماي ايران، يك كاراكتر بكر و تاريخي هم به شخصيت‌هاي ماندگار سينماي ايران اضافه شد: شخصيتي ساده‌دل كه به واسطه ارتباط دروني با عالم معنا، سير معنوي خاصي را طي مي‌كند.

به گزارش خبرنگار مهر، اين آدم‌هاي ساده دل معمولاً در بستر قصه هايي ساده قرار مي گيرند كه بي شباهت به سفرنامه مقطعي آنها نيست. قرارگرفتن اين آدم ها در مسيري از پيش تعيين شده در ابتدا ناآگاهانه است و قراردادن نشانه ها در كنار هم است كه آنها و البته مخاطب را به مفاهيم نهفته در اين طي طريق نزديك مي كند. هر چند جلوه اين روشنگري در شخصيت هاي ساده دل و مخاطب هم متفاوت است.

به اين مفهوم كه شخصيت ساده دل با توجه به ميزان خلوص خود به ارتباط بي واسطه با عالم معنا مي رسد. ولي مخاطب با نگاهي از بيرون به اين سفر معنوي و با كنار هم گذاشتن داده هاي تصويري و ذهني كه فيلم در اختيارش مي گذارد به دركي ويژه از ارتباط يك انسان مادي با عالم معنا مي رسد.

نمايي از فيلم سينمايي "يك تكه نان"

با اين مقدمه كلي سراغ فيلم هائي مي رويم كه شخصيت هاي ساده دل قهرمان اصلي آنها هستند و در ژانر معناگرا دسته بندي مي شوند. فيلم هاي "اينجا چراغي روشن است" رضا ميركريمي، "يك تكه نان" كمال تبريزي و "قدمگاه" محمدمهدي عسگرپور سه فيلمي هستند كه اين ويژگي اوليه را دارند. در "اينجا چراغي روشن است" و "يك تكه نان" ساختار سفرنامه اي كه ويژه اين گونه فيلم ها است كه در انتها شخصيت اصلي به شناخت جديدي از عالم هستي مي رسد، رعايت شده است.

در "يك تكه نان" سربازي ساده محور قصه قرار مي گيرد كه چندان دخل و تصرفي در اتفاقات پيرامونش ندارد و بيشتر يك نظاره گر است، بدون آنكه تأثيري روي كسي يا چيزي بگذارد. اين ويژگي حتي روي حرف زدن اين شخصيت تأثير مي گذارد تا جائي كه بيش از هر چيز سكوت و بهت نهفته درحيراني اش او را خاص مي كند.

قيس بدون اعتراض در مسير پرپيچ و خمي قرار مي گيرد كه به نظر مي آيد براي او تدارك ديده شده و درنهايت وقتي بر سر دوراهي مي رسد، براي اولين بار انتخاب مي كند. قيس به جاي رسيدن به زني كه به نوعي نظركرده خداست و همه در پي شفا گرفتن از او هستند، از امامزاده قديمي سر درمي آورد كه مدت هاست مردم با آن قهر كرده اند. ولي قيس كه  فرد نظركرده حقيقي است بايد آنجا را احيا كند.

در "اينجا چراغي روشن است" با متولي ساده دلي همراه مي شويم كه از غيبت متولي اصلي امامزاده روستا استفاده مي كند و به زعم خودش امامزاده را از قفل و زنجيري كه باعث انزوايش شده نجات مي دهد. اين شخصيت با تكيه بر نخ ارتباطي كه رابط او و خدايش است پيام هاي الهي را دريافت مي كند و از تمام اجزاء امامزاده براي رفع مشكل مردم روستا استفاده مي كند. تصوير اسكلت امامزاده اي كه پناه گوسفندان سرمازده شده و متولي ساده دل كه سفرش را تازه آغاز كرده، تصويري نمادين در انتهاي فيلم است.

در"قدمگاه" شخصيت ساده دل، كودكي سرراهي است كه بدون آن كه دليلش را بداند هر سال روز تولد امام زمان (عج) به امامزاده روستا فرستاده مي شود. كنكاش رحمان براي كشف هويتش كه بحث نظركرده بودن او را مطرح مي كند، او را در مسيري قرار مي دهد كه موقعيت فعلي اش را به دور از خوش بيني هميشگي برايش روشن مي كند: رحمان پسر- به تعبير روستائيان - حرامزاده اي است كه تنها به اين دليل روستائيان به او پناه داده و حكم خانواده اش را پيدا كرده اند كه همه درگير گناه جمعيِ قتل مادر رحمان هستند.

نكته مهم در اين گناه جمعي آن است كه قتل فقط به جهت شك و شبهه مردم روستا انجام شده نه يقين آنها به گناه. رحمان هم مانند شخصيت هاي مشابه وقتي با حقيقت مواجه مي شود يعني پس از سفري دروني گام در راه سفري بيروني مي گذارد.

به گزارش مهر، با توجه به تفاوت بستر قصه هائي كه هر كدام از اين شخصيت ها در آن قرار گرفته اند - هر چند به نظر مي آيد نقطه شروع و پايان حركت آنها به نوعي با هم مشابهت داشته باشد - به نظر مي آيد كمتر ويژگي مشتركي در اين افراد بتوان يافت. به خصوص با طراحي خاصي كه هر كدام از اين شخصيت ها دارند. ولي واقعيت آن است كه اين سه شخصيت به عنوان نمونه اي از كاراكترهاي مرتبط به ماوراء بسيار شبيه هم هستند.

اين شباهت به خصوص در جلوه هاي رفتاري و نمايشي شخصيت ها بروز مي كند كه البته نمودش شدت و ضعف دارد. هر سه اين شخصيت ها به واسطه خلوص و ساده دلي كه بايد دررفتارشان بروز كند دچار نوعي حيراني هستند كه متأسفانه فاصله چنداني با بلاهت ندارد. سكوت، شرم و انفعال در برابر موقعيت هايي كه نياز به واكنش دارند از وجوهي است كه در شخصيت قيس در "يك تكه نان" بيشتر به چشم مي خورد و چون منطقي جز متفاوت كردن اين شخصيت از آدم هاي مقابلش پشت اين ويژگي نيست، آزارنده مي شود.

هر چند سكوت و انزوا مي تواند به شخصيت عمق بخشد و آن را ويژه كند، ولي وقتي اين رفتار تبديل به كد تيپيكال يك كاراكتر مي شود كه قرار است به پيشينه فرامتني او هم اشاره كند، اين ويژگي را هم از دست مي دهد. ناظر خاموشي كه فقط مانند چشم دوربين اتفاقات پيرامونش را نظاره مي كند، بدون آنكه جهان بيني خاصي داشته باشد، چطور مي تواند در لحظه انتخاب نهائي كه به امامزاده مي رسد مخاطب را به باور نظركرده بودن قيس برساند؟

متولي امامزاده در "اينجا چراغي روشن است" علاوه بر حيراني دچار نوعي ساده دلي ذاتي است كه در دنياي كوچك ذهني اش براي هر چيز معادلي عيني دارد حتي خدا. سادگي او كه به خصوص در ديالوگ هايش بروز پيدا مي كند و محوريت تعابير ذهني او كه به نتيجه مي رسد و بيخ و بن امامزاده را به مصرف خير مي رساند اين وجه از شخصيت را نمادين مي كند.

اما جلوه هاي رفتاري اين ساده دلي كه از اتصال او به ماوراء مي آيد چيزي فراتر و يا متفاوت تر از تيپ عقب مانده ذهني در فيلم هائي مشابه "سوته دلان" مرحوم حاتمي و نمونه هاي اينچنيني نيست. چه كنش و واكنش و بروز رفتاري مي تواند اين شخصيت را از تيپ هاي مشابهي كه ارتباطي به ماوراء و عالم معنا هم نداشتند بلكه فقط نوعي سادگي بلاهت گونه در آنها طراحي شده، متفاوت كند؟

به گزارش مهر، رحمان در"قدمگاه" شايد كمي از شخصيت هاي مشابه اش خاصتر باشد. اين شخصيت فعال است و كنش و واكنش دارد، ولي دچار ناآگاهي عجيبي نسبت به موقعيت خودش است. ديدن چند خواب و رويا رحمان را به كنكاش درباره گذشته اش و رسيدن به حقيقت وامي دارد. نكته هم همين جاست كه ديدن خواب هاي اينچنيني از افراد خاصي برمي آيد كه همان ارجاع به خصوصيات مشترك يك گروه تيپيك است و البته به نوعي از پيش تعيين شده.

در فيلم ما چه رفتاري از رحمان مي بينيم؟ رحمان پسر خوب، تنها، مهربان و قدرشناسي است كه در قبال پناهي كه مردم روستا به او داده اند به آنها خدمت مي كند. عاشق و دستپاچه و حيران است و باز هم از اطلاعاتي كه به دست آورده نمي تواند به نتيجه گيري منطقي در مورد موقعيت خودش در روستا برسد و اين دوستش است كه حقيقت را بر سرش فرياد مي زند.

وقتي به اين سه شخصيت نگاه مي كنيم اين سئوال به ذهنمان مي رسد كه آيا آدم هاي مرتبط با عالم معنا نمي توانند معمولي و عامتر يا به نوعي در دسترس تر بوده و اينقدرخوب و بدون عيب نباشند؟ از جهت ويژگي هاي رفتاري هم چرا به نظر مي آيد فردي كه داراي ارتباطات خاص با معنا و ماوراء است حتماً بايد بروزي از ساده دلي و بلاهت و حتي خوش بيني و ... در او وجود داشته باشد تا باوركنيم اين شخصيت خاص و ويژه است؟

نكته ديگر اينكه اگر اين سير تحول شخصيت در دنياي محدود قصه اتفاق بيفتد و به پيشينه فرامتني يك گروه تيپيك تكيه نكنيم، چه اتفاقي مي افتد؟

ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

سحر عصر آزاد

کد خبر 396154

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha